awry

/əˈraɪ//əˈraɪ/

معنی: منحرف، غلط، زشت، چپ چپ، مورب، بدشکل، بطور مایل، چپ چپ، کج
معانی دیگر: یک وری، کجکی، ناجور

بررسی کلمه

صفت و ( adjective, adverb )
(1) تعریف: off center; twisted or turned.
مترادف: askew, crooked, off-center
مشابه: amiss, aslant, cockeyed, oblique, offset, sideways, twisted

- His tie was awry, and he looked as if he'd slept in his clothes.
[ترجمه گوگل] کراواتش کج شده بود و انگار با لباسش خوابیده بود
[ترجمه ترگمان] کراواتش بد بود و به نظر می رسید که در لباس هایش خوابیده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: in an unplanned and undesired direction.
مترادف: amiss, wrong
مشابه: badly

- His scheme went awry when his boss got suspicious.
[ترجمه گوگل] وقتی رئیسش مشکوک شد نقشه او به هم ریخت
[ترجمه ترگمان] وقتی رئیسش بدگمان شد نقشه اون خراب شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. to go awry
به هم خورده شدن،مختل شدن

2. his tie was awry
کراوات او کج بود.

3. the strike threw all the schedules awry
اعتصاب همه ی برنامه ها را مختل کرد.

4. My carefully laid plans had already gone awry.
[ترجمه گوگل]نقشه های من که با دقت طراحی شده بودم قبلاً بهم ریخته بود
[ترجمه ترگمان]نقشه کشیده من نقشه کشیده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. There is no sober-minded, fast pace also goes awry; no caution pace, then flat road will fall.
[ترجمه گوگل]هیچ هوشیاری وجود ندارد، سرعت سریع نیز به اشتباه می رود بدون سرعت احتیاط، سپس جاده صاف سقوط خواهد کرد
[ترجمه ترگمان]هیچ سرعت هشیاری نیست، سرعت تند هم منحرف می شود؛ هیچ احتیاط و احتیاط پیش نمی رود، سپس جاده هموار سقوط خواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. All my plans for the party had gone awry.
[ترجمه گوگل]تمام برنامه های من برای مهمانی به هم ریخته بود
[ترجمه ترگمان]تمام نقشه های من به خاطر مهمونی خراب شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Our plans went awry.
[ترجمه گوگل]برنامه های ما به هم ریخت
[ترجمه ترگمان]نقشه هامون خراب شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. If something goes awry, like a Cabinet revolt, the government falls and new elections are held.
[ترجمه گوگل]اگر چیزی خراب شود، مانند شورش کابینه، دولت سقوط می کند و انتخابات جدید برگزار می شود
[ترجمه ترگمان]اگر چیزی منحرف شود، مانند شورش کابینه، دولت سقوط می کند و انتخابات جدید برگزار می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Also, Pushkin's eating habits suddenly went awry.
[ترجمه گوگل]همچنین، عادات غذایی پوشکین ناگهان به هم ریخت
[ترجمه ترگمان]در ضمن، عادت پوشکین به طور ناگهانی کج و معوج شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. I took blows to the face, my headgear awry.
[ترجمه گوگل]من ضربه هایی به صورتم خوردم، روسری ام کج شده بود
[ترجمه ترگمان]با مشت به صورتش ضربه زدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Meanwhile, unless his senses were awry from fear and pain, a newcomer had arrived on the scene.
[ترجمه گوگل]در همین حال، مگر اینکه حواسش از ترس و درد منحرف شده بود، یک تازه وارد به صحنه رسیده بود
[ترجمه ترگمان]در این ضمن، اگر حواسش از ترس و درد نبود، تازه وارد به صحنه رسیده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Your best financial plans can sometimes go awry.
[ترجمه گوگل]بهترین برنامه های مالی شما گاهی اوقات ممکن است دچار مشکل شوند
[ترجمه ترگمان]بهترین برنامه های مالی شما گاهی اشتباه پیش می رود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. In the meantime, this high-school chemistry experiment gone awry continues.
[ترجمه گوگل]در این بین، این آزمایش شیمی دبیرستانی که به اشتباه افتاده ادامه دارد
[ترجمه ترگمان]در عین حال، این تجربه شیمی دبیرستانی ادامه پیدا کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. His hat was awry.
[ترجمه گوگل]کلاهش کج شده بود
[ترجمه ترگمان]کلاهش کج بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Their policies on devolution seemed to be going awry.
[ترجمه گوگل]به نظر می‌رسید که سیاست‌های آن‌ها در مورد تفویض اختیارات در حال خراب شدن است
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسید که سیاست های مربوط به تفویض اختیارات به اشتباه پیش می رود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

منحرف (صفت)
aberrant, deviant, deviated, perverted, perverse, deviating, devious, amiss, lost, awry, errant, turning, oblique, skew, hell-bent, twisty

غلط (صفت)
amiss, foul, false, awry, wrong, incorrect, erroneous, inaccurate, unsound, peccant, phony, phoney, fallacious

زشت (صفت)
abhorrent, heinous, hideous, nefarious, bawdy, ugly, bad, obscene, abominable, execrable, gross, scurrilous, rude, offensive, awry, nasty, contumelious, awkward, black, unfavorable, flagrant, maladroit, backhand, ungainly, dirty, horrid, gash, unpleasant, fulsome, disgusting, invidious, ham-handed, heavy-handed, homely, ill-favored, ill-favoured, pocky, uncouth, ungraceful, unhandsome

چپ چپ (صفت)
awry

مورب (صفت)
awry, askew, diagonal, oblique, bevel, skew, bias, boss-eyed, cross-eyed

بدشکل (صفت)
malformed, awry, shapeless, deformed

بطور مایل (قید)
awry, aslant

چپ چپ (قید)
awry, askew, askance

کج (قید)
acock, awry, askew, askance

انگلیسی به انگلیسی

• crooked; unsound
crooked, twisted; uneven
if something is awry, it is not in its normal or proper position.
if something goes awry, it does not happen in the way it was planned and it goes wrong.

پیشنهاد کاربران

صفت:
۱. نامرتب، به هم ریخته، آشفته، ژولیده
۲. غلط، برخطا
قید:
۳. خطا، غلط
نامرتب، به هم ریخته
بیراهه، کج راهه

بپرس