attract

/əˈtrækt//əˈtrækt/

معنی: جذب کردن، جلب کردن، مجذوب ساختن، مجذوب کردن
معانی دیگر: به خود کشیدن، گرایش داشتن، شیفتن، جلب توجه کردن، دلکش بودن، دلربا بودن، دلبری کردن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: attracts, attracting, attracted
(1) تعریف: to cause to come near, as by some special quality or action.
مترادف: allure, catch, lure, pull
متضاد: put off, repel, repulse
مشابه: attach, beckon, call, draw, engage, enthrall, inveigle, magnetize, tempt

- Magnets attract anything made of iron or steel.
[ترجمه علی رحیمی] آهن ربا ها هر چیزی را که از فولاد یا استیل ساخته شده باشد را جذب میکند.
|
[ترجمه خشت] اهنربا ها هر چیزی از جنس اهن یا استیل را جذب خود میکند
|
[ترجمه گوگل] آهنرباها هر چیزی که از آهن یا فولاد ساخته شده باشد را جذب می کنند
[ترجمه ترگمان] قدرت جذب هر چیزی از آهن یا استیل جذب می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to gain the attention or admiration of.
مترادف: draw
متضاد: repel
مشابه: allure, captivate, catch, charm, enthrall, entice, fascinate, induce, intrigue, invite, take, tempt

- The fight in the hallway attracted a crowd of onlookers.
[ترجمه گوگل] دعوا در راهرو جمعیتی از تماشاچیان را به خود جلب کرد
[ترجمه ترگمان] مبارزه در راهرو، جمعیت تماشاگر را به خود جلب می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He thinks it's his motorcycle that attracts women to him.
[ترجمه مهسا] او فکر می کند موتورسیکلتش توجه زنها را به سوی او جلب می کند.
|
[ترجمه فاخته] او فکر میکنه زنها به خاطر موتورسیکلتش مجذوب او می شوند.
|
[ترجمه گوگل] او فکر می کند این موتور سیکلت است که زنان را به سمت خود جذب می کند
[ترجمه ترگمان] فکر می کنه it که زن ها رو به خودش جذب می کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: attractable (adj.), attractor (attracter) (n.)
• : تعریف: to have or use the power of attraction.
مترادف: beckon, fascinate
متضاد: repel
مشابه: allure, appeal, charm

- Perfume can either attract or repel.
[ترجمه گوگل] عطر می تواند جذب یا دفع کند
[ترجمه ترگمان] عطر می تواند یا جذب شود و یا دفع شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. to attract notice
جلب توجه کردن

2. opposites attract
(اضداد به یکدیگر جذب می شوند) اشخاص دارای شخصیت ها و طبایع متفاوت مکمل یکدیگر می شوند

3. the sale advertisement was a hook to attract customers
آگهی حراج،قلابی برای جلب مشتری بود.

4. we must diversify our products in order to attract more customers
باید فرآورده های خود را متنوع کنیم تا بتوانیم مشتریان بیشتری را جلب کنیم.

5. nature has endowed this flower with beauty so that it may attract butterflies
طبیعت به این گل زیبایی داده است تا پروانه را جلب کند.

6. These flowers are brightly coloured in order to attract butterflies.
[ترجمه گلی افجه ] این گل ها رنگ های درخشانی برای جلب پروانه ها دارند
|
[ترجمه گوگل]این گل ها به منظور جذب پروانه ها به رنگ روشن هستند
[ترجمه ترگمان]این گل ها برای جذب پروانه های زیبا می درخشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. There is now intense competition between schools to attract students.
[ترجمه گوگل]اکنون رقابت شدیدی بین مدارس برای جذب دانش آموزان وجود دارد
[ترجمه ترگمان]در حال حاضر رقابت شدیدی میان مدارس برای جذب دانش آموزان وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The nursery teacher clapped her hands to attract the children's attention.
[ترجمه گوگل]مربی مهد برای جلب توجه بچه ها دست هایش را زد
[ترجمه ترگمان]معلم بچه دست ها را به هم زد تا توجه بچه ها را جلب کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The city needs to attract more industry.
[ترجمه گوگل]این شهر نیاز به جذب صنعت بیشتری دارد
[ترجمه ترگمان]این شهر به جذب صنعت بیشتری نیاز دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. This advertisement is calculated to attract the attention of housewives.
[ترجمه گوگل]این آگهی برای جلب توجه خانم های خانه دار محاسبه شده است
[ترجمه ترگمان]این تبلیغ برای جلب توجه زنان خانه دار محاسبه شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The party needs to take steps to attract disaffected voters.
[ترجمه گوگل]حزب باید اقداماتی را برای جذب رای دهندگان ناراضی انجام دهد
[ترجمه ترگمان]این حزب باید گام هایی برای جذب رای دهندگان ناراضی بردارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He clicked his tongue to attract their attention.
[ترجمه گوگل]روی زبانش زد تا توجه آنها را جلب کند
[ترجمه ترگمان]او زبانش را به صدا در آورد تا توجه آن ها را جلب کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. She used all her lures to attract his attention.
[ترجمه گوگل]او از تمام فریب های خود برای جلب توجه او استفاده کرد
[ترجمه ترگمان]اون از همه lures استفاده می کرد تا توجه اون رو جلب کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The museum is trying to attract a wider audience.
[ترجمه گوگل]این موزه در تلاش است تا مخاطبان بیشتری را جذب کند
[ترجمه ترگمان]این موزه می کوشد تا مخاطبان بیشتری را جذب کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. If you want to attract more customers, try advertising in the local paper.
[ترجمه گوگل]اگر می خواهید مشتریان بیشتری جذب کنید، سعی کنید در روزنامه محلی تبلیغ کنید
[ترجمه ترگمان]اگر می خواهید مشتریان بیشتری را جذب کنید، تبلیغ در روزنامه محلی را امتحان کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. By sighing away for hours, she hoped to attract her family's attention to her suffering.
[ترجمه گوگل]او امیدوار بود که با ساعت‌ها آه کشیدن، توجه خانواده‌اش را به رنجش جلب کند
[ترجمه ترگمان]با آه کشیدن ساعت ها امیدوار بود توجه خانواده اش را به خود جلب کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. Body language can also be used to attract members of the opposite sex.
[ترجمه گوگل]از زبان بدن نیز می توان برای جذب اعضای جنس مخالف استفاده کرد
[ترجمه ترگمان]زبان بدنی نیز می تواند برای جذب اعضای جنس مخالف مورد استفاده قرار گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. The local tourist board is trying to attract more people to the town.
[ترجمه گوگل]هیئت گردشگری محلی در تلاش است تا افراد بیشتری را به شهر جذب کند
[ترجمه ترگمان]هیات گردشگری محلی می کوشد تا افراد بیشتری را به شهر جلب کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. She knocked on the window to attract his attention.
[ترجمه گوگل]به پنجره زد تا توجه او را جلب کند
[ترجمه ترگمان]به پنجره ضربه زد تا توجهش را جلب کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

