axiom

/ˈæksiəm//ˈæksiəm/

معنی: اندرز، پند، اصل، اصل موضوعه، بدیهیات، قاعده کلی، حقیقت اشکار، قضیه حقیقی، حقیقت متعارفه، اصل عمومی
معانی دیگر: (منطق - ریاضی) بنداشت، اکسیوم، ورجاوند، بنشت، حکم، اصل متعارف، آنچه که همه صحت آن را قبول دارند، واقعیت، اصل بدیهی، راستین واژه، (علوم و هنرها و غیره) قانون (مورد قبول همه)، اصل اساسی، قاعده ی کلی، اندیش پایه، راست اندیشه

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: an obvious or generally accepted principle.
مترادف: postulate
مشابه: assumption, given, premise, principle, rule, truth

- Practice makes perfect is a familiar axiom.
[ترجمه amin taghavinia] تمرین باعث کمال است این یک اصل آشنا برای همه است.
|
[ترجمه گوگل] تمرین کامل می کند یک اصل آشنا است
[ترجمه ترگمان] تمرین صحیح است و این یک اصل آشنا است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- It is an axiom of politics that the more unhappy the voters are at election time, the more likely they will be to reject the party in power.
[ترجمه گوگل] این بدیهیات سیاست است که هر چه رای دهندگان در زمان انتخابات ناراضی تر باشند، احتمال رد حزب در قدرت بیشتر خواهد شد
[ترجمه ترگمان] این اصل سیاست است که رای دهندگان در زمان انتخابات ناراضی هستند، احتمال بیشتری وجود دارد که حزب را به قدرت رد کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: in mathematics, a statement, often one regarded as obvious, that is accepted without proof as a basis for proving other statements; postulate.
مترادف: postulate
مشابه: hypothesis, premise, proposition, theorem

- A fundamental axiom is that two points determine exactly one line.
[ترجمه گوگل] یک اصل اساسی این است که دو نقطه دقیقاً یک خط را تعیین می کنند
[ترجمه ترگمان] یک اصل اساسی این است که دو نقطه دقیقا یک خط را مشخص می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. axiom of chioce
بنشت گزینش

2. It is a widely held axiom that governments should not negotiate with terrorists.
[ترجمه گوگل]این یک اصل رایج است که دولت ها نباید با تروریست ها مذاکره کنند
[ترجمه ترگمان]این یک اصل مهم است که دولت ها نباید با تروریست ها مذاکره کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. It is a widely held axiom that they should not negotiate with terrorists.
[ترجمه گوگل]این یک اصل رایج است که آنها نباید با تروریست ها مذاکره کنند
[ترجمه ترگمان]این یک نکته مهم است که آن ها نباید با تروریست ها مذاکره کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Chomsky is committed to an axiom of biological determinism.
[ترجمه گوگل]چامسکی به اصل جبر زیستی متعهد است
[ترجمه ترگمان]چامسکی به یک اصل of بیولوژیکی متعهد است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The second axiom of holistic medicine is that each person is unique and each program must be individualized.
[ترجمه گوگل]دومین اصل طب کل نگر این است که هر فرد منحصر به فرد است و هر برنامه باید فردی باشد
[ترجمه ترگمان]اصل کلی طب جامع این است که هر فرد منحصر به فرد است و هر برنامه باید فردی باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Today we interpret the word axiom differently.
[ترجمه گوگل]امروز واژه بدیهیات را به گونه دیگری تعبیر می کنیم
[ترجمه ترگمان]امروز ما این کلمه را به طور متفاوت تفسیر می کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The axiom states that a population not represented in a parliament can not share a government which that parliament controls.
[ترجمه گوگل]بدیهیات بیان می کند که جمعیتی که در یک مجلس نماینده نداشته باشند، نمی توانند دولتی را که آن مجلس کنترل می کند، شریک باشد
[ترجمه ترگمان]این اصل بیان می دارد که جمعیتی که در مجلس نماینده ندارند نمی توانند دولتی را به اشتراک بگذارند که پارلمان آن را کنترل کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The axiom is that these novels are the first to be written.
[ترجمه گوگل]اصل موضوع این است که این رمان ها اولین رمان هایی هستند که نوشته می شوند
[ترجمه ترگمان]اصل مطلب این است که این رمان ها اولین کسی هستند که نوشته شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. For years the central axiom of modern campaigning has been that elections are won and lost on television.
[ترجمه گوگل]برای سال‌ها اصل اصلی مبارزات انتخاباتی مدرن این بوده است که انتخابات در تلویزیون برنده و باخته است
[ترجمه ترگمان]سالهاست که اصل اصلی تبلیغات انتخاباتی در این کشور برنده و در تلویزیون از دست رفته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. What we have here is proof of the axiom that shit happens.
[ترجمه گوگل]آنچه ما در اینجا داریم، دلیلی بر این اصل است که اتفاق می افتد
[ترجمه ترگمان]چیزی که اینجا داریم اثبات حقیقت اینه که این اتفاق می افته
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He was setting forth an important axiom.
[ترجمه گوگل]او بدیهیات مهمی را مطرح می کرد
[ترجمه ترگمان]او موضوع مهمی را مطرح کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. I've never deviated from that axiom.
[ترجمه گوگل]من هرگز از این اصل منحرف نشده ام
[ترجمه ترگمان]من هیچ وقت از این قضیه منحرف نشدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Establishment of reconciliation cesser secta axiom.
[ترجمه گوگل]ایجاد اصل آشتی cesser secta axiom
[ترجمه ترگمان]اصل آشتی اصل مطلب است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. In this axiom system, we made a study of the coherent measures of risk and convex measures of risk, which is extended from the coherent measures of risk, and proved its representation theorem.
[ترجمه گوگل]در این سیستم بدیهی، ما به بررسی معیارهای منسجم ریسک و معیارهای محدب ریسک که از معیارهای منسجم ریسک بسط می‌یابد، پرداختیم و قضیه بازنمایی آن را اثبات کردیم
[ترجمه ترگمان]در این سیستم اصلی، ما یک مطالعه از معیارهای منسجم ریسک و اقدامات محدب در معرض خطر، که از معیارهای منسجم ریسک گسترش داده می شود، و قضیه نمایش آن را اثبات کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

