approach

/əˈproʊtʃ//əˈprəʊtʃ/

معنی: نزدیک شدن، نزدیک امدن
معانی دیگر: نزدیک کردن یا شدن، نزدیک شدگی، نزدیکی، پیشنهاد کردن، درخواست کردن، (به منظور بلند کردن جنس مخالف) بذل توجه کردن، مراجعه کردن، توجه (به جنس مقابل)، شبیه بودن، قرابت، تقرب، شروع به اقدام کردن، دسترسی، راه دخول، ورود، دستیابی، رسش، رهیافت، رویکرد، روش، شیوه، وسیله ی دستیابی، روش (حصول)، (هواپیمایی - به منظور نشستن یا حمله) به حالت ویژه درآوردن هواپیما، نقطه ی شروع تقرب هواپیما، معبر

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: approaches, approaching, approached
(1) تعریف: to come or go near to.
مترادف: near
متضاد: leave
مشابه: arrive, catch up to, close in on, gain, nudge, overtake, reach

- The child approached the dog carefully.
[ترجمه Hasti] بچه با دقت به سگ نزدیک شد
|
[ترجمه amir] بچه با دقت به سگ نزدیک شدند
|
[ترجمه رشیدی] آن کودک با احتیاط به سگ نزدیک شد.
|
[ترجمه Army] بچه هه با دقت ب سگه نزدیک شد
|
[ترجمه حافظه کدخدایی] بچه با احتیاط به یک نزدیک شد
|
[ترجمه گوگل] کودک با دقت به سگ نزدیک شد
[ترجمه ترگمان] بچه با احتیاط به سگ نزدیک شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The enemy is approaching the castle.
[ترجمه A.A] دشمن دارد به قلعه نزدیک می شود
|
[ترجمه رشیدی] دشمن داره به قلعه میرسه.
|
[ترجمه حافظه کدخدایی] دشمن دارد به قلعه نزدیک می شود.
|
[ترجمه جواد تاجدینی] دشمن درحال نزدیک شدن به قلعه است.
|
[ترجمه گوگل] دشمن به قلعه نزدیک می شود
[ترجمه ترگمان] دشمن داره به قلعه نزدیک می شه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to move in the direction of or become nearly equal to in quality, degree, or amount.
مترادف: approximate
مشابه: equal, match, rival

- The price used to be two dollars a pound, but now it's approaching five dollars a pound.
[ترجمه A.A] قبلا ارزش دو دلار معادل یک پوند بود ولی الان نزدیک به پنج دلار شده است
|
[ترجمه رشیدی] قبلا قیمتش برای هر پوند دو دلار بود ، اما حالا نزدیک به پنج دلار است. .
|
[ترجمه شان] پیشتر ارزش یک پاوند، معا دل دو دلار بود، اما اینک دارد به پنج دلار در مقابل یک پاوند ، نزدیک می شود.
|
[ترجمه گوگل] قیمت قبلاً دو دلار در هر پوند بود، اما اکنون به پنج دلار در هر پوند نزدیک شده است
[ترجمه ترگمان] قیمت آن دو دلار بود، اما حالا به پنج دلار می رسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Temperatures approach 125 degrees in this desert.
[ترجمه A.A] دما در این بیابان نزدیک به ۱۲۵ درجه می شود
|
[ترجمه رشیدی] دمای هوا در این صحرا به 125 درجه میرسد.
|
[ترجمه گوگل] دمای هوا در این کویر به 125 درجه می رسد
[ترجمه ترگمان] درجه حرارت در این بیابان ۱۲۵ درجه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to go before (someone), intending to make a proposal or request.
مشابه: address, advance, broach, confront, introduce, offer, present, proffer, propose, propound, solicit, sound, suggest

