appendage

/əˈpendɪdʒ//əˈpendɪdʒ/

معنی: ضمیمه، پیوست، دستگاه فرعی
معانی دیگر: الحاقیه، برافزود، برآویخت، جزو، آویزه

بررسی کلمه

اسم ( noun )
مشتقات: appendaged (adj.)
(1) تعریف: something attached to a larger or more significant thing.
مترادف: appendix, attachment, branch, extension
مشابه: addition, adjunct, appurtenance, arm, limb, offshoot, supplement, tag, tail

- Some people view the chorus as a mere appendage to the symphony itself.
[ترجمه گوگل] برخی از مردم کر را به عنوان یک ضمیمه صرف برای خود سمفونی می بینند
[ترجمه ترگمان] بعضی از مردم آواز دسته جمعی را به عنوان یک appendage برای خود سمفونی تماشا می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: a limb or other body part attached to the main trunk of the body.
مترادف: arm, leg, limb, member, tail
مشابه: projection, tentacle, wing

- Sea spiders, in addition to their legs, have an additional appendage used for gathering nourishment from soft-bodied sea animals.
[ترجمه گوگل] عنکبوت‌های دریایی، علاوه بر پاهایشان، یک زائده اضافی نیز دارند که برای جمع‌آوری غذا از حیوانات دریایی نرم بدن استفاده می‌شود
[ترجمه ترگمان] عنکبوت های دریایی به علاوه پاهای خود یک ضمیمه اضافی دارند که برای جمع آوری غذا از حیوانات دریایی نرم و سالم استفاده می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: one in a dependent or subordinate position.
مترادف: dependent, subordinate, underling, vassal
مشابه: menial, parasite, satellite, servant, servitor, slave, sponge

- As the husband of the queen, the press tended to treat him as an appendage.
[ترجمه گوگل] به عنوان شوهر ملکه، مطبوعات تمایل داشتند با او به عنوان یک زائده رفتار کنند
[ترجمه ترگمان] به عنوان شوهر ملکه، مطبوعات سعی می کردند او را به عنوان an درمان کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. The committee is a mere appendage of the council and has no power of its own.
[ترجمه گوگل]کمیته صرفاً ضمیمه شورا است و هیچ قدرتی از خود ندارد
[ترجمه ترگمان]این کمیته یک عضو صرف به شورا است و قدرت خود را ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. He had a tattoo on every visible appendage.
[ترجمه گوگل]او روی هر زائده قابل مشاهده یک خالکوبی داشت
[ترجمه ترگمان] اون روی هر چیزی خالکوبی داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The elephant's trunk is a unique form of appendage.
[ترجمه Ариҳӣ] خرطوم فیل یک زائده بزرگ و منحصر بفرد است
|
[ترجمه گوگل]خرطوم فیل شکل منحصر به فردی از زائده است
[ترجمه ترگمان]تنه فیل شکل منحصر به فرد از ضمیمه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Seeds with 1 hairlike appendage at each end.
[ترجمه گوگل]دانه ها با 1 زائده مو مانند در هر انتها
[ترجمه ترگمان]بهاینشکل، appendage ۱ hairlike در هر انتها
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. A jawlike appendage of an arthropod.
[ترجمه گوگل]یک زائده فک مانند از بندپایان
[ترجمه ترگمان]ضمیمه jawlike یک بند پا
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Seed funicle inflated at base, appendage stomach-shaped.
[ترجمه گوگل]فونیکول دانه در پایه باد شده، زائده شکمی شکل
[ترجمه ترگمان]رویش دانه در پایه رشد کرده و به شکل معده appendage شکل می گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. An insect appendage consists typically of a limb base and a shaft.
[ترجمه گوگل]یک زائده حشره معمولاً از یک پایه اندام و یک شفت تشکیل شده است
[ترجمه ترگمان]یک appendage حشره به طور معمول شامل یک پایه عضو و یک شفت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He treats his wife as no more than a mere appendage.
[ترجمه گوگل]او با همسرش فقط به عنوان یک زائده رفتار نمی کند
[ترجمه ترگمان]اون با همسرش بیشتر از یه appendage رفتار میکنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. A small lodge house that used to be some sort of appendage of Burnage Court is currently for sale through Hamptons.
[ترجمه گوگل]خانه‌ای کوچک که قبلاً به نوعی زائده دادگاه برنیج بود، در حال حاضر از طریق همپتون به فروش می‌رسد
[ترجمه ترگمان]یک خانه چوبی کوچک که سابقا به نوعی ضمیمه دربار Burnage می شد، در حال حاضر برای فروش از طریق Hamptons به فروش می رود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The place where you were not yourself; but an appendage, a parasite on some one else.
[ترجمه گوگل]جایی که خودت نبودی؛ اما یک زائده، یک انگل بر دیگری
[ترجمه ترگمان]جایی که شما خودتان نه تنها یک انگل و یک انگل در یک جای دیگر بودید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. I squeezed him, gave him a shake, admired his appendage politely.
[ترجمه گوگل]او را فشار دادم، تکانی به او دادم، زائده اش را مودبانه تحسین کردم
[ترجمه ترگمان]او را فشار دادم، دست او را فشردم و appendage را مودبانه تحسین کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. A tidy tiger angry a tie bounder to tidy her tiny appendage.
[ترجمه گوگل]ببری مرتب با کراوات خشمگین می شود تا زائده کوچکش را مرتب کند
[ترجمه ترگمان]پلنگ تمیز و مرتب کراوات می بست و ضمیمه کوچک او را مرتب می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Now we all know that the size of a man's appendage versus his outer extremities (hand, head, foot) has no proven correlation, and nor does the act of self-gratification stand to make one go blind.
[ترجمه گوگل]اکنون همه ما می دانیم که اندازه زائده یک مرد در برابر اندام های بیرونی او (دست، سر، پا) هیچ ارتباط ثابتی ندارد، و همچنین عمل ارضای خود نمی تواند باعث کوری فرد شود
[ترجمه ترگمان]اکنون همه ما می دانیم که اندازه دستگاه به اندازه یک مرد در مقابل اندام های outer (دست، سر، پای)هیچ همبستگی اثبات شده ندارد، و نه عمل خود ارضا کننده برای تبدیل شدن به کور است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. And Ziqi You must, self - contained finishes atrial appendage.
[ترجمه گوگل]و Ziqi شما باید، خود شامل اتمام زائده دهلیزی
[ترجمه ترگمان]و با توجه به این که شما باید اعتماد به نفس خود رو به کار بندازین
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ضمیمه (اسم)
addition, accompaniment, attachment, annex, appendix, supplement, addendum, application, adjunct, adjunction, enclosure, appendage, appurtenance, postscript

پیوست (اسم)
annex, appendix, annexation, enclosure, appendage

دستگاه فرعی (اسم)
appendage

تخصصی

[زمین شناسی] ضمیمه ،پیوست ،دستگاه فرعى، ضمایم متصل به بدن حشرات، مانند پاها و بالها.
[ریاضیات] ضمیمه، اضافه

انگلیسی به انگلیسی

• something which is attached or added; supplement
an appendage is something that is joined to something larger or more important; a formal word.

پیشنهاد کاربران

نیش
زائده
an appendage of = جزئی از
( اغلب بمعنی منفی ) چیزی که به چیزی بزرگتر یا مهمتر اضافه یا متصل شده است.

بپرس