اندرز (اسم)
sermon, counsel, advice, monition, axiom, motto

پند (اسم)
exhortation, saying, maxim, precept, advice, rede, axiom, motto, aphorism, moral

اصل (اسم)
point, quintessence, inception, principle, real, maxim, axiom, germ, origin, root, stem, radical, element, strain, authorship, provenance, fatherhood, paternity, mother, motif, principium, rootstock

اصل موضوعه (اسم)
axiom

بدیهیات (اسم)
axiom

قاعده کلی (اسم)
principle, maxim, axiom, master key

حقیقت اشکار (اسم)
axiom

قضیه حقیقی (اسم)
axiom

حقیقت متعارفه (اسم)
axiom

اصل عمومی (اسم)
axiom

تخصصی

[برق و الکترونیک] قاعده کلی
[حقوق] قاعده کلی، اصل مسلم، امر بدیهی
[نساجی] اصل موضوع
[ریاضیات] اصل موضوع

انگلیسی به انگلیسی

• premise, basic assumption, truism, recognized truth
an axiom is a statement or idea which people accept as true; a formal word.

پیشنهاد کاربران

اصل بدیهی و ثابت شده که توسط همه پذیرفته شده هست
اصل موضوع/بُن قانون.
گزاره ای است که بدونِ اثبات و به شکل پیش فرض پذیرفته می شود و از رویِ آن سایر گزاره ها استخراج می شوند.
مترادف: postulate/assumption
قاعده کلی
اصل موضوع
۱. اصل اولیه؛ اصل بدیهی
۲. اصل متعارف
۳. ( منطق ) اصل موضوع
پ. ن: متوجه نمی شم آخه چرا یه عده اصرار دارن به جای اصل متعارف یا اصل بدیهی بگن بن داشت! این معادل از زبان معیار فارسی دوره. کار شایسته ایه که از کلمات فارسی استفاده کنیم، ولی نه در حدی که بقیه نفهمن ما داریم چی می گیم! مطمئن باشید ۹۰ درصد ایرانی ها یه بار هم بن داشت به گوششون نخورده. 😑
...
[مشاهده متن کامل]

برابرِ پارسی برایِ واژگانِ "axiom ، axiomatize" و دیگر واخنشهایِ ( =مشتقاتِ ) آن:
برابرِ پارسی برایِ واژگانِ "اصل موضوع، اصول موضوعه و. . . ":
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
...
[مشاهده متن کامل]

