author

/ˈɒθər//ˈɔːθə/

معنی: نویسنده، مولف، مصنف، بانی، سازنده، نویسندگی کردن، تالیف و تصنیف کردن
معانی دیگر: نگارنده، تالیف کردن، تصنیف کردن، موجد، ابداع گر، پایه گذار، موسس، n : منصف، باعک، خالق، نیا، باعک شدن

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: the writer of a book, play, story, or the like.
مترادف: writer
مشابه: chronicler, composer, dramatist, essayist, hack, journalist, litt�rateur, man of letters, novelist, penman, playwright, poet, scribbler, storyteller, wordsmith

- Praised for her writing in her youth, she hoped to become an author of detective novels one day.
[ترجمه گوگل] او که در جوانی به خاطر نوشتنش تحسین شده بود، امیدوار بود روزی نویسنده رمان های پلیسی شود
[ترجمه ترگمان] در جوانی her بود که روزی نویسنده داستان های پلیسی شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The author was disappointed that his play received mixed reviews.
[ترجمه گوگل] نویسنده از اینکه نمایشنامه‌اش نقدهای متفاوتی دریافت کرد، ناامید شد
[ترجمه ترگمان] نویسنده از این که نمایشنامه او نظرات متفاوتی گرفته بود ناامید شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: the creator of a plan or work.
مترادف: creator, originator
مشابه: architect, artist, inventor, maker

- The author of this grand scheme to build a canal was the duke himself.
[ترجمه گوگل] نویسنده این طرح بزرگ برای ساخت کانال خود دوک بود
[ترجمه ترگمان] نویسنده این طرح بزرگ برای ساختن یک مجرا کار دوک بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The police are still seeking the author of the assassination attempt on the governor.
[ترجمه گوگل] پلیس همچنان به دنبال عامل سوءقصد به فرماندار است
[ترجمه ترگمان] پلیس هنوز به دنبال نویسنده تلاش برای ترور فرماندار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: authors, authoring, authored
• : تعریف: to be the author of; create; make.
مترادف: create, produce
مشابه: compose, contribute, make, originate, write

- John Adams, the second President of the United States, authored the Massachusetts Constitution.
[ترجمه mlk] جان ادامز، دومین رئیس جمهور امریکا، قانون اساسی ماساچوست را بنانهاد.
|
[ترجمه گوگل] جان آدامز، دومین رئیس جمهور ایالات متحده، قانون اساسی ماساچوست را تدوین کرد
[ترجمه ترگمان] جان آدامز، دومین رئیس جمهور ایالات متحده، عضو قانون اساسی ماساچوست می باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The Nazis authored a plan to eliminate the Jewish population of Europe.
[ترجمه ربات ترجمه گر] نازی ها نقشه ای برای نابود کردن جمعیت یهودیان اروپاییان کشیدند
|
[ترجمه گوگل] نازی ها طرحی برای از بین بردن جمعیت یهودی اروپا تدوین کردند
[ترجمه ترگمان] نازی ها برای حذف جمعیت یهودی اروپا طرحی را تهیه کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. the author lashes out at fascism
نویسنده سخت بر فاشیسم می تازد.

2. the author of this dictionary
نویسنده ی این فرهنگ

3. the author surveys contemporary american literature
نویسنده ادبیات معاصر امریکا را برنگری می کند.

4. a well-known author
یک مولف مشهور

5. the junior author of an etymological study
نویسنده ی کهین یک پژوهش در واج ریشه شناسی

6. an autographed text which the author himself gave me
نسخه ی امضا شده ای که خود نویسنده به من اهدا کرده است

7. the great success of his novel put the author in the limelight
موفقیت بزرگ رمان او توجه همگان را به نویسنده جلب کرد.

