badger

/ˈbædʒər//ˈbædʒə/

معنی: گورکن، دوره گرد، خرسک، دستفروش، خرده فروش، شغاره، ازار کردن، اذیت کردن
معانی دیگر: (ارتش - علامتی که حاکی از درجه یا رتبه است) مدال، نشان، درجه، هر علامت یا نشان مشخص کننده، سر به سر گذاشتن، آزار کردن، نق زدن، (جانورشناسی) گورکن، شغار (تیره ی mustelidae به ویژه جنس های taxidea و meles که پستاندارانی گوشتخوار و حفار بوده و پاهای کلفت و کوتاه و دست و پنجه های دراز و نیرومندی دارند)، خز این حیوان، (استرالیا) wombat و bandicoot، (حرف بزرگ - عامیانه) بومی یا ساکن ایالت ویسکانسین (در امریکا)، n : دستفروش، ش گورکن، شغاره mustelidae، vt : سربسر گذاشتن

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: any of several carnivorous, short-legged mammals that burrow in the ground.

- The American badger has a striped head, light fur on its back, and dark fur on its belly.
[ترجمه گوگل] گورکن آمریکایی سر راه راه، خز روشن در پشت و خز تیره روی شکم دارد
[ترجمه ترگمان] گورکن آمریکایی سر راه راه، خز سبک روی پشتش، و موی سیاه روی شکمش دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: the heavy black and white fur of such a mammal.
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: badgers, badgering, badgered
مشتقات: badgeringly (adv.)
• : تعریف: to bother stubbornly or persistently; harass.
مترادف: harass, nag, pester, plague
مشابه: annoy, bait, bedevil, beset, bother, bug, disturb, hassle, hound, irritate, nettle, persecute, pick on, provoke, torment, vex, worry

- I finally went to the doctor so my husband would quit badgering me about it.
[ترجمه مریم مزدایی] سرانجام رفتم دکتر، بنابراین شوهرم دست از ذله کردن من کشید.
|
[ترجمه گوگل] بالاخره به دکتر رفتم تا شوهرم از بدگویی من در این مورد دست بکشد
[ترجمه ترگمان] بالاخره به دکتر رفتم تا شوهر من در این مورد با من آشتی کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. The badger sett had twelve entrances to what must have been a labyrinth of tunnels.
[ترجمه گوگل]مجموعه گورکن دوازده ورودی به جایی داشت که باید هزارتویی از تونل ها باشد
[ترجمه ترگمان]The گورکن، دوازده ورودی تونل داشت که احتمالا از تونل ها ایجاد شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. You can't badger me into going to the party.
[ترجمه ندا] شما نمی توانید بخاطر رفتن به آن مهمانی مرا آزار دهید
|
[ترجمه منوچهر تیموری] شما نمی توانید به من پیله شوید که به مهانی بروم
|
[ترجمه گوگل]شما نمی توانید من را به رفتن به مهمانی تشویق کنید
[ترجمه ترگمان]تو نمی تونی به من اجازه رفتن به مهمونی رو بدی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Fox, badger, weasel and stoat are regularly seen here.
[ترجمه سینی] روباه ، گورکن ، گوزن و گاور مرتبا اینجا دیده می شوند
|
[ترجمه منوچهر تیموری] روباه، گورکن، راسو و سمور مرتبا اینجا دیده می شوند.
|
[ترجمه گوگل]روباه، گورکن، راسو و گوزن به طور مرتب در اینجا دیده می شود
[ترجمه ترگمان]فاکس، گورکن، راسو و stoat به طور مرتب در اینجا دیده می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. They fired the badger out of the hole.
[ترجمه گوگل]آنها گورکن را از سوراخ بیرون انداختند
[ترجمه ترگمان]گورکن را از سوراخ بیرون کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Reporters constantly badger her about her private life.
[ترجمه گوگل]خبرنگاران دائماً او را در مورد زندگی خصوصی اش بدگویی می کنند
[ترجمه ترگمان]گزارشگران مدام او را در مورد زندگی خصوصی خود مورد آزار قرار می دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. I had to badger the kids into doing their homework.
[ترجمه گوگل]مجبور شدم بچه ها را وادار کنم تا تکالیفشان را انجام دهند
[ترجمه ترگمان]من مجبور شدم تا بچه ها را برای انجام تکالیف آن ها اذیت کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. And dying for a drink. The badger falls victim to the drought.
[ترجمه گوگل]و مردن برای نوشیدنی گورکن قربانی خشکسالی می شود
[ترجمه ترگمان]و برای یک نوشیدنی در حال مردن بود گورکن قربانی خشکسالی می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He would badger him about anything, often hitting him on the least pretext.
[ترجمه گوگل]او در مورد هر چیزی او را سرزنش می کرد و اغلب به کمترین بهانه او را می زد
[ترجمه ترگمان]از هر چیزی طفره می رفت، غالبا به بهانه ای او را می زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Together these add up to good badger country.
[ترجمه گوگل]اینها با هم به کشور گورکن خوب اضافه می شوند
[ترجمه ترگمان]همه اینها به یک کشور گورکن خوب افزوده می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Badger is a retired schoolmaster, rather short on gravitas.
[ترجمه گوگل]Badger یک مدیر مدرسه بازنشسته است که نسبتاً از نظر جاذبه کوتاه است
[ترجمه ترگمان]Badger یک آموزگار بازنشسته است، تا حدودی به این سادگی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Watching a badger move bedding can be very amusing.
[ترجمه منوچهر تیموری] تماشایی حرکات یک گورکن در حال کندن زمین می تواند خیلی سرگرم کننده باشد.
|
[ترجمه گوگل]تماشای یک گورکن که رختخواب را حرکت می دهد می تواند بسیار سرگرم کننده باشد
[ترجمه ترگمان]تماشای یک تخت خواب به یک گورکن می تواند بسیار سرگرم کننده باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. A dreadful cross for the badger to bear.
[ترجمه منوچهر تیموری] مصیبت وحشتناکی برای گورکن که باید تحمل کند.
|
[ترجمه گوگل]صلیب وحشتناکی که باید آن را تحمل کند
[ترجمه ترگمان]یک صلیب وحشتناک برای گورکن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. My first encounter with a badger, as a lad of was as exciting as I could have wished.
[ترجمه گوگل]اولین برخورد من با یک گورکن، به عنوان یک پسر بچه همانقدر هیجان انگیز بود که می توانستم بخواهم
[ترجمه ترگمان]اولین مواجهه با یک گورکن، همان طور که دلم می خواست، اولین برخورد با یک گورکن بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The badger, though startled, accepted my rendition and continued to forage. Thank goodness for asthmatic sheep!
[ترجمه گوگل]گورکن، اگرچه مبهوت شده بود، بازخوانی من را پذیرفت و به جستجوی علوفه ادامه داد خدا را شکر برای گوسفندان مبتلا به آسم!
[ترجمه ترگمان]گورکن با این که وحشت زده بود، rendition مرا پذیرفت و به علوفه ادامه داد خدا را شکر که گوسفندان مبتلا به تنگ نفس!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Occasionally the spoil heap outside a badger sett would reveal a piece of bone or a scrap of corroded armour.
[ترجمه گوگل]گاهی اوقات انباشته غنائم خارج از مجموعه گورکن، تکه‌ای از استخوان یا تکه‌ای از زره خورده را نمایان می‌کند
[ترجمه ترگمان]گاه گاه توده فاسد خارج از یک گورکن، یک تکه استخوان یا یک تکه زره corroded از خود نشان می داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

