annexation

/ˌænekˈseɪʃn̩//ˌænekˈseɪʃn̩/

معنی: انضمام، پیوست، ضمیمه سازی
معانی دیگر: پیوست، ضمیمه سازی، انضمام

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: the act of taking and adding (territory) to one's own territory.

- Israel's annexation of East Jerusalem has not been recognized by the international community.
[ترجمه آلپ] طرح الحاق بیت المقدس شرقی از جانب اسرائیل، از سوی جامعه بین المللی به رسمیت شناخته نشده است
|
[ترجمه شان] انضمام بیت المقدس شرقی به اسراییل ، از سوی جامعه جهانی به رسمیت شناخته نشده است.
|
[ترجمه گوگل] الحاق قدس شرقی توسط اسرائیل توسط جامعه بین المللی به رسمیت شناخته نشده است
[ترجمه ترگمان] پیوستن اسرائیل به اورشلیم شرقی توسط جامعه بین المللی به رسمیت شناخته نشده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. the annexation of hawaii
الحاق هاوایی (به امریکا)

2. Walkup counts among his first-year triumphs the annexation of 26 square miles of state trust land on the city's southeast side.
[ترجمه گوگل]والکاپ یکی از پیروزی های سال اول خود را الحاق 26 مایل مربع زمین امانت دولتی در ضلع جنوب شرقی شهر می داند
[ترجمه ترگمان]walkup در میان پیروزی های سال اول خود یعنی الحاق ۲۶ مایل مربع زمین اعتماد ایالتی در جنوب شرقی این شهر به حساب می آید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. And the faithful still see annexation as one way to pay that bill -- and no proof it will work is required.
[ترجمه گوگل]و وفاداران هنوز الحاق را یکی از راه‌های پرداخت این صورت‌حساب می‌دانند - و هیچ مدرکی لازم نیست
[ترجمه ترگمان]و مومنان هنوز الحاق را به عنوان یک راه برای پرداخت آن لایحه می دانند - - و هیچ مدرکی برای اثبات آن وجود ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. True believers are adamant that without annexation there can be no financial or social equity in Tucson -- end of discussion.
[ترجمه گوگل]مؤمنان واقعی مصر هستند که بدون الحاق هیچ عدالت مالی یا اجتماعی در توسان وجود ندارد - پایان بحث
[ترجمه ترگمان]مومنان واقعی سرسخت هستند که بدون الحاق هیچ حقوق مالی یا اجتماعی در توسکان وجود ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Residents living south of the proposed annexation told the Weekly that car accidents on Wilmot happen all the time.
[ترجمه گوگل]ساکنان جنوب الحاق پیشنهادی به هفته نامه گفتند که تصادفات رانندگی در ویلموت همیشه اتفاق می افتد
[ترجمه ترگمان]شهروندانی که در جنوب این الحاق پیشنهاد شده بودند به هفته نامه گفتند که حوادث رانندگی در Wilmot همیشه اتفاق می افتد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He said the annexation should be a benefit, not a detriment, to taxpayers.
[ترجمه شان] وی گفت که الحاق باید متضمن نفع برای مالیات دهندگان باشد ، نه اینکه موجب زیان آنان شود.
|
[ترجمه گوگل]وی گفت: الحاق باید به نفع مالیات دهندگان باشد نه ضرر
[ترجمه ترگمان]وی گفت که الحاق باید به نفع مالیات دهندگان باشد نه یک ضرر و زیان
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Some city residents who oppose annexation are concentrating on trying to accomplish positive alternatives.
[ترجمه گوگل]برخی از ساکنان شهر که مخالف الحاق هستند، بر تلاش برای دستیابی به جایگزین های مثبت تمرکز می کنند
[ترجمه ترگمان]برخی از ساکنان شهر که با الحاق مخالفت می کنند، بر تلاش برای به دست آوردن گزینه های مثبت تمرکز دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. In the immediate aftermath of annexation or conquest Euric's rule was far from pleasant.