8. Choose an author as you choose a friend.
[ترجمه گوگل]همانطور که دوست خود را انتخاب می کنید، نویسنده را انتخاب کنید
[ترجمه ترگمان]زمانی که دوست خود را انتخاب می کنید، یک نویسنده را انتخاب کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He is the author of two books on French history.
[ترجمه رمیسا صیوتی] او نویسنده ی دو کتاب در تاریخ فرانسه است
|
[ترجمه گوگل]او نویسنده دو کتاب درباره تاریخ فرانسه است
[ترجمه ترگمان]او نویسنده دو کتاب در تاریخ فرانسه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He was an eighteenth-century author who wrote parodies of other people's works.
[ترجمه گوگل]او یک نویسنده قرن هجدهم بود که تقلید از آثار دیگران نوشت
[ترجمه ترگمان]او نویسنده قرن هیجدهم بود که parodies از کاره ای دیگران را نقاشی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The author portrays life in a refugee camp very vividly.
[ترجمه گوگل]نویسنده زندگی در یک کمپ پناهندگان را بسیار واضح به تصویر می کشد
[ترجمه ترگمان]نویسنده زندگی را در اردوگاه پناهندگان بسیار خوب توصیف می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. After the play they called for the author to show himself.
[ترجمه گوگل]بعد از نمایشنامه از نویسنده خواستند خودش را نشان دهد
[ترجمه ترگمان]پس از نمایش، از نویسنده خواستند تا خود را نشان دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The author belongs among the romance writers more than among the novelists.
[ترجمه مریم] . بعد از نمایشنامه از نویسنده خواستند خودش را نشان دهد
|
[ترجمه گوگل]نویسنده بیشتر از رمان نویسان در میان رمان نویسان قرار دارد
[ترجمه ترگمان]نویسنده در میان نویسندگان رمان نویسان بیشتر از رمان نویسان است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The volume had been personally inscribed by the author.
[ترجمه گوگل]این جلد شخصاً توسط نویسنده نوشته شده بود
[ترجمه ترگمان]کتاب شخصا نوشته شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The author of the article is nameless.
[ترجمه گوگل]نویسنده مقاله بی نام است
[ترجمه ترگمان]نویسنده مقاله بی نام و نشان است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. The author uses disease as a metaphor for the corruption in society.
[ترجمه گوگل]نویسنده از بیماری به عنوان استعاره ای از فساد در جامعه استفاده می کند
[ترجمه ترگمان]نویسنده از بیماری به عنوان استعاره برای فساد در جامعه استفاده می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. The book has a preface written by the author.
[ترجمه گوگل]کتاب دارای مقدمه ای است که نویسنده آن را نوشته است
[ترجمه ترگمان]این کتاب مقدمه ای است که نویسنده آن را نوشته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

نویسنده (اسم)
craftsman, penman, scrivener, author, writer, composer

مولف (اسم)
author, composer, compiler

مصنف (اسم)
author, writer, composer

بانی (اسم)
founder, sponsor, author, erector

سازنده (اسم)
performer, author, composer, maker, manufacturer, creator, constructor, builder, producer, engineer, originator, procreator, instrumentalist

نویسندگی کردن (فعل)
author

تالیف و تصنیف کردن (فعل)
author

انگلیسی به انگلیسی

• write something (book, story, report etc.); be the author of; cause something, be the creator of something, originate
writer, one who writes a book or other literary work; one who creates, one who originates
the author of a piece of writing is the person who wrote it.
an author is a person whose occupation is writing books.

پیشنهاد کاربران

نویسنده، نویسنده ی کتاب
مثال: The author of the novel won several literary awards.
نویسنده رمان چندین جایزه ادبی را برنده شد.
author ( n, v ) ( ɔθər ) e. g. Who is your favorite author. authoress ( n ) , authorial ( adj ) ( ɔˈθɔriəl ) e. g. the authorial voice that speaks to the reader.
author
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : author / authorize
✅️ اسم ( noun ) : author / authorization / authoress / authoring / authority / authorizer authoritarian / authoritarianism / authorship
...
[مشاهده متن کامل]

✅️ صفت ( adjective ) : authorial / authoritarian / authoritative / authorized / authorizable
✅️ قید ( adverb ) : authoritatively

The knight of the quill
brother of the quill ( n. ) [SE quill]
a writer, an author; cite 1825 refers to a clerk
باعث و بانی
The author of the shooting
Author= writer
author:نویسنده✍🏻📜
به معنای مؤلف هم تلقی می شود.
The writer of a particular book , play, ect
author ( علوم کتابداری و اطلاع رسانی )
واژه مصوب: پدیدآور 1
تعریف: شخص یا اشخاص یا تنالگانی که محتوای اثری را پدید بیاورند
نویسنده
Writer
نویسنده ی کتاب، مقاله و . . . . . بودن
شنوده، بیننده، حضار
معنی انگلیسی:writer
Who writes books and stories in general or the writer of the story or the passage you are reading it
معنی فارسی: نویسنده
اگه دوست داشتین بقیه ی نوشته هامو بخونید روی کلمه ی بنفش که بالای نظر مه کلیک کنین لایک هم لطفا فراموش نکنین
خیلی ممنون🙏💜
نویسنده a person who writes books and stories
پدیدآور ، پدیدآورنده
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٨)

بپرس