نخست دیدگاههایِ رواگ ( =رواج ) یافته را بازگو می کنم و به لغزه ( =ایراد ) هایِ هر یک از آنها می پردازم و سپس دیدگاه و پیشنهادِ خود را کوتاه بیان می کنم:
1 - دیدگاهِ یکم:
به جایِ واژه axiom ، برخی "اصل موضوع" را پیشنهاد داده اند. افزون بر اینکه این واژه یا اصطلاح "سره" نیست، نمی توان از آن کارواژه ساخت تا برابری درخور برایِ کارواژه یِ axiomatize باشد. "اصول موضوعه تدوین کردن / اصول موضوعه بندی کردن" که نَشُد کارواژه!
2 - دیدگاهِ دوم:
به جایِ واژه axiom، برخی " بُنداشت" را پیشنهاد داده اند. این واژه " سره" است و تواناییِ کارواژه پذیری یعنی " بُن داشتن" را دارد. ولی معنایِ " بُن داشتن" بسیار فراگیرتر است؛ برای نمونه ما می گوییم " این درخت بُن دارد"، این درحالیست که درباره "درخت" واژه " axiomatize" بکار نمی رود. افزون بر این، فاعلِ آدمی نمی تواند با کارواژه یِ " بُن داشتن" بکار رود. باید بیاد داشت که axiom ها از سویِ ریاضیدانان "قرارداده می شوند" تا گزاره هایِ یک نگره را با کمکِ قاعده یا قاعده ها اثبات کنند. axiom ها " قراردادنی" هستند ومی توانند در گذر زمان دستخوشِ تغییر شوند.
برای روشن تر شدنِ آن ، نمونه ای میاورم:
ریاضیدانی به نامِ پئانو اصول موضوعه یِ حساب ( axioms of arithmetic ) را تدوین کرد.
ما در گزاره بالا به جایِ " اصول موضوعه تدوین کردن" می توانیم کارواژه یِ " axiomatize " را بکار ببریم ولی نمی توانیم کارواژه یِ " بُن داشتن" را بکار ببریم.
3 - دیدگاهِ سوم:
به جای واژه axiom، دکتر ادیب سلطانی واژه " ارزآغازه" را بکار بردند. "ارزآغازه" سره است و
توانایی کارواژه پذیری یعنی " ارزآغازیدن" را دارد و همچنین لغزه ( =ایراد ) هایِ گزینه هایِ 1و 2 در بالا را ندارد ولی "ارزآغازه" بازنمایی کننده یِ "ارز، ارزش" است. در بنیادهایِ مزداهی ( =اصولِ ریاضی ) میانِ "فُرم" و "معنا" فرق گذاشته می شود. axiom ها هر چند در دستگاهای مزداهی راستگویانه هستند ولی آنها به همراه قاعده ( rule ) ها برای اثباتِ گزاره ها در یک دستگاهِ "فُرمال" بکارگیری می شوند. "تابعِ ارزش" در منطق نقشِ "معنایی" دارد و نَه " فُرمال". از همین رو، بکارگیریِ واژه "ارز" در "ارزآغازه" چندان بگمانم درست نمی باشد.
4 - دیدگاه و پیشنهادِ اینجانب:
به جایِ واژه یِ axiom واژه یِ " بُن هِشت/ بُنهِشت" و به جایِ کارواژه axiomatize ، " بُن هِشتن/بُن هِلیدن" را پیشنهاد می کنم که هیچ یک از کاستی هایِ بالا را به همراه ندارد.
نمونه: پئانو نگره یِ حساب را اصول موضوعه بندی کرد= پئانو نگره یِ حساب را بُن هشتید ( بُن هلید ) .
axiomatize : بُن هِشتن / بُن هِلیدن
axiom/اصل موضوع : بُنهِشت، ( در برخی جاها " بُنهِشته" )
axioms/اصول موضوعه: بُنهشت ها
axiomatic : بُنهشتی، بُنهشتیک
axiomatization : بُن هلِش/ بنهشت سازی/ بُنیزه سازی ( بُن کنونیِ "بُنیختن" به همراه "سازی" )
axiomatized : بُنهِشته ( شده )
و. . . .
همه یِ واخنشهایِ ( =مشتقاتِ ) کارواژه یِ "axiomatize" را می توان با واخنشهایِ ( =مشتقاتِ ) کارواژه یِ " بُن هشتن/بُن هلیدن" بی کم و کاست برابرنهاد.

a statement or principle that is generally accepted to be true, but need not be so
اصل متعارف ( که نیاز به بررسی بیشتر دارد )
برابر نهاد پارسی واژه ( axiom ) ، واژه های ( بنداشت ) و ( ارزآغازه ) می باشد. بنداشت که واژه ای است که فراگیر شده و در شماری از نسکهای ( کتاب ) دانش مزداهیک ( ریاضی ) آنرا می بینید و برای واژه ارزآغازه
...
[مشاهده متن کامل]
نیز می توانید به ترگویه ( ترجمه ) نسک بنیادهای منطق نگریک نوشته دیوید هیلبرت و آکرمان که ترگویه ای از شمس الدین ادیب سلطانی است مراجعه کنید. برای نمونه دستگاه ارزآغازه گردایه ای از گزاره هایی است که همدیگر را نای نمی گردانند و پی آیند یکدیگر نیستند و در آن دستگاه گزاره هایی راست می باشند.

اصل متعارف
Axioms=اصول متعارفه
اصل موضوع. اصل بدیهی
بنداشت ( همسنگ با واژه تازی اصل متعارف )

بپرس