apropos

/ˌæprəˈpoʊ//ˌæprəˈpəʊ/

معنی: شایسته، بجا، بموقع
معانی دیگر: به هنگام، به موقع، مناسب، مربوط، به جا، ضمنا، راستی، درباره ی، درباب

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
• : تعریف: appropriate; relevant; opportune.
مترادف: apposite, appropriate, apt, fitting, meet, relevant, suitable
متضاد: inept, malapropos
مشابه: applicable, fit, germane, opportune, pertinent, proper, to the point

- Her comments were apropos to the discussion and certainly not irrelevant.
[ترجمه شان] اظهار نظر های او در باره موضوع مورد بحث، به جا و یقینا مرتبط بود.
|
[ترجمه گوگل] نظرات او متناسب با بحث بود و مطمئناً بی ربط نبود
[ترجمه ترگمان] نظراتش درباره این بحث درست بم وقع بود و بی شک بی ارتباط نبود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
قید ( adverb )
(1) تعریف: at the appropriate time; opportunely.
مترادف: opportunely, seasonably
متضاد: malapropos
مشابه: timely

- Her suggestion to leave came apropos; I'd been just about to embarrass myself.
[ترجمه گوگل] پیشنهاد او برای خروج درست بود من فقط داشتم خجالت میکشیدم
[ترجمه ترگمان] پیشنهاد او برای رفتن به موقع مناسب بود؛ من فقط می خواستم خودم را خجالت زده کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: in connection with the topic just mentioned or under discussion.

- Your new bracelet is lovely--apropos, have you written to thank your grandmother?
[ترجمه گوگل] دستبند جدید شما دوست داشتنی است - برای تشکر از مادربزرگتان نوشته اید؟
[ترجمه ترگمان] این دست بند جدیدت خیلی قشنگه - خب، برای تشکر از مادربزرگت نوشتی؟ -
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
حرف اضافه ( preposition )
• : تعریف: in reference to; in connection with.

- Apropos your request, I'm sorry to inform you that it has been denied.
[ترجمه فاطمه فاطمه] درمورد درخواست شما متاسفانه باید به اطلاعتون برسونم که اون رد شده
|
[ترجمه گوگل] با توجه به درخواست شما، متأسفم به اطلاع شما می‌رسانم که رد شده است
[ترجمه ترگمان] از خواهش شما خواهش می کنم که به اطلاع شما برسانم که انکار شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. apropos of insurance, the following information is vital . . .
در مورد بیمه اطلاعات ذیل حیاتی است . . .

2. apropos of
درباره ی،درباب،در مورد

3. his remarks apropos mourning
اظهارات او درباره ی عزاداری

4. his statement was very apropos
تذکر او بسیار به موقع بود.

5. He had nothing to say apropos of the latest developments.
[ترجمه گوگل]او در مورد آخرین تحولات چیزی برای گفتن نداشت
[ترجمه ترگمان]او در مورد آخرین پیشرفت ها چیزی برای گفتن نداشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Apropos, I have something to tell you.
[ترجمه گوگل]درست است، من باید چیزی به شما بگویم
[ترجمه ترگمان]خواهش می کنم، مطلبی هست که باید به شما بگویم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. I had a letter from Sally yesterday - apropos which, did you send her that article?
[ترجمه گوگل]من دیروز نامه ای از سالی داشتم - برای اینکه شما آن مقاله را برای او ارسال کردید؟
[ترجمه ترگمان]دیروز نامه ای از سالی داشتم - که چرا آن مقاله را برایش فرستادید؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Or more apropos, one bird splat spreads forevermore.
[ترجمه گوگل]یا بیشتر از آن، یک اسپل پرنده برای همیشه پخش می شود
[ترجمه ترگمان] یا یه وقت دیگه، یه پرنده هم تا ابد ادامه داره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The song feels right, apropos to a midnight jaunt, a walk with a good friend.
[ترجمه گوگل]این آهنگ درست به نظر می رسد، مناسب یک گردش نیمه شب، پیاده روی با یک دوست خوب
[ترجمه ترگمان]این ترانه درست مانند یک مسافرت نیمه شب، پیاده روی با یک دوست خوب است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The story was introduced apropos of nothing.
[ترجمه گوگل]داستان بر اساس هیچ چیز معرفی شد
[ترجمه ترگمان]این داستان بدون هیچ مقدمه ای وارد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. His suggestion is very much apropos.
[ترجمه گوگل]پیشنهاد او بسیار مناسب است
[ترجمه ترگمان]پیشنهاد او بسیار بم وقع است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. George Orwell once asked, apropos of publishers, "Why don't they just say, "We don't want your poems"?"
[ترجمه گوگل]جورج اورول یک بار در مقابل ناشران پرسید: "چرا آنها فقط نمی گویند "ما شعرهای شما را نمی خواهیم"؟
[ترجمه ترگمان]جورج اورول زمانی سوال کرد: \"چرا آن ها فقط می گویند،\" ما t را نمی خواهیم \"؟\"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. apropos, whatis, less, groff, and man. conf.
[ترجمه گوگل]apropos، whatis، less، groff و man conf
[ترجمه ترگمان]apropos، whatis، کم تر، groff، و انسان مایه conf
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

شایسته (صفت)
able, good, qualified, apt, fit, worthy, competent, proper, sufficient, suitable, meet, apropos, befitting, intrinsic, seemly, becoming, deserving, meritorious

بجا (صفت)
proper, right, fitting, just, apposite, timely, apropos, opportune, well-timed

بموقع (صفت)
proper, fitting, timely, apropos, opportune, seasonable, punctual, pat, well-timed, forehanded

انگلیسی به انگلیسی

• opportunely, to the purpose; concerning; by the way
something that is apropos a subject or event, or apropos of it, is connected with or relevant to it. a formal word.
apropos is also used to introduce something that is related to the subject you have just been talking about. a formal word.

پیشنهاد کاربران

در رابطه با. . .
در خصوصِ. . .
adjective
[more apropos; most apropos] : suitable or appropriate
◀️The ceremony concluded with the reading of an apropos poem.
◀️The comment, though unexpected, was apropos.
◀️ Apropos title
a. pruh. POW
به جا. مرتبط
Isabel kept smiling apropos of nothing
اینجا منفیه. Apropos of nothing
ایزابل بی مورد می خندید.

بپرس