- He approached his father about borrowing the car.
[ترجمه Ehsan] او از پدرش درخواست کرد ماشین رو به او قرض بده
|
[ترجمه رشیدی] از پدرش خواست ماشین را به او قرض بده .
|
[ترجمه گوگل] او برای قرض گرفتن ماشین به پدرش نزدیک شد
[ترجمه ترگمان] او به پدرش در مورد قرض گرفتن ماشین نزدیک شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: to begin to address.
مترادف: begin, commence, set about, start, undertake
مشابه: address

- How should we approach this huge task?
[ترجمه Ehsan] چگونه بایددر انجام این وظیفه بزرگ اقدام کنیم ( deal with )
|
[ترجمه جواد نیک پژوه] ما چطور باید اقدام به این کار بزرگ کنیم؟
|
[ترجمه گوگل] چگونه باید به این وظیفه عظیم نزدیک شویم؟
[ترجمه ترگمان] چگونه باید به این کار عظیم نزدیک شویم؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to come near or draw near in space or time.
مترادف: catch up, close, come, near
متضاد: leave
مشابه: draw, gain on

- Spring is approaching, and the snow is beginning to melt.
[ترجمه رشیدی] نرم نرمک بهار فرا میرسد و برفها بتدریج آب میشوند.
|
[ترجمه شان] بهار دارد فرا می رسد، و برف ها شروع به آب شدن کرده اند.
|
[ترجمه گوگل] بهار نزدیک است و برف شروع به آب شدن کرده است
[ترجمه ترگمان] بهار نزدیک می شود و برف شروع به ذوب شدن می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
(1) تعریف: the act of coming or drawing near.
مترادف: approximation, proximation
متضاد: withdrawal
مشابه: oncoming, passage

- The approach of a fox woke the chickens.
[ترجمه زهرا دولت دوست] نزدیک شدن یه روباه باعث بیدارشدن جوجه ها شد.
|
[ترجمه محمد م] نزدیک شدن یک روباه ، جوجه ها را بیدار کرد .
|
[ترجمه میرزایی] نزدیکی یک روباه ، جوجه ها را بیدار کرد
|
[ترجمه گوگل] نزدیک شدن یک روباه جوجه ها را بیدار کرد
[ترجمه ترگمان] نزدیک شدن یک روباه مرغ ها را بیدار کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: a way or means of entering or coming near.
مترادف: access, door, road, way
مشابه: course, doorway, entr�e, entrance, entranceway, entry, entryway, ingress, inlet, portal, ramp, thoroughfare

- The police are guarding every approach to the house.
[ترجمه رشیدی] راه های نزدیک شدن به خانه توسط پلیس تحت مراقبت است.
|
[ترجمه زیام] پلیس همه ی راههای ورود به خونه رو تحت نظر داره
|
[ترجمه شان] پلیس تمام راه های دسترسی ( راه های ورود ) به خانه را، زیر مراقبت قرار داده است.
|
[ترجمه گوگل] پلیس از هر نزدیکی به خانه مراقبت می کند
[ترجمه ترگمان] پلیس از هر رویکرد به خانه مراقبت می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: the act of coming before (someone), usu. to make a proposal.
مترادف: advance, overture
مشابه: motion, offer, presentation, proposal, proposition, recommendation

- If you want to convince the board members, you'll have to change your approach.
[ترجمه رشیدی] اگر میخواهی هیأت مدیره را متقاعد بکنی باید روش خود را تغییر بدهی
|
[ترجمه گوگل] اگر می خواهید اعضای هیئت مدیره را متقاعد کنید، باید رویکرد خود را تغییر دهید
[ترجمه ترگمان] اگر می خواهید اعضای هیات مدیره را قانع کنید، باید رویکرد خود را تغییر دهید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: means or method of dealing with something.
مترادف: address, manner, means, method, mode, style, way
مشابه: course, modus operandi, procedure, technique

