axiomatic

/ˌæksiəˈmætɪk//ˌæksiəˈmætɪk/

معنی: بدیهی، حاوی پند یا گفته های اخلاقی
معانی دیگر: راستین واژه ای، اندیش پایه ای، بنداشتی، ورجاوندی، بنشتی

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: axiomatically (adv.)
(1) تعریف: of, relating to, or resembling an axiom; unquestionably true; self-evident.

- The value of time is axiomatic.
[ترجمه گوگل] ارزش زمان بدیهی است
[ترجمه ترگمان] ارزش زمان امری بدیهی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: of or relating to an aphorism; aphoristic.

جمله های نمونه

1. it is axiomatic that the whole is bigger than each of its parts
بدیهی است که کل از هر یک از اجزای خود بزرگتر است.

2. It is axiomatic that a whole is greater than any of its parts.
[ترجمه گوگل]بدیهی است که یک کل از هر یک از اجزای آن بزرگتر است
[ترجمه ترگمان]بدیهی است که یک کل بیش از هر یک از قسمت های آن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. It seems axiomatic that everyone would benefit from a better scientific education.
[ترجمه گوگل]بدیهی به نظر می رسد که همه از آموزش علمی بهتر بهره مند شوند
[ترجمه ترگمان]بدیهی است که همه از آموزش علمی بهتر بهره مند خواهند شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. It is an axiomatic fact that governments rise and fall on the state of the economy.
[ترجمه گوگل]این یک واقعیت بدیهی است که دولت ها بر اساس وضعیت اقتصاد بالا می روند و سقوط می کنند
[ترجمه ترگمان]این یک حقیقت بدیهی است که دولت ها در حال افزایش و سقوط در وضعیت اقتصادی هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. It is axiomatic that life is not always easy.
[ترجمه گوگل]بدیهی است که زندگی همیشه آسان نیست
[ترجمه ترگمان]بدیهی است که زندگی همیشه آسان نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. This law has been axiomatic in the evolution of the sciences.
[ترجمه گوگل]این قانون در تکامل علوم بدیهی بوده است
[ترجمه ترگمان]این قانون در تکامل علوم امری بدیهی و بدیهی بوده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Uncaused motion was nonsense for Aristotle and axiomatic for Newton.
[ترجمه گوگل]حرکت بدون علت برای ارسطو مزخرف و برای نیوتن بدیهی بود
[ترجمه ترگمان]حرکت uncaused برای ارسطو و بدیهی برای نیوتن احمقانه بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. This is axiomatic, for how else is balance maintained over the millennia?
[ترجمه گوگل]این امر بدیهی است، زیرا چگونه تعادل در طول هزاره ها حفظ می شود؟
[ترجمه ترگمان]این بدیهی است، چه چیز دیگری در طول هزاران سال حفظ می شود؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. It is axiomatic that all the sites that are infected should be treated if there is to be any hope of cure.
[ترجمه گوگل]بدیهی است که اگر امیدی به درمان وجود دارد، باید تمام سایت هایی که آلوده شده اند، درمان شوند
[ترجمه ترگمان]بدیهی است که اگر هر گونه امیدی برای درمان وجود داشته باشد، تمام سایت هایی که آلوده شده اند باید درمان شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Social scientists take it as axiomatic that our dally lives are not entirely fortuitous.
[ترجمه گوگل]دانشمندان علوم اجتماعی این موضوع را بدیهی می دانند که زندگی روزمره ما کاملاً تصادفی نیست
[ترجمه ترگمان]دانشمندان علوم اجتماعی این موضوع را بدیهی تلقی می کنند که زندگی dally به طور کامل اتفاقی نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. To them, it was axiomatic that prices and interest rates should be kept down to further their objective of cheap electricity.
[ترجمه گوگل]برای آنها بدیهی بود که قیمت‌ها و نرخ‌های بهره باید پایین نگه داشته شوند تا هدفشان را که برق ارزان است، پیش ببرند
[ترجمه ترگمان]برای آن ها بدیهی بود که قیمت ها و نرخ بهره را باید برای رسیدن به هدف خود از برق ارزان حفظ کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Equilibrium is the product of an axiomatic system.
[ترجمه گوگل]تعادل حاصل یک سیستم بدیهی است
[ترجمه ترگمان]تعادل، محصول یک سیستم axiomatic است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The paper presents a model of the axiomatic system the particle geometry in the ordinary space.
[ترجمه گوگل]در این مقاله مدلی از سیستم بدیهی هندسه ذرات در فضای معمولی ارائه شده است
[ترجمه ترگمان]این مقاله مدلی از سیستم اصلی هندسه ذره ای را در فضای معمولی ارائه می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. What specifies, I repeat, the axiomatic statement that the signifier cannot signify itself, will have the consequence of specifying something which, as such, would not be in the Universe of discourse.
[ترجمه گوگل]تکرار می‌کنم آنچه که این گزاره بدیهی را مشخص می‌کند که دال نمی‌تواند به خود دلالت کند، پیامد مشخص کردن چیزی را خواهد داشت که به این ترتیب، در جهان گفتمان وجود ندارد
[ترجمه ترگمان]من تکرار می کنم: چیزی که مشخص می شود، من تکرار می کنم که دال نمی تواند خود را نشان دهد، این نتیجه را خواهد داشت که چیزی را مشخص کند که، به عنوان مثال، در جهان گفتمان وجود ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

بدیهی (صفت)
obvious, evident, natural, axiomatic, trivial, inevitable, immediate, matter-of-course, self-evident, self-explaining, self-explanatory, truistic

حاوی پند یا گفته های اخلاقی (صفت)
axiomatic

تخصصی

[برق و الکترونیک] بدیهی
[ریاضیات] اصولی، اصل موضوعی

انگلیسی به انگلیسی

• self-evident, certain, unquestioned
something that is axiomatic is obviously true; a formal word.

پیشنهاد کاربران

بدیهی، متعارف، آشکار، معلوم
taken for granted
axiomatic theory
تئوری اصل موضوعی
- مسلم، قطعی
- واضح و روشن

بپرس