at a time

جمله های نمونه

1. I can only carry two at a time.
[ترجمه پرنیان] من فقط دو محموله را در یک زمان می توانم حمل کنم
|
[ترجمه بابک] هر دفعه / هر بار
|
[ترجمه مهدی] من هربار فقط می توانم دو تا را حمل کنم.
|
[ترجمه گوگل]من فقط می توانم دو تا را در یک زمان حمل کنم
[ترجمه ترگمان]من فقط می توانم هر دو را به موقع حمل کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. He carried on several occupations at a time.
[ترجمه گوگل]او چندین شغل را همزمان انجام داد
[ترجمه ترگمان]او در این مدت چندین کار را انجام می داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The meeting must be held at a time convenient for working mothers.
[ترجمه گوگل]جلسه باید در زمانی مناسب برای مادران شاغل برگزار شود
[ترجمه ترگمان]جلسه باید در زمانی برگزار شود که برای مادران شاغل مناسب باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Do one thing at a time, and do well.
[ترجمه Abbas Z] در یک زمان، روی یک کار متمرکز شو و آن را به نحو احسن انجام بده.
|
[ترجمه گوگل]یک کار را در یک زمان انجام دهید و خوب انجام دهید
[ترجمه ترگمان]یک کار را در یک زمان انجام بدهید و کار خوبی انجام بدهید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Can you go up the stairs two steps at a time?
[ترجمه تارا] آیا میتوانید در یک زمان دو پله ( قدم ) از پله ها بالا بروید؟
|
[ترجمه Frt] آیا میتوانید از پله ها دوتا دوتا بالا بردید؟
|
[ترجمه گوگل]آیا می توانید همزمان دو پله از پله ها بالا بروید؟
[ترجمه ترگمان]می توانید هر وقت دو قدم از پله ها بالا بروید؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Do one thing at a time, and do it well.
[ترجمه گوگل]یک کار را در یک زمان انجام دهید و آن را به خوبی انجام دهید
[ترجمه ترگمان]یک کار را در یک زمان انجام بده و خوب انجامش بده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Blend in the eggs, one at a time, beating well after each one.
[ترجمه گوگل]تخم مرغ ها را یکی یکی مخلوط کنید و بعد از هر کدام خوب هم بزنید
[ترجمه ترگمان]در تخم مرغ ها نیز یکی پس از دیگری ترکیب می شود و پس از هر کدام به خوبی می تپد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Is there room for two people at a time to pass in?
[ترجمه گوگل]آیا جایی برای عبور دو نفر در یک زمان وجود دارد؟
[ترجمه ترگمان]آیا برای دو نفر در موقع ورود به اینجا جا هست؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. She ran up the stairs two at a time.
[ترجمه گوگل]از پله ها دو تا دوید بالا
[ترجمه ترگمان]دو ساعت بعد از پله ها بالا رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Let's attack one problem at a time.
[ترجمه گوگل]بیایید هر بار به یک مشکل حمله کنیم
[ترجمه ترگمان]بیایید به یک مشکل در یک زمان حمله کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. She lived at a time when women were not expected to work.
[ترجمه گوگل]او در زمانی زندگی می کرد که از زنان انتظار کار نمی رفت
[ترجمه ترگمان]او در زمانی زندگی می کرد که انتظار نمی رفت زنان کار کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The campaign came at a time when America needed such a jolt.
[ترجمه گوگل]این کارزار در زمانی انجام شد که آمریکا به چنین تکانی نیاز داشت
[ترجمه ترگمان]این مبارزه زمانی رخ داد که آمریکا به چنین تکانی نیاز داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The shortest way to do many things is to do only one thing at a time.
[ترجمه گوگل]کوتاه ترین راه برای انجام بسیاری از کارها این است که فقط یک کار را در یک زمان انجام دهید
[ترجمه ترگمان]کوتاه ترین راه برای انجام بسیاری از کارها تنها انجام یک کار در یک زمان است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Life is like an onion; you peel it off one layer at a time, and sometimes you weep.
[ترجمه گوگل]زندگی مثل پیاز است؛ یک لایه آن را جدا می کنید و گاهی گریه می کنید
[ترجمه ترگمان]زندگی مثل پیاز است، تو آن را در یک لایه peel و گاهی هم گریه می کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The best thing about the future is that it comes one day at a time.
[ترجمه گوگل]بهترین چیز در مورد آینده این است که یک روز در یک زمان می آید
[ترجمه ترگمان]بهترین چیز در مورد آینده این است که در یک زمان یک روز فرا می رسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

تخصصی

[ریاضیات] در هر بار، در یک زمان

انگلیسی به انگلیسی

• at a moment, at a point in time, at a period

پیشنهاد کاربران

at a time:هر دفعه، هر بار
at times: گاهی اوقات، بعضی وقتا
at a time
separately or in groups of two, three, etc. on each occasion
به نوبت، نوبتی، دانه دانه، یکی یکی
هر بار، هردفعه
We had to go and see the principal one at a time.
She ran up the stairs two at a time.
He surfs the internet for hours at a time.
در یک زمان
separately
simultaneous
چندتا چندتا ( مثلاً یکی یکی یا سه تا سه تا . . . )
هفته ها، ساعت ها، روزها . . .
باهم
همزمان
در هر نوبت، هر بار
Each time
یکی یکی. . . . . . . one by one
به نوبت؛ یکی یکی
یکسره
In the same time

هر دفعه - هر بار
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٥)

بپرس