antipathy

/ænˈtɪpəθi//ænˈtɪpəθi/

معنی: انزجار، احساس مخالف، نا سازگاری
معانی دیگر: بیزاری، پادسوهش، پادانگیزه، ناهمدردی، چیز یا شخص مورد بیزاری

بررسی کلمه

اسم ( noun )
حالات: antipathies
(1) تعریف: a deep, continuing dislike; aversion; hatred.
مترادف: abhorrence, aversion, hatred, loathing, repugnance, revulsion
متضاد: affection, affinity, devotion, propensity, sympathy, taste
مشابه: animosity, animus, antagonism, bad blood, detestation, disgust, disinclination, dislike, distaste, enmity, hostility, ill will, nausea, rancor

- She had always had an antipathy to politics.
[ترجمه نیلوفر] او همیشه نسبت به سیاست یک حس بیزاری داشت.
|
[ترجمه گوگل] او همیشه مخالف سیاست بود
[ترجمه ترگمان] همیشه از سیاست بدش می آمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He was always keenly aware of his father's antipathy toward him.
[ترجمه گوگل] او همیشه به شدت از ضدیت پدرش نسبت به او آگاه بود
[ترجمه ترگمان] همیشه از نفرت پدرش نسبت به او آگاه بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: the object of such a feeling.
مترادف: detestation
مشابه: antithesis, aversion

جمله های نمونه

1. all of the co-workers had antipathy toward him
همه ی همکاران از او بدشان می آمد.

2. we both shared a common antipathy to communism
هر دوی ما نسبت به کمونیسم احساس بیزاری مشترک داشتیم.

3. They have a mutual antipathy to each other.
[ترجمه گوگل]آنها نسبت به یکدیگر ضدیت متقابل دارند
[ترجمه ترگمان]آن ها از یکدیگر نفرت دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. She felt no antipathy towards younger women.
[ترجمه گوگل]او نسبت به زنان جوان تر احساس ضدیت نمی کرد
[ترجمه ترگمان]نسبت به زنان جوان بدش نمی آمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He showed a marked antipathy to foreigners.
[ترجمه گوگل]او نسبت به خارجی ها خصومت آشکاری نشان داد
[ترجمه ترگمان]از خارجی ها نفرت نشان می داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He is a private man with a deep antipathy to/towards the press.
[ترجمه گوگل]او مردی خصوصی است که نسبت به مطبوعات بیزاری عمیقی دارد
[ترجمه ترگمان]او شخصی است که نفرت عمیقی نسبت به مطبوعات دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. I feel an antipathy against their behaviour.
[ترجمه گوگل]من نسبت به رفتار آنها احساس نارضایتی می کنم
[ترجمه ترگمان]نسبت به رفتار آن ها احساس انزجار می کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. There was a lot of antipathy between the two doctors.
[ترجمه گوگل]تناقضات زیادی بین این دو پزشک وجود داشت
[ترجمه ترگمان]در میان این دو پزشک، نفرت فراوان دیده می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. She'd often spoken of her antipathy towards London.
[ترجمه گوگل]او اغلب از ضدیتش نسبت به لندن صحبت می کرد
[ترجمه ترگمان]اغلب از نفرت او نسبت به لندن سخن می گفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. I feel a profound antipathy to using any weapon.
[ترجمه گوگل]من نسبت به استفاده از هر سلاحی احساس ضدیت عمیقی دارم
[ترجمه ترگمان]من نفرت عمیقی دارم که از هر سلاحی استفاده می کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Declarations of racial antipathy against ethnic minorities will not be tolerated.
[ترجمه گوگل]اعلامیه های ضد نژادی علیه اقلیت های قومی قابل تحمل نخواهد بود
[ترجمه ترگمان]انزجار نژادی از اقلیت های نژادی تحمل نخواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. In part, the present high level of antipathy toward foreign travel is easy to explain.
[ترجمه گوگل]تا حدی، سطح بالای ضدیت فعلی نسبت به سفرهای خارجی به راحتی قابل توضیح است
[ترجمه ترگمان]در بخشی دیگر، سطح بالایی از نفرت نسبت به سفره ای خارجی آسان است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. In Iowa, exit polls reflected similar voter antipathy.
[ترجمه گوگل]در آیووا، نظرسنجی‌های خروجی منعکس کننده مخالفت رای دهندگان مشابه بود
[ترجمه ترگمان]در لوا، رای گیری خارج از رای گیری انزجار رای دهندگان مشابهی را منعکس کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The interviews also revealed strong antipathy toward Congress.
[ترجمه گوگل]این مصاحبه ها همچنین نشان دهنده ضدیت شدید نسبت به کنگره بود
[ترجمه ترگمان]مصاحبه ها همچنین نفرت شدید نسبت به کنگره را آشکار کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. But their antipathy goes much deeper than one presidential campaign.
[ترجمه گوگل]اما ضدیت آنها بسیار عمیق تر از یک کمپین ریاست جمهوری است
[ترجمه ترگمان]اما نفرت آن ها عمیق تر از یک مبارزه ریاست جمهوری است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

انزجار (اسم)
abhorrence, disgust, antipathy, nausea, phobia, pique, scunner

احساس مخالف (اسم)
antipathy

نا سازگاری (اسم)
antipathy, aversion, conflict, inconvenience, discord, contrariness, disagreement, incompatibility, repugnance, incongruity, inconsistency, incoherence, inconsistence, variance, incongruence, contrariety, insalubrity, intransigence

انگلیسی به انگلیسی

• aversion, enmity, loathing, animosity
antipathy is a strong feeling of dislike or hostility.

پیشنهاد کاربران

مخالفت
لانگمن دیکشنری : تنفر
کراهت
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : antipathy
✅️ صفت ( adjective ) : antipathetic
✅️ قید ( adverb ) : _
ضدیت
a deep - seated feeling of aversion
hostility
hatred
hate

aversion
بیزاری

بپرس