aroma

/əˈroʊmə//əˈrəʊmə/

معنی: عطر، رایحه، بو، مادهء عطری، بوی خوش عطر، خوشبویی
معانی دیگر: بوی خوش، ویژگی، حالت

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a pleasant odor, such as that of spices, herbs, or food; fragrance.
مترادف: fragrance, perfume, redolence, scent
مشابه: odor, smell

- The kitchen had an aroma of freshly baked bread.
[ترجمه شان] آشپز خانه، بوی خوش نان تازه پخت را می داد.
|
[ترجمه محمدشفیعی] مطبخ رایحه خوش نان تازه پخت را داشت
|
[ترجمه گوگل] آشپزخانه بوی نان تازه پخته شده بود
[ترجمه ترگمان] آشپزخانه بوی نان تازه و تازه پخته شده را داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: the characteristic odor of wine or spirits; bouquet.
مترادف: bouquet
مشابه: essence, fragrance, odor, scent, smell

(3) تعریف: a pervasive but intangible quality.
مترادف: air, aura, essence, flavor, smell
مشابه: atmosphere, character, complexion, odor, quality, spirit, tang, tone

- He detected the faint aroma of scandal in her story.
[ترجمه گوگل] او بوی ضعیف رسوایی را در داستان او تشخیص داد
[ترجمه ترگمان] او رایحه ضعیف رسوایی را در داستانش تشخیص داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. the aroma of coffee wafted in
بوی مطبوع قهوه به داخل سرایت کرد.

2. the aroma of roses
بوی خوش گل محمدی

3. the aroma of roses hugged everyone who entered the house
بوی گل محمدی همه ی آنهایی را که به خانه وارد می شدند دربر می گرفت.

4. a city with the aroma of paris
شهری با ویژگی های (رنگ و بوی) پاریس

5. wine with an earthy aroma
شراب دارای بوی خاک

6. this rice has a good aroma
این برنج بوی خوبی دارد.

7. the bubbling soup exuded a delicious aroma
آبگوشت جوشان بوی مطلوبی می داد.

8. The musty aroma of incense made her head swim.
[ترجمه گوگل]عطر کپک زده بخور سرش را به شنا واداشت
[ترجمه ترگمان]عطر نا عطری که به مشام می رسید سرش را به شنا درآورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The tantalizing aroma of fresh coffee wafted towards them.
[ترجمه گوگل]عطر وسوسه انگیز قهوه تازه به طرفشان پیچید
[ترجمه ترگمان]بوی وسوسه انگیز قهوه تازه به سویشان می آمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The roast Peking duck exuded a delicious aroma.
[ترجمه گوگل]اردک کباب شده پکن عطر و بوی خوشمزه ای را به مشام می رساند
[ترجمه ترگمان]اردک roast، رایحه ای مطبوع را از خود ساطع می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. There is a sharp tang mixed with an aroma reminiscent of fresh walnuts and hazelnuts.
[ترجمه گوگل]عطری تند با عطری شبیه گردو و فندق تازه مخلوط شده است
[ترجمه ترگمان]در آن بوی تند آمیخته به بوی گردو تازه و hazelnuts وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. As he closed it behind her, the lingering aroma of rich chocolate emerged from the gloom around them.
[ترجمه گوگل]وقتی آن را پشت سرش بست، عطر ماندگار شکلات غنی از تاریکی اطرافشان بیرون آمد
[ترجمه ترگمان]وقتی آن را پشت سرش بست، بوی خوش شکلات غنی شکلات از تاریکی دور آن ها پدیدار شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Takings rose 45 percent when the secret aroma was tested on Las Vegas fruit machines.
[ترجمه گوگل]هنگامی که رایحه مخفی در دستگاه های میوه لاس وگاس آزمایش شد، مصرف 45 درصد افزایش یافت
[ترجمه ترگمان]takings ۴۵ درصد افزایش یافت هنگامی که عطر سری در ماشین های میوه فروشی لاس وگاس مورد آزمایش قرار گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. An aroma opens on to an avenue.
[ترجمه گوگل]عطری به یک خیابان باز می شود
[ترجمه ترگمان]عطری خوشبو روی یک خیابان باز می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Cooked aroma with a slightly salty taste.
[ترجمه گوگل]عطر پخته شده با طعم کمی شور
[ترجمه ترگمان]عطر Cooked طعم نمکین کمی نمکین دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

عطر (اسم)
aroma, perfume, fragrance, scent, odor, attar, redolence, essential oil

رایحه (اسم)
breath, aroma, scent, odor, smell, aura

بو (اسم)
savor, aroma, scent, odor, smell, redolence, whiff

مادهء عطری (اسم)
aroma

بوی خوش عطر (اسم)
aroma

خوشبویی (اسم)
aroma, scent, balm, flavour, flavor

انگلیسی به انگلیسی

• smell, odor, fragrance
an aroma is a strong, pleasant smell.

پیشنهاد کاربران

لانگمن دیکشنری : بوی خوش
pleasant smell
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : aromatize
✅️ اسم ( noun ) : aroma / aromatization
✅️ صفت ( adjective ) : aromatic
✅️ قید ( adverb ) : _
خوشبویی
بوی خوش عطر
بوی مطبوع
عطر مطبوع

بپرس