گورکن (اسم)
badger, sexton, pitman

دوره گرد (اسم)
badger, huckster, caird, costermonger, crier, peripatetic

خرسک (اسم)
badger

دستفروش (اسم)
badger, huckster, crier, vendor, peddler, vender, duffer

خرده فروش (اسم)
badger, retailer

شغاره (اسم)
badger, brock

ازار کردن (فعل)
badger, obsess, persecute

اذیت کردن (فعل)
grind, annoy, hurt, pester, grieve, worry, offend, hock, harass, tease, badger, bedevil, chivvy, chive, indemnify, tousle, needle

انگلیسی به انگلیسی

• small burrowing mammal; fur pelt of a badger
bother, harass, annoy
a badger is a wild animal with a white head with two wide black stripes on it. badgers live underground and are active mainly at night.
if you badger someone, you repeatedly tell them to do something or repeatedly ask them questions.

پیشنهاد کاربران

لانگمن دیکشنری :
۱ _ گورکن
Black and white night animal that lives in holes in the ground
e. g. It was through him that Mr Jackson became�hooked�on watching the�badgers�in their�natural�habitat
...
[مشاهده متن کامل]

۲ _ تحت فشار گذاشتن ، دوباره و دوباره درخواست کردن
To try to persuade someone by asking them something several times
e. g. He kept�badgering�her about her bad habits
او مدام او را در مورد عادات بدش تحت فشار قرار میداد

دوستان به این واژه ها و تفاوت هاشون توجه کنین:
harass: اذیت و آزار از طریق توهین و رفتار بد از قصد به طوری که طرف واقعا رنجیده و ناراحت بشه
offend: ناراحت کردن و رنجاندن اما نه با نیت و قصد و غرض
...
[مشاهده متن کامل]

annoy: تحریک کردن و آزار دادن
irritate: تحریک کردن و آزار دادن اما نه به اندازه annoy
bother: اذیت کردن اما نه از روی قصد و نه به مقدار زیاد
badger و pester: پیله کردن و آویزون افراد شدن به طوری که باعث آزارشون بشه
tease: سر به سر کسی گذاشتن و اذیت کردن با نیت شوخی

پیله کردن به =pester / گورکن
به این حیوان میگن badger
badger
آزار دادن
نق زدن
مزاحم شدن مداوم
● به ستوه آوردن، ذله کردن، دین کسی را دراوردن ( با درخواست های مکرر )
● گورکن
کلافه کردن ؛ گورکن
- Stop badgering me, I'll do it when I'm ready
– The kids badgered me to buy them sweets
– Reporters constantly badger her about her private life
– The American badger has a striped head
پا پیچ شدن.
وسوسه و تحریک کردن.
( حیوان ) گورکن
they badgered him with questions
او را سؤال پیچ کردند.

درخواست کردن
ترغیب کردن
به ستوه اوردن _ کلافه کردن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٣)

بپرس