amortize

/ˈæmərˌtaɪz//əˈmɔːtaɪz/

معنی: بی حس کردن، کشتن، بدیگری واگذار کردن، مستهلک کردن، وقف کردن
معانی دیگر: بابت استهلاک منظور کردن، خراب کردن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: amortizes, amortizing, amortized
(1) تعریف: to deduct (expenditures) by fixed amounts over a period of time.

- The accountant informed us that we would have to amortize the new company van, rather than write off the whole expense this year.
[ترجمه سید مهدی حکمتی] حسابدار به ما اطلاع داد که ( هزینه ) ون جدید شرکت را باید بصورت اقساطی ( بلندمدت در حسابهای شرکت ) منظور نماییم به جای اینکه یک قلم در حساب امسال هزینه کنیم.
|
[ترجمه گوگل] حسابدار به ما اطلاع داد که امسال باید وانت جدید شرکت را مستهلک کنیم، نه اینکه کل هزینه را بنویسیم
[ترجمه ترگمان] حسابدار به ما اطلاع داد که باید به جای اینکه کل هزینه امسال را بنویسیم، باید ون شرکت جدید را amortize کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to pay off (a debt) by installments over a defined period of time.

جمله های نمونه

1. I intend to amortize the total cost of the car over three years.
[ترجمه محمدامین منعمی] من میخوام کل هزینه ماشین رو طی سه سال خورد خورد پرداخت کنم.
|
[ترجمه گوگل]من قصد دارم کل هزینه ماشین را طی سه سال مستهلک کنم
[ترجمه ترگمان]من قصد دارم کل هزینه ماشین را بیش از سه سال تخمین بزنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. He wanted to amortize his fixed rental cost by stretching the operating hours.
[ترجمه علی نظری] او می خواست هزینه های اجاره ثابت خود را با طولانی کردن ساعت های کاری از بین ببرد
|
[ترجمه گوگل]او می خواست با طولانی کردن ساعات کار، هزینه ثابت اجاره خود را مستهلک کند
[ترجمه ترگمان]او می خواست هزینه اجاره ثابت خود را با کش دادن ساعات کاری افزایش دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. in its are effective the amortize inside economic life, the amortize that our country sets period do not exceed 10 years. sentence dictionary
[ترجمه گوگل]در آن استهلاک در داخل حیات اقتصادی موثر است، استهلاکی که کشور ما مدت تعیین می کند بیش از 10 سال نباشد فرهنگ لغت جمله
[ترجمه ترگمان]به طوری که در زندگی اقتصادی موثر است، the که کشور ما از ۱۰ سال تجاوز نمی کند فرهنگ لغت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. It will amortize the rest of the next five to fifteen years.
[ترجمه گوگل]بقیه پنج تا پانزده سال آینده را مستهلک خواهد کرد
[ترجمه ترگمان]بقیه ۵ تا پونزده سال آینده رو نابود می کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. A new accounting standard allowed the thrifts to amortize the losses over the life of the loans.
[ترجمه گوگل]یک استاندارد حسابداری جدید به افراد صرفه جویی اجازه داد تا زیان های خود را در طول عمر وام ها مستهلک کنند
[ترجمه ترگمان]یک استاندارد حسابداری جدید به thrifts اجازه می دهد تا زیان های موجود در طول عمر وام ها را جبران کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Smaller assemblies also let you amortize the cost of application startup.
[ترجمه گوگل]مجموعه های کوچکتر همچنین به شما امکان می دهند هزینه راه اندازی برنامه را مستهلک کنید
[ترجمه ترگمان]مجالس کوچک تر همچنین به شما اجازه می دهد که هزینه راه اندازی برنامه را کاهش دهید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. When computational income tax, undertake amortize minute years.
[ترجمه گوگل]هنگامی که مالیات بر درآمد محاسباتی، متعهد به استهلاک سال های دقیقه
