at one time


با یک ضربت، یکباره، یکجا، 1- همزمان، باهم 2- سابقا، قبلا، پیشترها

جمله های نمونه

1. At one time he was dominating over the party.
[ترجمه گوگل]زمانی بر حزب مسلط بود
[ترجمه ترگمان]در یک زمان، او بر حزب حاکم بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. At one time the doctors couldn't cure TB/cure people of TB.
[ترجمه گوگل]زمانی پزشکان نمی‌توانستند سل را درمان کنند/ افراد مبتلا به سل را درمان کنند
[ترجمه ترگمان]پزشکان در یک زمان بیماری سل یا درمان بیماران سل را درمان نمی کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. It is said that at one time a highwayman lived in the house.
[ترجمه گوگل]می گویند روزگاری در آن خانه بزرگراهی زندگی می کرد
[ترجمه ترگمان]می گویند که در یک زمان راهزنی در خانه زندگی می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Never regret anything because at one time it was exactly what you wanted.
[ترجمه گوگل]هرگز از چیزی پشیمان نشو زیرا زمانی دقیقاً همان چیزی بود که می خواستی
[ترجمه ترگمان]هیچ وقت حسرت چیزی رو نمی خورم چون یه بار دقیقا همون چیزی بود که تو می خواستی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. At one time we met frequently.
[ترجمه گوگل]در یک زمان ما اغلب ملاقات می کردیم
[ترجمه ترگمان]گاهی اوقات همدیگر را می دیدیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The fish lay thousands of eggs at one time.
[ترجمه گوگل]ماهی در یک زمان هزاران تخم می گذارد
[ترجمه ترگمان]ماهی در یک زمان هزاران تخم مرغ دراز کشیده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. All of them were French possessions at one time or another.
[ترجمه گوگل]همه آنها زمانی متعلق به فرانسه بودند
[ترجمه ترگمان]همه آن ها در یک زمان اموال فرانسه بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. At one time they used to mine coal in these valleys.
[ترجمه گوگل]زمانی در این دره ها زغال سنگ استخراج می کردند
[ترجمه ترگمان]در این دره ها از معادن زغال سنگ استفاده می کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. At one time the schools were mainly attached to the church.
[ترجمه گوگل]زمانی مدارس عمدتاً به کلیسا متصل بودند
[ترجمه ترگمان]در یک زمان، مدارس عمدتا به کلیسا وابسته بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. My brain can't hold so much information at one time.
[ترجمه گوگل]مغز من نمی تواند این همه اطلاعات را در یک زمان نگه دارد
[ترجمه ترگمان]در یک زمان مغزم نمی تواند همه اطلاعات را نگه دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. At one time, walking across the room took all her strength.
[ترجمه گوگل]در یک زمان، راه رفتن در سراسر اتاق تمام توان او را گرفت
[ترجمه ترگمان]یک بار در اتاق قدم زد و تمام قوایش را جمع کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. At one time, the club numbered an archbishop among its members.
[ترجمه گوگل]زمانی، این باشگاه یک اسقف اعظم را در میان اعضای خود قرار داد
[ترجمه ترگمان]در یک زمان، این باشگاه به مقام اسقف اعظم در میان اعضای آن رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. At one time she was crazy for a cottage in the country; now she wants to get back to the town again.
[ترجمه گوگل]زمانی او دیوانه یک کلبه در کشور بود حالا او می خواهد دوباره به شهر برگردد
[ترجمه ترگمان]در یک زمان او برای یک کلبه در این کشور دیوانه بود و حالا می خواهد دوباره به شهر برگردد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. All managers face tough decisions at one time or another.
[ترجمه گوگل]همه مدیران در یک زمان با تصمیمات سختی روبرو می شوند
[ترجمه ترگمان]همه مدیران در یک زمان با تصمیمات سخت مواجه می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. At one time, George Eliot lived here.
[ترجمه گوگل]زمانی جورج الیوت در اینجا زندگی می کرد
[ترجمه ترگمان]در یک زمان، جورج الیوت اینجا زندگی می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• once, one time before; simultaneously, at the same time

پیشنهاد کاربران

in the past
در گذشته
At one time, George Eliot lived here
منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/time
یعنی همه با هم یا یک دفعه
مثلا breaking 18 pencils at one time
یعنی شکستن 18 مداد همزمان/ درکنار هم /یک دفعه هر 18 ده تا با هم
پس با توجه به جمله معنیش مشخص پس در زبان فارسی هم میشه گفت همزمان یا یک دفعه همه با هم و یا . . .
...
[مشاهده متن کامل]

لطفا دنبال معانی گیج کننده دیگه ای هم نباشید این ساده ترین تعریفی بود که میتونستم بگم و معادلش کردم به فارسی

در تعریف انگلیسی این عبارت اومده:
《used for saying that something was true in the past, but is not now》
《برای گفتن اینکه چیزی در گذشته درست بوده، اما اکنون چنین نیست؛ استفاده می شود》.
اگه هم به جملاتی که در اون، این عبارت استعمال میشه دقت کنین، تا اونجایی که بنده دیدم، همه دارای افعالی با زمان گذشته هستن.
...
[مشاهده متن کامل]

لذا ممکنه اینگونه ترجمه بشه: 《 در سابق، پیش از این، در زمان پیش، پیشتر، یک زمانی، یک وقتی یا گاهی اوقات 》
مثال:
at one time most contractual duties were regarded as absolute
یه وقتی بیشتر وظایف قراردادی مطلق و قطعی و گریزناپذیر تلقی میشد ( یعنی نمیشد ازش طفره رفت )
درواقع یعنی حالا دیگه اینجوری نیست و عذر موجه پذیرفتنی ست.

دوست عزیز اون same time هستش .
زمانی
در مقطعی
یه وقتی . یه زمانی. قبلا
یک وقتیم ، یکباره در جمله بهتر قابل هضم است ، مثلا at one time, u say , I'm a thieve یک باره بکو من دزدم دیگه
formerly
in the past
simultaneously
at the same time
یک زمانی ،
For instance: at one time i wanted to be a journalist.
همزمان
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)

بپرس