apostate

/əˈpɒsteɪt//əˈpɒsteɪt/

معنی: مرتد، خاین، از دین برگشته
معانی دیگر: برگشته از مرام و عقیده ی خود، خائن

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: a person who abandons his or her religious faith, principles, cause, or the like.
مترادف: recanter, tergiversator
مشابه: betrayer, bolter, dissenter, renegade, renouncer, turncoat

- The former priest was now an apostate who questioned the very existence of God.
[ترجمه گوگل] کشیش سابق اکنون یک مرتد بود که وجود خدا را زیر سوال می برد
[ترجمه ترگمان] کشیش سابق اکنون مرتد بود که وجود خداوند را زیر سوال می برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
صفت ( adjective )
• : تعریف: characterized by or guilty of apostasy.
مترادف: recreant, renegade
متضاد: faithful, loyal
مشابه: dissident, faithless, unfaithful

- an apostate communist
[ترجمه گوگل] یک کمونیست مرتد
[ترجمه ترگمان] یک کمونیست مرتد،
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. he was an apostate catholic
او یک کاتولیک بود که از دین برگشته بود.

2. The most furious anarchist become the most barefaced apostate.
[ترجمه گوگل]خشمگین ترین آنارشیست به برهنه ترین مرتد تبدیل می شود
[ترجمه ترگمان]The ترین هرج و مرج، the مرتد شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. I'm awfully glad you have made an apostate of me all the same!
[ترجمه گوگل]خیلی خوشحالم که از من مرتد شدی!
[ترجمه ترگمان]خیلی خوشحالم که تو هم به من یک مرتد ساختی!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Maybe so, but as an apostate from liberalism Mr Mamet has simply embraced a new religion—with all the excessive zeal of the recent convert.
[ترجمه گوگل]شاید اینطور باشد، اما آقای مامت به عنوان یک مرتد از لیبرالیسم، به سادگی یک دین جدید را پذیرفته است - با تمام غیرت بیش از حد نوکیشان اخیر
[ترجمه ترگمان]شاید اینطور باشد، اما به عنوان مرتد از لیبرالیسم، آقای Mamet به سادگی یک مذهب جدید را در آغوش کشیده - با تمام شور و اشتیاق شدید اخیر
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. They branded her an apostate by imperial forces to vilify Islam. ""
[ترجمه گوگل]آنها او را مرتد از سوی نیروهای امپراتوری برای بدنام کردن اسلام معرفی کردند ""
[ترجمه ترگمان]آن ها او را مرتد از سوی نیروهای امپراطوری بدنام کردند تا اسلام را بدنام کنند \"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The Panic Apostate gives unholy life and powers to the carcass of a rotting Dryad .
[ترجمه گوگل]مرتد هراس به لاشه یک دریاد پوسیده زندگی نامقدس و قدرت می بخشد
[ترجمه ترگمان]وحشت Panic، حیات و قدرت های unholy را به لاشه یک Dryad فاسد می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He is an apostate from Christianity.
[ترجمه گوگل]او مرتد مسیحیت است
[ترجمه ترگمان]او مرتد از مسیحیت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. We can therefore discount his dyspeptic remarks about Coleridge being an apostate.
[ترجمه گوگل]بنابراین می توانیم اظهارات سوء هاضمه او را در مورد مرتد بودن کولیج رد کنیم
[ترجمه ترگمان]بنابراین ما می توانیم نکات مربوط به سو هاضمه او در مورد اینکه او مرتد شده را تخفیف دهیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Leadership in some is weak, unbelieving and in some cases apostate.
[ترجمه گوگل]رهبری در برخی ضعیف، بی ایمان و در برخی موارد مرتد است
[ترجمه ترگمان]رهبری در برخی موارد مرتد، ناباورانه و در برخی موارد مرتد است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Extremes meet . the most anarchist become the most barefaced apostate.
[ترجمه گوگل]افراطی ها ملاقات می کنند آنارشیست ترین ها به برهنه ترین مرتد تبدیل می شوند
[ترجمه ترگمان]Extremes یکدیگر را ملاقات می کنند این هرج و مرج بیش از همه مرتد شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Extremes meet . the most furious anarchist become the most barefaced apostate.
[ترجمه گوگل]افراطی ها ملاقات می کنند خشمگین ترین آنارشیست به برهنه ترین مرتد تبدیل می شود
[ترجمه ترگمان]Extremes یکدیگر را ملاقات می کنند این هرج و مرج ترین هرج و مرج، the مرتد شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مرتد (اسم)
abjurer, apostate, renegade, heretic, abjuror, dissident, pervert, tergiversator

خاین (اسم)
apostate

از دین برگشته (صفت)
apostate, renegade

انگلیسی به انگلیسی

• one who is guilty of committing heresy; traitor
guilty of apostasy (abandonment of religious vows or values)
an apostate is someone who abandons their religious faith, political loyalties, or principles; a formal word. count noun here but can also be used as an attributive adjective. e.g. he was an apostate catholic.

پیشنهاد کاربران

مرتد، از دین برگشته
a person who renounces a religious or political belief or principle
از دین برگشته , مرتد
"an apostate Roman Catholic"
ملحد

بپرس