[ترجمه ترگمان]زمانی که مالیات بر درآمد محاسباتی، چند دقیقه به طول می انجامد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Through choosing the dead band time of amortize capacitor and numerical value, can realize soft switch in all operation pattern.
[ترجمه گوگل]با انتخاب زمان باند مرده خازن استهلاک و مقدار عددی، می توان سوئیچ نرم را در تمام الگوهای عملیاتی پی برد
[ترجمه ترگمان]با انتخاب زمان نوار مرده خازن amortize و مقدار عددی، می تواند سوئیچ نرم را در همه الگوی عملیات تشخیص دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Amortize bond discount and premium by the effective - interest method.
[ترجمه گوگل]استهلاک تخفیف و حق بیمه اوراق به روش سود - موثر
[ترجمه ترگمان]تخفیف اوراق قرضه و حق بیمه از طریق روش سود - سود موثر
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Once the amortize method of the enterprise is affirmatory, do not get optional change.
[ترجمه گوگل]هنگامی که روش استهلاک شرکت تأیید شد، تغییر اختیاری دریافت نکنید
[ترجمه ترگمان]هنگامی که روش amortize شرکت affirmatory است، تغییر اختیاری دریافت نکنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. To amortize the intangible assets is the accounting method used to describe the shrinkage.
[ترجمه گوگل]برای استهلاک دارایی های نامشهود روش حسابداری برای توصیف انقباض استفاده می شود
[ترجمه ترگمان]برای amortize دارایی های نامشهود، روش حسابداری مورد استفاده برای توصیف انقباض مورد استفاده قرار می گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Ok, there is such subsidiary account. Shall I amortize the long - term prepaid expenses?
[ترجمه گوگل]خوب، چنین حساب فرعی وجود دارد آیا هزینه های پیش پرداخت بلند مدت را مستهلک کنم؟
[ترجمه ترگمان]بسیار خوب، یک حساب فرعی وجود دارد آیا باید هزینه های زندگی بلند مدت را از بین ببرم؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The entry to amortize bond premium FOR one year is illustrated below. . .
[ترجمه گوگل]ورودی برای استهلاک حق بیمه اوراق قرضه برای یک سال در زیر نشان داده شده است
[ترجمه ترگمان]مدخل حق بیمه amortize برای یک سال در زیر نشان داده شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. It is universal to amortize the negative goodwill according to non-current assets fair market price except for long-term marketable securities in the world.
[ترجمه گوگل]استهلاک سرقفلی منفی بر اساس قیمت منصفانه دارایی های غیرجاری به جز اوراق بهادار بلندمدت قابل بازار در جهان، امری جهانی است
[ترجمه ترگمان]جهانی شدن برای تضمین حسن نیت منفی با توجه به قیمت بازار عادلانه نیست به جز برای اوراق بهادار به مدت بلند قابل فروش در جهان
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

بی حس کردن (فعل)
abirritate, stun, paralyze, desensitize, benumb, amortize, amortise, indurate

کشتن (فعل)
benumb, amortize, destroy, dispatch, administer, administrate, kill, murder, assassinate, mortify, amortise, fordo, extinguish, rat, burke, butcher, smite, knock off, misdo

بدیگری واگذار کردن (فعل)
amortize, amortise

مستهلک کردن (فعل)
amortize, amortise, depreciate

وقف کردن (فعل)
amortize, devote, dedicate, amortise, bequeath, endow, avow

تخصصی

[عمران و معماری] میراشدن
[حقوق] مستهلک کردن وام (در حسابداری)، مستهلک کردن ارزش دفتری دارایی
[ریاضیات] تقسیط قرض، مستهلک کردن

انگلیسی به انگلیسی

• settle a debt through periodic payments to a creditor or to a sinking fund; pay off a debt gradually, become depreciated (also amortise)

پیشنهاد کاربران

خُرد خُرد بدهی رو پس دادن
بازپرداخت اقساط بدهی
سر شکن
تقلیل بدهی به صفر ( کلمه amortize از کلمه لاتین admoritz اشتقاق شده است که به معنای کشتن تدریجی است. )

بپرس