assigned

/əˈsaɪn//əˈsaɪn/

معنی: معین، موعود
معانی دیگر: واگذار کردن، ارجاع کردن، تعیین کردن، مقرر داشتن، گماشتن، قلمداد کردن، اختصاص دادن، بخش کردن، ذکرکردن

جمله های نمونه

1. they assigned a day for thanksgiving
آنها یک روز را به شکرگزاری تخصیص دادند.

2. i was assigned to watch the road
مقرر شده بود که من جاده را بپایم.

3. jealousy was assigned as the motive for that crime
حسادت به عنوان انگیزه ی آن جنایت قلمداد شد.

4. the bed assigned to me was large but uncomfortable
تختخوابی که برای من تعیین شده بود بزرگ ولی ناراحت بود.

5. the reporter assigned to report the trial
خبرگزار مامور گزارش دادن محاکمه

6. the teacher assigned a new lesson for tomorrow
معلم درس تازه ای را برای فردا تکلیف کرد.

7. every officer is assigned to a mess
هر افسر را مامور یک گروه هم خوراک می کنند.

8. two detectives were assigned to shadow the russian spy everywhere
دو کارآگاه مامور شدند که جاسوس روسی را در همه جا تعقیب کنند.

9. two men were assigned to groom the horses
دو نفر مرد مامور قشو زدن به اسب ها شدند.

10. he played the role assigned to him very well
نقشی را که به او محول شده بود خیلی خوب اجرا کرد.

11. he seated the guests at their assigned seats
او مهمانان را در جاهای از پیش معین شده ی خودشان نشاند.

12. The ship was assigned to beacon the shoals.
[ترجمه گوگل]کشتی مأمور شد تا چراغ‌های زیرزمینی را روشن کند
[ترجمه ترگمان]کشتی به امواج دریا سپرده شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The monitors were assigned to take notes for the meeting.
[ترجمه گوگل]ناظران موظف شدند برای جلسه یادداشت برداری کنند
[ترجمه ترگمان]ناظران موظف بودند برای جلسه یادداشت بردارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The monitor was assigned to take notes for the meeting.
[ترجمه گوگل]ناظر قرار شد تا برای جلسه یادداشت برداری کند
[ترجمه ترگمان]نظارت بر این نظارت بر عهده گرفتن یادداشت برای جلسه بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Have you assigned a day for the interviews yet?
[ترجمه گوگل]آیا تا به حال روزی را برای مصاحبه در نظر گرفته اید؟
[ترجمه ترگمان]هنوز یک روز برای مصاحبه اختصاص داده اید؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. A different policeman has been assigned to the case.
[ترجمه گوگل]یک پلیس متفاوت برای این پرونده تعیین شده است
[ترجمه ترگمان]یک پلیس مختلف به این پرونده اختصاص داده شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. The teacher assigned each of the children a different task.
[ترجمه گوگل]معلم برای هر یک از بچه ها وظایف متفاوتی را تعیین کرد
[ترجمه ترگمان]معلم به هر کدام از بچه ها تکلیف متفاوتی داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

معین (صفت)
certain, helping, given, aiding, specified, determined, defined, auxiliary, appointed, fixed, assigned, regular, supporting, thetic, thetical

موعود (صفت)
appointed, promised, assigned

انگلیسی به انگلیسی

• allocated, allotted, apportioned; given as a requirement

پیشنهاد کاربران

واگذار شده ( مالی )
واگذار شده
مُکَلَّف
تخصیص یافته
کاری به کسی سپردن
i assigned someone to do something
در حالت اسم یعنی assignment میشه تکلیف
. . . our assignment is to give a presentation about
تکالیف ما انجام یک ارائه درباره ی . . . است
فعل
واگذار کردن - اختصاص دادن
They assigned a day for Thanksgiving
...
[مشاهده متن کامل]

آنها یک روز برای شکر گذاری اختصاص داده بودند/واگذار کرده بودند
در حالت فعل ( اگر وظیفه ای به شخصی بسپاریم )
میشه: مامور کردن
My supervisor assigned me to the new research project that starts next month
ناظرم منو مامور کرد برای پروژه ی تحقیق جدید که ماه بعد شروع میشه

گردن گرفت،
All of which she assigned the blame to me
همه تقصیر هارو گردن من انداخت
اختصاص یافته
گماردن

گماردن ، I was assigned here to watch the road منو اینجا گذاشتن تا جاده را بپام. برادر کانتکس دیگه assigned readings دروس و خواندنی های درسی ( دوره تحصیلات ) و در متن های دیگر ت�تعیین ومعین کردن معنی می
...
[مشاهده متن کامل]
دهد . پدر آخر به معنای واگذار کردن کاری به کسی مثلا I assigned them to do this . این کار رو به آنها واگذار کردم .

انتخاب کردن

درنظر گرفتن
واگذار می شوند
محول شدن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٤)

بپرس