behind

/bəˈhaɪnd//bɪˈhaɪnd/

معنی: عقب، عقب، پشت سر، عقب تراز، بعد از، دیرتراز، کپل، پشت سر
معانی دیگر: در پشت، در عقب، به سوی عقب، واپس، عقب تر، ورا، آن سوی، ماورا، پشتی، حامی، پشتیبان، (قدیمی) ذخیره، برای بعد، باقی کار، باقی دار، عقب مانده، دارای پس افت، اتکاء، نشیمن گاه

بررسی کلمه

حرف اضافه ( preposition )
(1) تعریف: in or at the back of; on the other side of.
متضاد: in front of

- Who is standing behind this door?
[ترجمه نازنین] چه کسی پشت در است؟
|
[ترجمه حسنا] کی این پشت در است
|
[ترجمه jhope] چه کسی پشت در ایستاده است؟!
|
[ترجمه گوگل] چه کسی پشت این در ایستاده است؟
[ترجمه ترگمان] کی پشت این در وایساده؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: at a stage or position less advanced than.
متضاد: ahead of

- Although they are the same age, John is one year behind his cousin in school.
[ترجمه امین] همان گونه که آنان هم سن هستند ولی جان یک سال عقب تر از پسر عموی خود در مدرسه است
|
[ترجمه Kat] اگرچه آنها هم سن هستند جان یکسال عقب تر از پسر عمویش در مدرسه است ( جان در مدرسه یکسال جا مانده )
|
[ترجمه احمد دباغ] با اینکه هم سن هستند، اما جان یک سالی دیرتر از پسر عمویش به مدرسه رفته است.
|
[ترجمه گوگل] با اینکه هم سن و سال هستند، جان یک سال از پسر عمویش در مدرسه عقب است
[ترجمه ترگمان] با اینکه آن ها همان سن هستند، جان یک سال پشت سر پسر عمویش در مدرسه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She was behind me until the very end of the race when she suddenly had burst of speed.
[ترجمه گوگل] او تا پایان مسابقه پشت من بود که ناگهان سرعتش بالا رفت
[ترجمه ترگمان] او تا پایان مسابقه پشت سر من بود که ناگهان از سرعتش پرید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: at a point during advancement that is later than.
مشابه: ahead of

- The train is behind its usual arrival time.
[ترجمه Seti] قطار از زمان رسیدن معمول خود عقب مانده است
|
[ترجمه گوگل] قطار از زمان رسیدن معمول خود عقب مانده است
[ترجمه ترگمان] قطار پشت سر موعد معمول خود حرکت می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: in a position of support of.
متضاد: against

- The voters are behind his candidacy.
[ترجمه علی] رای دهندگان پشت کاندید خودشان هستند.
|
[ترجمه شراره میرچی] رای دهندگان حامی نامزدی او هستند
|
[ترجمه گوگل] رای دهندگان پشت نامزدی او هستند
[ترجمه ترگمان] رای دهندگان پشت کاندید بودن خود هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(5) تعریف: in or as the background of.

- Do you understand the reasons behind his anger?
[ترجمه گوگل] آیا دلایل خشم او را درک می کنید؟
[ترجمه ترگمان] شما دلایل خشم او را درک می کنید؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
قید ( adverb )
(1) تعریف: at or toward the back; in the rear.
متضاد: ahead, before

- The dog came behind.
[ترجمه گوگل] سگ پشت سر آمد
[ترجمه ترگمان] سگ پشت سر او آمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: in a place, time, or condition that has passed.
متضاد: ahead

- I left my suitcase behind.
[ترجمه M.vafadar] چمدانم را پشت سر گذاشتم.
|
[ترجمه Seti] چمدانم را جا گذاشتم
|
[ترجمه گوگل] چمدانم را جا گذاشتم
[ترجمه ترگمان] I رو جا گذاشتم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: in a position of having progressed less quickly than expected or required.
متضاد: ahead

- I am behind in my work.
[ترجمه M.vafadar] من از کارم عقب هستم.
|
[ترجمه گوگل] من از کارم عقب هستم
[ترجمه ترگمان] من پشت کارم هستم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She is behind in her car payments.
[ترجمه گوگل] او در پرداخت ماشین خود عقب مانده است
[ترجمه ترگمان] او در حال پرداخت پول ماشینش است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
صفت ( adjective )
• : تعریف: following.

