arranged


معنی: مرتب، منظم، سر براه

جمله های نمونه

1. i arranged for the sale of the house
ترتیب فروش خانه را دادم.

2. mina arranged the pictures in three boxes
مینا عکس ها را در سه جعبه دسته کرد.

3. pari arranged the chairs around the table
پری صندلی ها را دور میز چید.

4. we arranged the books on the shelf
کتاب ها را روی تاقچه چیدیم.

5. a tidily arranged table
میزی که به طور مرتب چیده شده است

6. an essay arranged under three heads
مقاله ای که دارای سه بخش اصلی است.

7. folk songs arranged by sherry fiorendino
آوازهای محلی به اقتباس و آرایش شری فیورندینو

8. i have arranged for you to meet with the minister
ترتیبش را داده ام که با وزیر ملاقات کنی.

9. i have arranged with julie to go with them
با جولی قرار گذاشته ام که با آنها بروم.

10. items are arranged alphabetically for ease of reference
برای تسهیل پس گشت (رجوع) اقلام به ترتیب الفبا تنظیم شده است.

11. she had arranged on a large table the mementos of her trip to japan
او یادبودهای سفرش به ژاپن را روی میز بزرگی چیده بود.

12. the peddler arranged his wares on the sidewalk
دستفروش جنس های خود را در پیاده رو چید.

13. her hair was arranged in curls
گیسوانش را با چین و شکن آراسته بودند.

14. homa swept and arranged the room
هما اتاق را جارو و مرتب کرد.

15. the archeologists had arranged their finds on the table
باستان شناسان یافته های خود را روی میز چیده بودند.

16. the chairs were orderly arranged
صندلی ها به طور منظمی ترتیب داده شده بودند.

17. the flowers were artistically arranged
گل ها با هنرمندی آراسته شده بودند.

18. the meeting had been arranged clumsily
گردهمایی به طور ناجوری ترتیب یافته بود.

19. the poems should be arranged topically not chronologically
آن اشعار باید برحسب موضوع و نه برحسب تاریخ مرتب شوند.

20. He arranged the books on the desk.
[ترجمه محمدرضا فیروزجایی] او کتاب ها را روی میز چید.
|
[ترجمه گوگل]کتاب ها را روی میز مرتب کرد
[ترجمه ترگمان]او کتاب ها را روی میز چیده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

21. We met at six, as arranged.
[ترجمه گوگل]طبق برنامه ساعت شش همدیگر را ملاقات کردیم
[ترجمه ترگمان]ما در ساعت شش با هم ملاقات کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

22. She arranged a publicity stunt to make the public aware of the product.
[ترجمه گوگل]او یک شیرین کاری تبلیغاتی ترتیب داد تا مردم را از محصول آگاه کند
[ترجمه ترگمان]او یک شاهکار تبلیغاتی ترتیب داد تا مردم را از محصول مطلع کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

23. The files are arranged in alphabetical order .
[ترجمه گوگل]فایل ها به ترتیب حروف الفبا مرتب شده اند
[ترجمه ترگمان]پرونده ها به ترتیب الفبایی تنظیم می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

24. We arranged to meet in reception at 30.
[ترجمه گوگل]قرار گذاشتیم که در پذیرش ساعت 30 همدیگر را ببینیم
[ترجمه ترگمان]قرار شد در ساعت ۳۰ با هم ملاقات داشته باشیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مرتب (صفت)
straight, trim, classified, put in order, arranged, ordered, regular, neat, tidy, orderly, methodic, shipshape, regulated, well-groomed

منظم (صفت)
square, arranged, ordered, regular, orderly, in good order, businesslike

سر براه (صفت)
polite, docile, obedient, arranged, tractable

تخصصی

[ریاضیات] آراسته، مرتب شده

انگلیسی به انگلیسی

• organized, ordered

پیشنهاد کاربران

مقرر
in order=arranged , organised
ترتیب دهی شده
ترتیب داده شده
چیدمان شده
مرتب، مرتب شده.
توافقی
چیدمان
arranged marriage = ازدواج سنتی
arranged marriage
منظم
ساز و کارِ تعیین شده
قراره
مرتب کردن منظم شده
تصمیم گرفتن
برنامه ریزی شده، معین شده، تعیین شده، مهیا شده
چیده شده
مرتب شده
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٦)

بپرس