annoyed

/əˌnɔɪ//əˈnɔɪ/

دلخورکردن، ازردن، رنجاندن، اذیت کردن، بستوه آوردن، خشمگین کردن، تحریک کردن، مزاحم شدن

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
• : تعریف: feeling somewhat angry or irritated.
مشابه: displeased

- I'm very annoyed about all these unnecessary changes.
[ترجمه گوگل] من از این همه تغییرات غیر ضروری خیلی اذیت می شوم
[ترجمه ترگمان] از این تغییرات غیر ضروری خیلی ناراحت می شوم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He gets annoyed with people when they interrupt him.
[ترجمه الهه] او از مردم ناراحت می شود ، وقتیکه حرفش را قطع میکنند.
|
[ترجمه گوگل] وقتی حرفش را قطع می کنند از دست مردم عصبانی می شود
[ترجمه ترگمان] وقتی حرفش را قطع می کنند از مردم ناراحت می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She was annoyed at having to copy the entire document by hand.
[ترجمه اعظم] او از اینکه مجبور بود تمام اسناد را با دست کپی کند ناراحت بود.
|
[ترجمه گوگل] او از اینکه مجبور بود کل سند را با دست کپی کند، ناراحت بود
[ترجمه ترگمان] او از اینکه همه اسناد را با دست کپی کرده بود آزرده خاطر شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. i am a trifle annoyed about it
در آن باره کمی دلخور هستم.

2. shaking his clammy hand annoyed me
از فشردن دست تر و سرد او ناراحت شدم.

3. His air of calm superiority annoyed her intensely.
[ترجمه گوگل]هوای برتری آرام او او را به شدت آزار می داد
[ترجمه ترگمان]احساس برتری بر او چیره شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. She was obviously annoyed that the man had happened along.
[ترجمه گوگل]او آشکارا از این که آن مرد با هم اتفاق افتاده بود، آزرده بود
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسید که از این که این مرد پیش آمده بود رنجیده خاطر شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. His brash answers annoyed the interviewers.
[ترجمه گوگل]پاسخ های گستاخانه او مصاحبه کنندگان را آزار می داد
[ترجمه ترگمان]پاسخ های گستاخانه او interviewers را آزرده ساخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Anne was fond of Tim, though he often annoyed her.
[ترجمه گوگل]آنه به تیم علاقه داشت، اگرچه او اغلب او را آزار می داد
[ترجمه ترگمان]آن به تیم علاقه داشت، هر چند غالبا او را ناراحت می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Tim really annoyed me in the meeting this morning.
[ترجمه گوگل]تیم واقعاً در جلسه امروز صبح مرا اذیت کرد
[ترجمه ترگمان]تیم واقعا از ملاقات امروز صبح مرا اذیت کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. I'll be annoyed if we don't finish by eight.
[ترجمه گوگل]اگه تا هشت تموم نکنیم اذیت میشم
[ترجمه ترگمان]اگر ساعت هشت جمله اش را تمام نکنیم ناراحت می شوم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. If you're annoyed with him, you should tell him.
[ترجمه گوگل]اگر از او ناراحت هستید، باید به او بگویید
[ترجمه ترگمان]اگر از او دلخور شدی، باید به او بگویی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. She was annoyed at his invasion.
[ترجمه گوگل]او از هجوم او عصبانی بود
[ترجمه ترگمان]از تاخت و تاز او ناراحت شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Lewis was annoyed that Adam did not show enough respect and deference to him.
[ترجمه گوگل]لوئیس از این که آدام احترام و احترام کافی به او قائل نشد آزرده شد
[ترجمه ترگمان]لو یس ناراحت بود که آدم به اندازه کافی به او احترام نمی گذارد و به او احترام می گذارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. His attitude made me extremely annoyed.
[ترجمه گوگل]برخورد او مرا به شدت آزار می دهد
[ترجمه ترگمان]رفتار او مرا بی اندازه ناراحت کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Their ceaseless noise annoyed the neighbours.
[ترجمه گوگل]صدای بی وقفه آنها همسایه ها را آزار می داد
[ترجمه ترگمان]سر و صدای بی وقفه آن ها همسایه ها را ناراحت می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He became excessively annoyed at newspaper reports.
[ترجمه گوگل]او از گزارش های روزنامه ها بیش از حد عصبانی شد
[ترجمه ترگمان]در گزارش های روزنامه ها بیش از حد خشمگین شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. I was annoyed by hecklers during the last half of my speech.
[ترجمه گوگل]در نیمه آخر صحبتم از دست هکرها اذیت شدم
[ترجمه ترگمان]نصف نصف سخنرانی - م رو ناراحت کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• angry, irritated, vexed, exasperated
if you are annoyed, you are fairly angry about something.

پیشنهاد کاربران

ناراحت و آزرده خاطر کردن
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : annoy
اسم ( noun ) : annoyance
صفت ( adjective ) : annoying / annoyed
قید ( adverb ) : annoyingly
!How annoying
دلخور - آزرده خاطر - رنجور - ناراحت ( که خیلی شدید نیست )
adjective
🔴slightly angry; irritated
◀️"Kelly was annoyed with him"
◀️I was so annoyed with him for turning up late
◀️He was annoyed at the way she tried to take over the whole meeting.
...
[مشاهده متن کامل]

◀️My parents were rather annoyed ( that ) I hadn't told them about the accident.
◀️She was annoyed to discover that her husband had taken her car keys
SYNONYMS ( مترادف ها ) :
irritated
( miffed ( Informal
( peeved ( Informal
bothered
upset
irked
not happy
sore

:Meaning of annoyed
آزرده، ناراحت، دلخور
Example:
He annoyed of his sister.
او{مذکر}از خواهرش دلخور است.
دلخور یا رنجیده خاطر شده
آزردگی, دلخورشده
دلخور - آزرده
گرفته - ناراحت
دلخور ، آزار دیده
عصبانی شدن
رنجیده خاطر، آزرده خاطر
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)

بپرس