جذب کردن (فعل)
absorb, attract, imbibe, amuse, imbrue, intussuscept, sop, sponge

جلب کردن (فعل)
attract, have, solicit, catch, atone, entice, engross

مجذوب ساختن (فعل)
attract

مجذوب کردن (فعل)
attract, witch, fascinate, spellbind

تخصصی

[برق و الکترونیک] جذب
[مهندسی گاز] جذب کردن، مجذوب ساختن
[نساجی] جذب کردن
[ریاضیات] جذب کردن، کشیده شدن، ربودن

انگلیسی به انگلیسی

• pull toward, draw inward
if something attracts people or animals, it has features that cause them to come to it.
if someone or something attracts you, they have qualities which cause you to like or admire them. you can also say that their qualities attract you to them.
if something attracts support or publicity, its qualities or features are interesting enough to make people want to support it or know more about it.
if something magnetic attracts an object, it causes the object to move towards it.
to attract someone's attention: see attention.

پیشنهاد کاربران

جذب کردن
مثال: The colorful flowers attract bees.
گلهای رنگارنگ زنبورها را جذب می کند.
*آموزش زبانهای انگلیسی، ترکی استانبولی و اسپانیایی
جلب توجه کردن
attract ( v ) ( əˈtr�kt ) e. g. The exhibition has attracted thousands of visitors. attraction ( n )
attract
جذب کردن، جلب کردن
✅ واژه ( با جداسازی اجزاء تشکیل دهنده ) : attract ✅ تلفظ واژه: a - TRAKT ✅ معادل کاربردی، فارسی و توضیح واژه: جلب کردن، جذب کردن ✅ اجزاء و عناصر واژه ( ریشه، پیشوند یا پسوند ) در پزشکی : phil/o
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : attract
اسم ( noun ) : attraction / attractiveness
صفت ( adjective ) : attractive
قید ( adverb ) : attractively
گیواییدن.
فرهنگ اسم ها
اسم: گیوا ( دختر ) ( کردی، فارسی ) ( تلفظ: givā ) ( فارسی: گیوا ) ( انگلیسی: giva )
معنی: جذاب، گیرا، فریبنده و دلبر، دلربا، ( کردی ) ( گیو = جذاب و گیرا، ا ( پسوند نسبت ساز ) ) ، به معنی گیرا
برچسب ها: اسم، اسم با گ، اسم دختر، اسم کردی، اسم فارسی
جذبیدن به سودی چیزی.
کشیدن به سوی خود.
جَلبیدن به سوی چیزی.
جذباندن چیزی به سودی خود.
کشاندن چیزی چیزی به سودی خود.
جلباندن چیزی به سوی خود.
در متون حقوقی به معنی:باعث شدن، موجب شدن، باعث، موحب
مقلوب
fascinating
جذب کردن ، جلب کردن
what attracted me most to the job was the chance to travel
چیزی که من رو بیشتر جذب این کار کردن ، امکان سفر کردن بود 🌸🌸
تجربی 93 ، هنر 93 ، زبان 93 ، انسانی 90 ، ریاضی 85
جالب توجه
ب معنای جذب کردن و:
Make some body or some thing nearer
جذب کردن
دلبرانه
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٦)

بپرس