- The new principal's approach to discipline appears to be successful.
[ترجمه رشیدی] بنظر میرسد رویکرد جدید مدیر نسبت به برقراری نظم ، موفیت آمیز است.
|
[ترجمه گوگل] به نظر می رسد رویکرد مدیر جدید به نظم و انضباط موفق باشد
[ترجمه ترگمان] رویکرد مدیر جدید برای تادیب به نظر موفقیت آمیز می رسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Since she was failing tests, the teacher suggested she try a different approach to studying.
[ترجمه رشیدی] از موقعی که در ازمونها رد می شد ، معلمش از او خواست که روش درس خوندنش را عوض کند.
|
[ترجمه گوگل] از آنجایی که او در امتحانات مردود بود، معلم به او پیشنهاد کرد که روش دیگری را برای مطالعه امتحان کند
[ترجمه ترگمان] از زمانی که او در حال شکست بود، معلم پیشنهاد کرد که یک رویکرد متفاوت برای مطالعه امتحان کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. approach formation
نحوه ی نزدیک شدن به باند فرودگاه و یا دشمن

2. approach route
مسیر نزدیک شدن به باند فرودگاه

3. please approach the desk
لطفا جلوی میز بیایید.

4. the approach of spring
نزدیک شدن بهار

5. the approach of the enemy forces alarmed the citizenry
نزدیک شدن نیروهای دشمن شهروندان را هراسان کرد.

6. to approach a sales prospect cold turkey
بلامقدمه به خریدار احتمالی نزدیک شدن

7. to approach a task
به کاری پرداختن

8. a foursquare approach
روش صادقانه

9. a proactive approach to fighting drug addiction
روش کنشگرایانه در پیکار با اعتیاد به مواد مخدر

10. as you approach the mountains the terrain roughens
به کوه ها که نزدیک می شوی زمین ناهموار می شود.

11. he tried a diplomatic approach before using strong arm methods
پیش از توسل به روش های قهرآمیز شیوه ی تدبیرمندانه ای را به کار برد.

12. prisoners were forbidden to approach the gate under pain of death
زندانیان را با تهدید به مجازات مرگ از نزدیک شدن به دروازه بر حذر داشته بودند.

13. this room is the nearest approach to a hospital in the village of fashin
در دهکده ی فشین این اتاق از همه بیشتر به یک بیمارستان شباهت دارد.

14. we must take a new approach to the problem
ما باید از راه دیگری به مسئله رسیدگی کنیم.

15. the shine of the lantern signaled the sentries' approach
نور فانوس حاکی از نزدیک شدن قراول ها بود.

16. Dr. Mesibov set forth the basis of his approach to teaching students.
[ترجمه گوگل]دکتر مسیبوف اساس رویکرد خود را در آموزش دانشجویان بیان کرد
[ترجمه ترگمان]دکتر Mesibov اساس روش خود را برای تدریس به دانش آموزان ارائه کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. We would prefer a more orthodox approach/solution to the problem.
[ترجمه گوگل]ما رویکرد/راه حل ارتدکس تر را برای مشکل ترجیح می دهیم
[ترجمه ترگمان]ما یک رویکرد \/ راه حل سنتی تری را به این مساله ترجیح می دهیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. The company is taking a more robust approach to management.
[ترجمه گوگل]این شرکت در حال اتخاذ رویکرد قوی تری برای مدیریت است
[ترجمه ترگمان]این شرکت رویکرد قوی تری برای مدیریت دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. He didn't approach the front door at once.
[ترجمه گوگل]یک دفعه به جلوی در نزدیک نشد
[ترجمه ترگمان]او فورا به در جلویی نزدیک نشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

20. We like this approach because it fits in with our own preconceptions.
[ترجمه گوگل]ما این رویکرد را دوست داریم زیرا با پیش فرض های خودمان مطابقت دارد
[ترجمه ترگمان]ما این رویکرد را دوست داریم چون با تصورات خودمان متناسب است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

21. Two broad types of approach can be identified.
[ترجمه گوگل]دو نوع کلی از رویکرد را می توان شناسایی کرد
[ترجمه ترگمان]دو نوع گسترده از روش را می توان شناسایی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

22. My doctor takes a holistic approach to disease.
[ترجمه گوگل]دکتر من رویکردی جامع به بیماری دارد
[ترجمه ترگمان]پزشک من یک رویکرد جامع نسبت به بیماری دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

