athletic

/æθˈletɪk//æθˈletɪk/

معنی: ورزشی، پهلوانی، ورزشکار، تنومند، پرعضله
معانی دیگر: ورزشکاری، چابک، ورزیده، عضلانی، تنومندی

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: athletically (adv.)
(1) تعریف: of or pertaining to sports and other physical activities.
مترادف: sportive, sports
مشابه: gymnastic, running, sport, sporting

(2) تعریف: characteristic of an athlete.
مترادف: agile, brawny, muscular, nimble, robust, sinewy, stout, strong, vigorous, wiry
مشابه: burly, energetic, solid, sound, staunch

(3) تعریف: physically talented; active in sports.
مشابه: active, sporting

جمله های نمونه

1. athletic contests should not become too physical
مسابقات ورزشی نباید بیش از حد با خشونت همراه باشد.

2. athletic games
بازی های ورزشی

3. amateur athletic union
اتحادیه ی ورزشکاران دوست

4. an athletic build
هیکل عضلانی

5. mohsen was big and athletic
محسن تنومند و ورزشکار بود.

6. They have been given college scholarships purely on athletic ability.
[ترجمه علیرضا] به آنها صرفا" به خاطر توانایی ورزشیشان بورسیه تحصیلی داده شده است .
|
[ترجمه گوگل]آنها صرفاً بر اساس توانایی های ورزشی بورسیه های دانشگاهی دریافت کرده اند
[ترجمه ترگمان]آن ها به لحاظ توانایی ورزشی بورسیه تحصیلی دریافت کرده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. She dwarfed all her rivals in athletic ability.
[ترجمه گوگل]او همه رقبای خود را در توانایی های ورزشی کوتوله کرد
[ترجمه ترگمان]او تمام رقبای خود را در توانایی ورزشی کم کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. His body is wiry and athletic.
[ترجمه ^.^] بدن او ورزشکاری است
|
[ترجمه E.M] او بدنی ورزشکار دارد
|
[ترجمه گوگل]بدنش متحرک و ورزشکار است
[ترجمه ترگمان]بدنش لاغر و عضلانی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Wade was a hearty, bluff, athletic sort of guy.
[ترجمه گوگل]وید مردی خوش قلب، بلوف و ورزشکار بود
[ترجمه ترگمان]وید از ته دل و اهل athletic و اهل ورزش بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. This college has a long tradition of athletic excellence.
[ترجمه گوگل]این کالج دارای یک سنت طولانی در تعالی ورزشی است
[ترجمه ترگمان]این کالج سنت طولانی برتری ورزشی دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The athletic footwear market has not yet plateaued.
[ترجمه گوگل]بازار کفش های ورزشی هنوز رونق پیدا نکرده است
[ترجمه ترگمان]بازار کفش ورزشی هنوز plateaued نشده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Her athletic career was cut short by a leg injury.
[ترجمه گوگل]دوران ورزشی او به دلیل آسیب دیدگی پا کوتاه شد
[ترجمه ترگمان]حرفه پهلوانی او براثر جراحت پا بریده شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. This area has been marked off for athletic practice.
[ترجمه گوگل]این منطقه برای تمرینات ورزشی مشخص شده است
[ترجمه ترگمان]این منطقه برای ورزش ورزشی علامت گذاری شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Xandra is an athletic 36-year-old with a 21-year-old's body.
[ترجمه گوگل]زاندرا یک ورزشکار 36 ساله با بدنی 21 ساله است
[ترجمه ترگمان]Xandra یک ورزش کار ۳۶ ساله ورزشی با بدن ۲۱ ساله است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The National Collegiate Athletic Association introduced drug testing in the mid-1980s.
[ترجمه گوگل]انجمن ملی ورزش دانشگاهی آزمایش مواد مخدر را در اواسط دهه 1980 معرفی کرد
[ترجمه ترگمان]انجمن ملی بسکتبال در اواسط دهه ۱۹۸۰ آزمایش مواد مخدر را آغاز کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. He had the lithe, athletic body of a ballet dancer.
[ترجمه گوگل]او بدنی لاغر و ورزشی مانند یک رقصنده باله داشت
[ترجمه ترگمان]او بدن نرم و ورزیده یک رقاصه باله داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ورزشی (صفت)
agonistic, athletic, sporty, sportive

پهلوانی (صفت)
agonistic, athletic

ورزشکار (صفت)
athletic

تنومند (صفت)
sturdy, athletic, stout, robust, huge, rugged, burly, stalwart, corpulent, stockish, full-bodied

پرعضله (صفت)
athletic, bouncing, brawny, muscular

انگلیسی به انگلیسی

• participating in sports; pertaining to sports; gifted in sports
athletics consists of sports such as running, the high jump, and the javelin.
athletic means relating to athletes and athletics.
an athletic person looks fit, healthy, and active.

پیشنهاد کاربران

ورزشی، ورزشکارانه
مثال: She has always been very athletic.
او همیشه بسیار ورزشکارانه بوده است.
ورزش دوومیدانی
Brit:athlettics
US:track and field
athletic
واژه ای ایرانی - اوروپایی :
athletic = athl - e - tic
athl = اَصل ، اَسل : اَس = سنگ ، آس ، آسمان
- e - : میانوند
tic - = پسوند خویشوندی یا نسبت برابر با - ایز یا - دیس پارسی ،
...
[مشاهده متن کامل]

گرته برداری : اَسلِدیز یا اَسلِدیس
در کُل کَسی که مانند سنگ ، اَسل یا اَسیل است ، سِفت و سِتُرگ و ستنبه و تنومند است.

اهل ورزش - اهل ورزش کردن
ورزشکار
ورزشی
relating to sports or players
it means sportive

بپرس