bedraggled

/bəˈdræɡl̩d//bɪˈdræɡl̩d/

معنی: کثیف، گل الود، الوده، خیس
معانی دیگر: گل الود، الوده، کثیف، خیس

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
(1) تعریف: dirty, wet, or limp from having wandered or been dragged through mud and water.
مترادف: draggled, muddied, sodden, soggy
مشابه: dirty, filthy, grimy, soiled, wet

(2) تعریف: in a state of shabby disorder or deterioration.
مترادف: disheveled, seedy, shabby, slovenly, unkempt
مشابه: disordered, messy, mussed, tattered, threadbare, untidy, woebegone

جمله های نمونه

1. the bedraggled clothes of those beggars
لباس های گل آلود آن گدایان

2. She was all cold and bedraggled after falling into the river.
[ترجمه گوگل]او پس از افتادن در رودخانه تماماً سرد شده بود و به دام افتاده بود
[ترجمه ترگمان]سراسر بدنش سرد و خیس از آب بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Exhausted soldiers crawled into camp, frozen and bedraggled.
[ترجمه گوگل]سربازان خسته به داخل اردوگاه خزیدند، یخ زدند و به دام افتادند
[ترجمه ترگمان]سربازان خسته و فرسوده به اردوگاه رسیدند، یخ زده و خیس
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The tents looked very bedraggled after the storm.
[ترجمه گوگل]پس از طوفان، چادرها بسیار درهم و برهم به نظر می رسیدند
[ترجمه ترگمان]چادرها بعد از توفان بسیار گل آلود به نظر می رسیدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. She was bedraggled when she came in out of the rain.
[ترجمه گوگل]وقتی از زیر باران بیرون آمد، او را به دام انداختند
[ترجمه ترگمان]وقتی از باران بیرون آمد، خیس عرق شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. I barely recognized the bedraggled figure who staggered in from the storm.
[ترجمه گوگل]من به سختی آن شخص را که از طوفان تلوتلو خورده بود، شناختم
[ترجمه ترگمان]به سختی آن پیکر bedraggled را که از توفان به جا مانده بود شناختم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. She looked a bit bedraggled as she sat in the dining room, mechanically eating butter cookies from a blue glass plate.
[ترجمه گوگل]در حالی که در اتاق غذاخوری نشسته بود و به طور مکانیکی در حال خوردن کلوچه های کره ای از یک بشقاب شیشه ای آبی بود، کمی گیج به نظر می رسید
[ترجمه ترگمان]همان طور که در اتاق ناهار خوری نشسته بود، کمی خیس به نظر می رسید، و به طور خودکار شیرینی های کره ای را از یک بشقاب آبی رنگ می خورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He looked weary and bedraggled.
[ترجمه گوگل]او خسته به نظر می رسید و در حال کشیدن بود
[ترجمه ترگمان]خسته و گل آلود به نظر می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He was bedraggled and exhausted, but it was he who was speaking.
[ترجمه گوگل]او از پا افتاده بود و خسته بود، اما این او بود که صحبت می کرد
[ترجمه ترگمان]خسته و کوفته بود، اما او بود که حرف می زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. A rather bedraggled crowd waited outside in the pouring rain.
[ترجمه گوگل]جمعیت نسبتاً درهم و برهم بیرون در زیر باران شدید منتظر بودند
[ترجمه ترگمان]جمعیت نسبتا ژولیده در بیرون باران منتظر بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. For the first few weeks their existence was bedraggled and formless.
[ترجمه گوگل]در چند هفته اول وجود آنها بی شکل و بی شکل بود
[ترجمه ترگمان]در چند هفته اول، زندگی آن ها آشفته و بی شکل بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Trucks carried hundreds of bedraggled refugees across the border.
[ترجمه گوگل]کامیون‌ها صدها پناهجوی را به آن سوی مرز منتقل کردند
[ترجمه ترگمان]کامیون ها صدها پناهنده را در طول مرز حمل می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. a street of bedraggled tenements.
[ترجمه گوگل]خیابانی از سکونتگاه‌های بی‌پرده
[ترجمه ترگمان]خیابانی از محلات فقیر و گل آلود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. You look like a bedraggled chicken!
[ترجمه گوگل]شبیه جوجه ی قاطی شده ای!
[ترجمه ترگمان]! مثل یه مرغ خیس شدی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The bedraggled little dog timidly wagged his tail and began licking Mother's hand.
[ترجمه گوگل]سگ کوچولو با ترسو دمش را تکان داد و شروع به لیسیدن دست مادر کرد
[ترجمه ترگمان]سگ کوچک خیس با ترس دمش را تکان داد و شروع به بوسیدن دست مادر کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

کثیف (صفت)
nasty, mussy, dirty, bedraggled, filthy, messy, squalid, smeary, sloppy, grubby, impure, scabious, lousy, sordid, grimy, wild and woolly, mucky, soapless, smoochy

گل الود (صفت)
thick, bedraggled, muddy, shod, turbid, feculent

الوده (صفت)
septic, bedraggled, miry, smeary, spotty, unclean

خیس (صفت)
wet, bedraggled, soaked, soggy, saturated, sodden, wettish, soppy, sopped

انگلیسی به انگلیسی

• wet, soaked; soiled, dirty, disheveled; dilapidated, in a state of disrepair
someone or something that is bedraggled is untidy and disorderly, because they have got wet or dirty.

پیشنهاد کاربران

به هم ریخته، کثیف و نامرتب، خیس و کثیف
Disheveled
ژولیده و کثیف

بپرس