[ترجمه گوگل]بلافاصله پس از الحاق یا تسخیر، حکومت اوریک چندان خوشایند نبود
[ترجمه ترگمان]بعد از پیوستن به قانون الحاق یا پیروزی، قانون فتح بسیار خوشایند بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. She says she might oppose the final annexation plan if given enough reason.
[ترجمه گوگل]او می گوید که اگر دلیل کافی ارائه شود، ممکن است با طرح الحاق نهایی مخالفت کند
[ترجمه ترگمان]او می گوید که اگر به اندازه کافی دلیل داشته باشد می تواند با نقشه نهایی مخالفت کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Like the annexation of Tucson Mall a decade earlier, these three areas could provide a substantial profit for the city.
[ترجمه گوگل]مانند الحاق توسان مال در یک دهه قبل، این سه منطقه می توانند سود قابل توجهی را برای شهر فراهم کنند
[ترجمه ترگمان]مانند الحاق of مال یک دهه قبل، این سه منطقه می توانستند سود قابل توجهی برای شهر فراهم کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Annexation, however, is a long process requiring hearings and the participation of the Local Agency Formation Commission.
[ترجمه گوگل]با این حال، الحاق یک فرآیند طولانی است که مستلزم جلسات استماع و مشارکت کمیسیون تشکیل آژانس محلی است
[ترجمه ترگمان]بااینحال، Annexation فرآیندی طولانی است که مستلزم hearings و مشارکت کمیسیون تشکیل منطقه محلی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. But the annexation of the other planets of the Althosian system had left Nicaea economically and morally bankrupt.
[ترجمه گوگل]اما الحاق سایر سیارات منظومه آلتوسیان، نیکیه را از نظر اقتصادی و اخلاقی ورشکست کرده بود
[ترجمه ترگمان]اما الحاق دیگر سیارات به نظام Althosian را از لحاظ اقتصادی و از لحاظ اخلاقی ورشکست ساخته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The model increment annexation algorithm was devised to annex the incremental model onto primary geometric model at the client to form the modified collaborative CAD model.
[ترجمه گوگل]الگوریتم الحاق افزایش مدل برای الحاق مدل افزایشی به مدل هندسی اولیه در مشتری ابداع شد تا مدل CAD مشارکتی اصلاح شده را تشکیل دهد
[ترجمه ترگمان]الگوریتم الحاق مدل برای ضمیمه مدل افزایشی به مدل هندسی اولیه در مشتری برای شکل دهی مدل CAD اصلاح شده بکار گرفته شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He mentioned the Japanese annexation of Korea in 1910 .
[ترجمه گوگل]او به الحاق کره توسط ژاپن در سال 1910 اشاره کرد
[ترجمه ترگمان]او در سال ۱۹۱۰ به الحاق کره جنوبی به ژاپن اشاره کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. I regard the question of annexation as belonging exclusively to the United States and Texas.
[ترجمه گوگل]من مسئله الحاق را منحصراً متعلق به ایالات متحده و تگزاس می دانم
[ترجمه ترگمان]من مساله الحاق را به عنوان عضو منحصر به ایالات متحده و تگزاس می دانم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

انضمام (اسم)
integration, adhesion, annexation

پیوست (اسم)
annex, appendix, annexation, enclosure, appendage

ضمیمه سازی (اسم)
annex, annexation

انگلیسی به انگلیسی

• addition, appending, attachment; territorial extension; connection, union

پیشنهاد کاربران

ضمیمه سازی ِ - [ یک سرزمین، کشور، ]. . .
یکی سازی
منطقه/سرزمینی را ضمیمه خاک خود کردن
تصاحب
الحاق
the formal act of acquiring something ( especially territory ) by conquest or occupation= thefreedictionary. com/annexation
اشغال، تسخیر، تصرف، مصادره، تصاحب، فتح
انحصار

بپرس