23. He has a thoughtful approach to his work.
[ترجمه گوگل]او رویکردی متفکرانه به کار خود دارد
[ترجمه ترگمان]او یک رویکرد متفکرانه به کارش دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

نزدیک شدن (فعل)
near, nigh, accede, approach, come close, accost, draw on, verge

نزدیک امدن (فعل)
approach, approximate

تخصصی

[عمران و معماری] رویکرد - تقرب - رسش
[صنعت] نزدیک شدن، نظر کردن نظر گاه، رویکرد، نگرش
[نساجی] نزدیک شدن - رسیدن
[ریاضیات] میل، میل کردن، تمایل، طریقه ی برخورد، روند، رویکرد، نگرش، مکتب، گرایش، شیوه
[آمار] رهیافت

انگلیسی به انگلیسی

• access; incoming, drawing near; approximation; path or course leading to a specific location
appeal to -, turn to -; come near to; access
when someone or something approaches you, they come nearer to you. verb here but can also be used as a count noun with a supporting word or phrase. e.g. the dogs began to bark as if aware of our approach.
when you approach a situation or problem in a particular way, you think about it or deal with it in that way.
an approach to a situation or problem is a way of thinking about it or of dealing with it.
if you approach someone about something, you speak to them about it for the first time.
an approach from someone about something is an informal request that you do something for them, or an informal inquiry to establish whether you would be interested in having something, especially a job.
an approach to a place is a road or path that leads to it.
when a future event or date approaches or when you approach it, it gradually becomes nearer. verb here but can also be used as a singular noun with a supporting word or phrase. e.g. ...the approach of winter.
if something approaches a particular level or state, it almost reaches that level or state.

پیشنهاد کاربران

1 -
to deal with something
مدیریت کردن چیزی، حل و فصل کردن چیزی، پرداختن به
We should approach this problem logically.
I'm not sure how to approach the problem.
2 -
If you approach someone, you meet or communicate directly with that person
...
[مشاهده متن کامل]

اگر به شخصی نزدیک/ approach شوید، مستقیماً با آن شخص ملاقات می کنید یا با او ارتباط برقرار می کنید، با کسی مستقیماً جلسه برگزار کردن یا ارتباط بر قرار کردن
We approached the bank manager about a loan.
Guardian investigations found Mone and her husband, Doug Barrowman, were involved with the company PPE Medpro, which was awarded contracts worth �203m in May and June 2020 after she approached ministers, including Michael Gove, with an offer to supply PPE.

منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/approach
approach: نزدیک شدن
رویکرد
are realist in approach: رویکردی واقگرایانه داشتند
این واژه وقتی اسم است یعنی ( رویکرد، روش ، شیوه، نزدیک ) و وقتی فعل باشد یعنی ( نزدیک شدن ، نزدیک آمدن ، نزدیک کردن )
روی آورد
رویکرد - دیدگاه
رویکرد، پرداختن به
جنبه
تقرب، عملکرد، رویکرد، رویه، دستاورد، دیدگاه
نزدیک شدن
You are approached
بهت نزدیک شدن / بهت نزدیک شده
نگرش
طرز فکر
دیدگاه
رهیافت
دستاورد
تقرب
نزدیک شدن
You're approached = بهت نزدیک شدن /شده.
معنی این واژه در بحث ها و متون پزشکی : رسیدگی کردن [به بیمار ]
نگرش
دیدگاه
رویکرد
نزدیک شدن
Approach.
نزدیک بشید
Bow down
زانو بزنید
*Proceeds to grant them a royal award
به آنها جایزه ی سلطنتی میدهد
در نظرگرفتن
مورد توجه قرار دادن
💝یکی از معنی هاش= دست بکار شدن ( برای حل مشکل ) /اقدام کردن/شروع به اقدام کردن/پرداختن ( بکاری ) 💝
Shia muslims should approach the problem of Imam zaman's absence
شیعیان باید برای حل مشکل غیبت امام زمان دست بکار شوند/اقدام کنند
[فعل] ۱ - نزدیک شدن ( به مقصد ) ؛ هرچه نزدیک تر شدن ( از نظر زمانی یا مکانی ) ؛ ۲ - روی کردن به شناخت، برداشتن گام های اولیه برای شناخت چیزی یا پدیده ای؛ پرداختن به پدیده ای از نزدیک؛ ۳ - [پزشکی] دست یافت، رسیدن به توده یا اندام مورد نظر هنگام جراحی؛ ۴ - [هواپیمایی] تقرب، ( angle of approach = زاویه ی تقرب ) ، وضعیتی که هواپیما هنگام نزدیک شدن به محل فرود می گیرد؛
...
[مشاهده متن کامل]

