anguish

/ˈæŋɡwɪʃ//ˈæŋɡwɪʃ/

معنی: عذاب، غم و اندوه، اضطراب، جفا، سینه سوزی، غرامت، دل تنگی، دلتنگ کردن، غمگین شدن، نگران شدن، نگران کردن
معانی دیگر: اندوهناک کردن یا شدن، مضطرب کردن یا شدن، رنج شدید (در اثر نگرانی یا درد)، دلهره، درد روحی، تالم، تشویش

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: unbearable pain or suffering, esp. psychological.
مترادف: agony, grief, heartache, heartbreak, torment
متضاد: bliss, elation, joy
مشابه: angst, distress, misery, pain, rack, sorrow, suffering, torture, travail, woe

- The wounded soldier writhed in anguish.
[ترجمه گوگل] سرباز مجروح از شدت ناراحتی به خود پیچید
[ترجمه ترگمان] سرباز مجروح در اندوه به خود می پیچید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- His failure to rescue the dog from the fire filled him with anguish.
[ترجمه گوگل] ناکامی او در نجات سگ از آتش، او را پر از اندوه کرد
[ترجمه ترگمان] شکست او برای نجات سگ از آتش، او را با اندوه پر کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Nothing relieved her anguish after her mother's death.
[ترجمه محمدرضا جعفری] بعد از مرگ مادرش هیچ چیزی غم دردناکش را تسکین نمی داد
|
[ترجمه گوگل] پس از مرگ مادرش هیچ چیز از اندوه او کاسته نشد
[ترجمه ترگمان] هیچ چیز بعد از مرگ مادرش، هیچ چیز ناراحتش نمی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا و ( transitive verb, intransitive verb )
حالات: anguishes, anguishing, anguished
• : تعریف: to suffer or cause to suffer acute pain or distress.
مترادف: afflict, agonize, torment
متضاد: delight
مشابه: distress, grieve, pain, plague, suffer, torture, trouble, wound

جمله های نمونه

1. his impassive face did not betray his anguish
چهره ی آرام او درد و حرمان او را بروز نمی داد.

2. Tears of anguish filled her eyes.
[ترجمه محمدرضا جعفری] اشک از سر ناراحتی خیلی زیاد ، چشمانش را پر کرد
|
[ترجمه گوگل]اشک غم چشمانش را پر کرد
[ترجمه ترگمان]اشک در چشمانش حلقه زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The anguish was so great that it turned into madness.
[ترجمه گوگل]اندوه به حدی بود که تبدیل به جنون شد
[ترجمه ترگمان]درد چنان شدید بود که تبدیل به جنون شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. His anguish at the outcome of the court case was very clear.
[ترجمه گوگل]ناراحتی او از نتیجه دادگاه بسیار واضح بود
[ترجمه ترگمان]نگرانی او در نتیجه پرونده دادگاه بسیار واضح بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. All the pain and anguish inside her rose like a tidal wave.
[ترجمه گوگل]تمام درد و اندوه درونش مانند موجی برخاست
[ترجمه ترگمان]همه درد و درد درون او همچون موج tidal موج می زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. No one suspected the anguish he carried on his shoulders.
[ترجمه گوگل]هیچ کس به رنجی که او بر روی شانه های خود حمل می کرد مشکوک نبود
[ترجمه ترگمان]هیچ کس به اندوهی که بر دوش داشت مظنون نشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. In her anguish she forgot to leave a message.
[ترجمه گوگل]در غم و اندوهش فراموش کرد پیامی بگذارد
[ترجمه ترگمان]فراموش کرده بود که پیغامی برای او بگذارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Mark looked at him in anguish.
[ترجمه گوگل]مارک با ناراحتی به او نگاه کرد
[ترجمه ترگمان]مارک با نگرانی به او نگاه کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. His mouth felt dry with anguish.
[ترجمه گوگل]دهانش از غم خشک شده بود
[ترجمه ترگمان]دهانش از فرط اندوه خشک شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He groaned in anguish.
[ترجمه گوگل]از شدت ناراحتی ناله کرد
[ترجمه ترگمان]از درد می نالید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He bellows, rends the air with anguish.
[ترجمه گوگل]دم می زند، هوا را با ناراحتی می شکند
[ترجمه ترگمان]هوا را با اندوه پر می کند و نعره می کشد:
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Nothing can take away the anguish of losing a child.
[ترجمه محمدرضا جعفری] هیچ چیز نمی تواند غم از دست دادن یک بچه را از بین ببرد.
|
[ترجمه گوگل]هیچ چیز نمی تواند اندوه از دست دادن فرزند را از بین ببرد
[ترجمه ترگمان]هیچ چیز نمی تواند رنج از دست دادن یک بچه را از دست بدهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. His anger and anguish clearly went deep.
[ترجمه گوگل]خشم و اندوه او به وضوح عمیق شد
[ترجمه ترگمان]خشم و اندوه او به وضوح به اعماق دریا فرو رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. She cried out for anguish at parting.
[ترجمه گوگل]او از غم فراق فریاد زد
[ترجمه ترگمان]هنگام خداحافظی فریاد زد:
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. He suffered the anguish of watching his son go to prison.
[ترجمه گوگل]او از تماشای زندان رفتن پسرش رنج می برد
[ترجمه ترگمان]از رنج دیدن پسرش به زندان رنج می برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

عذاب (اسم)
agony, tribulation, suffering, torture, torment, excruciation, rack, anguish, inquisition

غم و اندوه (اسم)
anguish, sorrow, rue

اضطراب (اسم)
ferment, worriment, feeze, anguish, unrest, commotion, fury, anxiety, worry, disquietude, inquietude, discomposure

جفا (اسم)
misery, anguish

سینه سوزی (اسم)
anguish, heartache

غرامت (اسم)
fine, torment, anguish, compensation, restitution, recompense, reparation, dues, indemnification, mulct, compunction

دل تنگی (اسم)
desolation, anguish, gloom, ennui, melancholia, tedium

دلتنگ کردن (فعل)
anguish, depress, mope

غمگین شدن (فعل)
anguish

نگران شدن (فعل)
anguish, worry, bother

نگران کردن (فعل)
anguish, bother

انگلیسی به انگلیسی

• agony, torment; anxiety, fear
suffer; be tormented
anguish is great mental or physical suffering.

پیشنهاد کاربران

رنج شدید
Definition : great suffering , esp of the mind
دلتنگی؛ اندوه؛ تألم؛ الم؛ درد روحی؛ پریشانی عاطفی؛ غم و غصه؛ سینه سوزی.
فزونی درد عاطفی یا عذاب روحی، که ممکن است باعث تشدید جرم و جنایت، و حتی خود آزاری یا خودکشی شود.
بالاترین درجه غم و ناراحتی فیزیکی یا ذهنی
رنج
درد جانکاه
غم و اندوه
معضل
درد

بپرس