amusement

/əˈmjuːzmənt//əˈmjuːzmənt/

معنی: گمراهی، سرگرمی، تفریح، لذت، گیجی، پذیرایی، فریب خوردگی، نمایش
معانی دیگر: سرگرمی، تفریح، گیجی، گمراهی، فریب خوردگی، پذیرایی، نمایش

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: something that amuses or diverts; entertainment.
مترادف: diversion, divertissement, enjoyment, entertainment, fun, pastime, recreation
مشابه: antic, delight, distraction, frolic, gambol, game, lark, play, pleasure, practical joke, relaxation, revelry, romp, skylark, sport, spree, tomfoolery

(2) تعریف: the process of amusing.
مترادف: entertainment, recreation
مشابه: play, skylarking

(3) تعریف: the condition of being amused or diverted.
مترادف: delight, enjoyment, pleasure
مشابه: merriment

جمله های نمونه

1. his only amusement is backgammon
یگانه سرگرمی او تخته نرد است.

2. She caught the faintest flicker of amusement on his face.
[ترجمه گوگل]خفیف ترین سوسو زدن سرگرمی را در چهره او مشاهده کرد
[ترجمه ترگمان]او کوچک ترین حرکتی در چهره اش مشاهده کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. He stopped and watched with amusement to see the child so absorbed.
[ترجمه گوگل]ایستاد و با سرگرمی تماشا کرد تا کودک را چنان غرق ببیند
[ترجمه ترگمان]او ایستاد و به تماشای کودک که مجذوب آن شده بود، نگریست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The only giveaway was the look of amusement in her eyes.
[ترجمه گوگل]تنها چیزی که به او هدیه می داد، نگاه سرگرم کننده در چشمان او بود
[ترجمه ترگمان]تنها نشانه سرگرمی در چشمانش بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. There was a note of amusement in her voice.
[ترجمه گوگل]نت سرگرمی در صدایش بود
[ترجمه ترگمان]در صدایش حالتی حاکی از سرگرمی وجود داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The corners of her mouth curved upwards in amusement.
[ترجمه گوگل]گوشه های دهانش به نشانه سرگرمی به سمت بالا خم شد
[ترجمه ترگمان]گوشه های دهانش به خنده افتاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. To our amusement, the boy acted an old woman.
[ترجمه زهرا رحمانی] در نمایش ما پسر نقش یک پیرزن را بازی کرد.
|
[ترجمه شهرام] اسباب شادی ما را فراهم کرد اینکه یک پسر نقش یک پیرزن را ایفا کرد
|
[ترجمه گوگل]برای سرگرمی ما، پسر نقش یک پیرزن را بازی کرد
[ترجمه ترگمان]برای سرگرمی ما، پسرک نقش یک پیرزن را بازی می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Karl came last in the race, to my amusement.
[ترجمه گوگل]کارل در مسابقه آخر شد، برای سرگرمی من
[ترجمه ترگمان] کارل \"آخرین بار تو مسابقه اومد، واسه سرگرمی هام\"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. A murmur of amusement ran round the room.
[ترجمه گوگل]زمزمه ای از سرگرمی در اتاق پیچید
[ترجمه ترگمان]همهمه ای از شادی در اتاق پیچید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. There was a note of amusement in his voice.
[ترجمه گوگل]یک نت سرگرمی در صدایش بود
[ترجمه ترگمان]در صدایش حالتی حاکی از سرگرمی وجود داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. What do you do for amusement in this town?
[ترجمه گوگل]برای تفریح ​​در این شهر چه می کنید؟
[ترجمه ترگمان]برای سرگرمی در این شهر چه کار می کنید؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. An amusement park is the perfect locale for a bunch of irrepressible youngsters to have all sorts of adventures.
[ترجمه گوگل]یک پارک تفریحی مکان مناسبی برای گروهی از جوانان سرکوب‌ناپذیر است تا انواع ماجراجویی را داشته باشند
[ترجمه ترگمان]یک پارک تفریحی بهترین منطقه برای یک مشت جوان مهار نشدنی است که انواع و اقسام ماجراها را داشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. I looked on in amusement as they started to argue.
[ترجمه گوگل]در حالی که آنها شروع به بحث و جدل کردند با سرگرمی نگاه کردم
[ترجمه ترگمان]وقتی شروع به بحث کردن کردند، سرم را به خنده انداختم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Her eyes danced with mischievous amusement.
[ترجمه گوگل]چشمانش با شوخی شیطنت آمیز می رقصیدند
[ترجمه ترگمان]با شیطنت چشمکی زد و با شیطنت چشمکی زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The amusement park will fill a void in this town, which has little entertainment for children.
[ترجمه گوگل]شهربازی جای خالی این شهر را پر خواهد کرد که سرگرمی کمی برای کودکان دارد
[ترجمه ترگمان]این پارک تفریحی یک فضای خالی را در این شهر پر می کند که سرگرمی کمی برای کودکان دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

گمراهی (اسم)
aberrance, aberration, misdirection, loss, amusement, slip, obliquity, errancy

سرگرمی (اسم)
amusement, sport, game, fun, engagement, entertainment, pastime, hobby, recreation, avocation, occupation, trade, metier

تفریح (اسم)
amusement, break, play, paseo, walk, pastime, recreation, promenade, diversion, divertimento, jaunt

لذت (اسم)
amusement, pleasure, delight, joy, enjoyment, gratification, titillation, frill, delectation, gusto

گیجی (اسم)
bewilderment, confusion, amusement, stun, stupefaction, stupor, distraction, bafflement, befuddlement, quandary, razzle-dazzle, idler, muddle, wackiness, giddiness, idleness, sopor

پذیرایی (اسم)
amusement, reception, entertainment, welcome party

فریب خوردگی (اسم)
amusement, deception

نمایش (اسم)
amusement, performance, play, display, show, appearance, demonstration, ostentation, histrionics, representation, presentation, exhibition, portrayal, parade, presentment, staging, showing, exposure, drama, flare, spectacle

انگلیسی به انگلیسی

• entertainment; pleasure; fun, play
amusement is the feeling of pleasure that you have when you think that something is funny or when something entertains or interests you.
amusements are ways of passing the time pleasantly.

پیشنهاد کاربران

مُفَرّح
از مترادف های این کلمه pleasurable diversion است که معنی تحت اللفظی آن می شود: انحراف لذت بخش. یعنی کسی که از سرخوشی ( به علت استعمال دودکی یا مصرف آبکی یا. . . ) گیج می زند و به بیراهه می رود. بنابراین amusement گیجی و گمراهی و فریب خوردگی هم معنی می دهد.
سرگرمی
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : amuse
اسم ( noun ) : amusement
صفت ( adjective ) : amusing / amused
قید ( adverb ) : amusingly
the feeling you have when you think something is funny
احساسی که دارید وقتی به چیز خنده دارفکر می کنید
من صد تا دیکشنری نگا کردم. به هیچ عنوان به معنی فریب خوردگی و گیجی نیست. پس فریب نخورید : ) )
شهر بازی
for examples
. We went to the amusement park yasterday
تفریحی
سرگرمی داداش، سردرگمی چه ربطی داره!؟

Amusement parks
تفریحی، سرگرمی
متضاد annoyance
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)

بپرس