[اسم] ۱ - روی کرد، شیوه ی برخورد، ره یافت؛ ۲ - ( راه ) دست رسی؛ ۳ - [بازی گلف] ( ضربه ی ) اپروچ؛ ضربه ای که توپ را از مرحله های دیگر به دایره ی سبز یا محوطه ی گرین می رساند.

رویکرد، روش
مواجه شدن، برخودد کردن، نزدیک شدن
یکی از معنی های جامونده:
● رو انداختن به کسی
- کاری که باید انجام دهید
- کاری که می توانید انجام دهید
● نزدیک شدن
● درخواست کزدن
● مواجه شدن و سروکار داشتن با
■ رویکرد
■ درخواست
■ نزدیکی
■ بالغ بر، نزدیک به
When you approach a task, problem, or situation in a particular way, you deal with it or think about it in that way.
Get close
Come near
Ask for something
Request
The clinical approach
راهکارهای کلینیکی
از عهده ی چیزی برآمدن، پذیرفتن
از 504، دانشوری
امکان دسترسی
approach: رویکرد
method: روش
way : شیوه، راه، صورت، طریق
technique: فن ، شگرد
tactic: ترفند
strategy: راهکار، راهبرد
manner: طریق ، صور ت، روش
دستیابی، دسترسی
در جریان بودن
رویکرد ، دیدگاه
approach ( حمل‏ونقل هوایی )
واژه مصوب: تقرب
تعریف: مرحله‏ای از پرواز که در طی آن هواپیما برای فرود آمدن بر روی باند آماده شود
در مواقعی به معنیApplication ( کاربرد ) می باشد
To approach something means to move close to it.
Example: The boy approached his school.
زبانشناسی
برخورد - رویکرد - روش - رهیافت - شیوه - شیوه برخورد - شیوه نقد
Approach==Come near
پیش کسی رفتن
نزد کسی رفتن
فعل/کارواژه آن : رَهیافتَن/نَزدیکیدَن/
راهکار، راهبرد
نزدیک شدن ؛ مواجه شدن ؛ رویکرد ؛ مسیر ورودی ؛ درخواست کردن
– Slow down as you approach the corner
– Many birds fly south at the approach of winter
– I'm not sure how to approach the problem
...
[مشاهده متن کامل]

– He is always very logical in his approach
– There is a steep approach to the house
– We've just approached the bank for a loan
– He approached his father about borrowing the car

Approach a problem :
به مشکلی رسیدگی کردن
مشکلی را حل کردن
To deal with a problem
رویکرد - روش
گرایش
پیشنهاد - درخواست
شروع کردن
The basis of design should be approached, as in Chapter 7
اصول طراحی بایستی همانند فصل هفتم شروع شود.
دامپزشکی و علوم دامی
در جراحی به معنی رهیافت
گرایش هم معنی میده علاوه بر رویکرد
( the closest point of approach ( CPA نزدیک ترین نقطه برخورد دو شناور
#قوانین راه #موقعیت دو شناور #دریانوردی #COLREG #Situation #navigation
teaching approach
رویکرد آموزشی
فکر کردن درباره/راجع به/در خصوص، اندیشیدن به، تأمل بر، رسیدگی کردن ، پرداختن به
استفاده، استفاده کردن از چیزی
manner
perspective
point of view
در علم مدیریت به معنای رویکرد
1 ) نگرش
The move reflects a change in approach to research
2 ) پیشنهاد
She is open to offers and has had several approaches from firms looking for sales managers
راه دسترسی
یا دال دسترسی در پل و رشته عمران
راه دستیابی یا رسیدن به کسی یا چیزی
روش/ شیوه رسیدن به چیزی یا دستیابی به چیزی یا کسی
You have a careful and methodical approach to life.
شما رویکردی دقیق و محتاطانه و روشمند نسبت به زندگی دارید
[VERB]
■نزدیک رفتن و نزدیک شدن
■شبیه چیزی بودن
■حرف زدن با کسی به جهت دریافت جواب و یا به جهت درخواست کردن
■برخورد کردن - نوع رفتار کردن و فکر کردن درباره ی چیزی
[NOUN]
■برخورد ( نوع برخورد و فکر کردن درباره ی چیزی یا کسی )
■عمل نزدیک شدن به چیزی ( n )
■مصاحبه و گفتگو و حرف زدن با بقیه ( به جهت پرسش یا درخواست )
■شبیه ( چیزیکه سبیه به چیزی دیگر است )
■مرحله قبل از به زمین نشستن هواپیما/رسیدن
نزدیک شدن، مقارنه
فعل:نزدیک شدن
اسم:رویکرد_روش
طرز فکر
سلام، وقتی اسم باشه به معنی رویکرد هست، وقتی هم که به عنوان فعل استفاده میشه به معنی نزدیک شدن هستش. مثال:
Thieves try different approaches to rob houses=دزد ها روش های مختلفی را برای سفت از خانه ها استفاده می کنند.
...
[مشاهده متن کامل]

You can try different approaches to solve problems =می توانید روش های مختلفی را برای حل مشکلات امتحان کنید.
We should avoid approaching to each other because of Corona Virus=ما باید از نزدیک شدن به یک دیگر به دلیل ویروس کرونا پرهیز کنیم.
The cat approached to a bird for hunting=گربه برای شکار کردن نزدیک یک پرنده شد.
موفق باشید!: )

ارتباط برقرار کردن
استفاده کردن
به حضور رسیدن، حضور داشتن
برج کنترل فرودگاه
پیش آمدن
Approach
نزدیک شدن
از راه رسیدنِ ( حالت معین یا دوره ی زمانی یا واقعه ی تاریخی )
He was able to sense the approach of revolution.
گرایش ( مقابله گرایشی در برابر مقابله اجتنابی )
رویکرد، نظام اجرایی
مواجه شدن، روبه رو شده ( dealing with )
I, m not sure how to approach the problem
نگرش
ترفند، راهکار
برخورد کردن ( با مشکل )
نزدیک
نگرش، رویکرد، نزدیک شدن
مواجه شدن
Offer
نزدیک شدن به چیزی برای پیشنهاد و مورد مشخصی
پیشنهاد همکاری
نزدیک شدن ، به جلو رفتن
be active
فعال باش
be energetic
پرانرژی باش
be enthusiastic
مشتاق باش
you eill accomplish your goal
دست بکار شدن
دیدگاه
ابراز کردن ( مثلا احساسات )
رهیافت
رویه
درخواست چیزی رو از کسی کردن برای اولین بار مخصوصا که مطمئن نیستی که اون کارو برات انجام میده یا نه
دستاورد
A new way to do somthing
آشنایی
an access
the method used in dealing with or accomplishing
نزدیک شدن
پرداختن - برخورد کردن
دست به کار شدن
رویکرد - روش
دست به کار شدن ( در مورد چیزی ) ، به فکر افتادن ( در مورد چیزی )
از عهده چیزی برآمدن
عملکرد

رویکرد
معبر
احتمالی
داخل گفتگو شدن
روش
ورودی وخروجی پل
تقریب
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٩٩)

بپرس