- The child behind is hers.
[ترجمه عمو] کودک پشت او مال او است
|
[ترجمه M.vafadar] کودک پشت سر مال اوست
|
[ترجمه گوگل] بچه پشت سر مال اوست
[ترجمه ترگمان] بچه پشت سرش است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
• : تعریف: (informal) the buttocks.
مشابه: bottom, buttock, rear

- You've done nothing but sit on your behind all day!
[ترجمه حسنا] تو هیچ کاری انجام ندادی ولی کل روز روی پشت سرت بشینی
|
[ترجمه اصغر عابدی] شما هیچ کاری نکردی جز اینکه تمام روز را روی باسن خود نشستید
|
[ترجمه گوگل] تو هیچ کاری نکردی جز اینکه تمام روز پشت سرت نشستی!
[ترجمه ترگمان] تو هیچ کاری نکردی جز اینکه کل روز رو پشت سرت نشسته باشی!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. behind a shroud of secrecy
در پس پرده ی اختفا

2. behind the curtain
پشت پرده

3. behind the desk, one could see a few dust-covered cobwebs
پشت میز چند تار عنکبوت پوشیده از گرد و غبار به چشم می خورد.

4. behind the hill
آن سوی تپه

5. behind bars
(عامیانه) در زندان،پشت میله های زندان

6. behind someone's back
یواشکی،بدون اطلاع شخص ذی نفع،نامردانه

7. behind the eight ball
(خودمانی) در موقعیت بسیار بد

8. behind the scenes
در پس پرده،در خفا،دور از انظار،پنهانی

9. behind the times
قدیمی مسلک،عقب افتاده،امل،از حال بی خبر

10. away behind
بسیار عقب

11. from behind a prison wire
از پشت سیم خاردار زندان

12. look behind
به عقب نگاه کن.

13. stand behind me
پشت من بایست.

14. walk behind me
پشت سرم بیا.

15. drop behind
عقب افتادن،پشت سر گذاشته شدن

16. fall behind
1- عقب افتادن (در مسابقه یا پیشرفت یا مطالعه و غیره) 2- (اجاره و قرض و غیره) نکول کردن

17. get behind
1- به عقب یا پشت (چیزی) رفتن 2- پشتیبانی کردن،حمایت کردن 3- (در پرداخت قسط یا قرض) عقب افتادن،نکول کردن

18. power behind the throne
قدرت پشت پرده،شخص نیرومندی که پشت پرده و به نام دیگری کار می کند

19. wet behind the ears
(عامیانه) بی تجربه،ناشی،بچه مچه،چلغوز

20. deals made behind the scenes
معاملاتی که در پس پرده انجام می شود

21. he gets behind in his rent payment
در پرداخت کرایه نکول می کند.

22. he lagged behind the rest because his shoes were hurting his feet
او از دیگران عقب ماند چون کفش هایش پاهایش را می زد.

23. he sat behind me
او پشت سر من نشست.

24. he was behind the class in english, but he soon caught up
او در انگلیسی از کلاس عقب بود ولی زود رسید.

25. he went behind the trees to relieve himself
برای قضای حاجت رفت پشت درخت ها.

26. i hid behind the curtain but my heart was thumping
پشت پرده پنهان شدم ولی قلبم تاپ تاپ می کرد.

27. she lags behind at school
او در درس (یا در مدرسه) عقب است.

28. she sat behind her desk and wrote two letters
او پشت میز کارش نشست و دو نامه نوشت.

29. the lake behind karaj dam
دریاچه ی پشت سد کرج

30. the mastermind behind that robbery
مغز متفکر مسئول آن سرقت

31. the person behind
نفر بعدی،نفر عقب

32. they hid behind the embankment
آن سوی پشته پنهان شدند.

33. they sat behind a column to escape notice
آنان پشت ستون نشستند که کسی متوجه آنها نشود.

34. to drop behind in one's studies
در مطالعات خود دچار عقب افتادگی شدن

35. to fall behind in one's dues
در پرداخت دیون خود تاخیر کردن

36. not dry behind the ears
(عامیانه) بی تجربه،ناآزموده،تازه کار

37. a candle glimmered behind the window
در پشت پنجره شمعی سوسو می زد.

38. his apprenticeship was behind him
(دوران) شاگردی او سپری شد.

39. my problems lie behind
مسائلم را پشت سر گذاشته ام.

40. reporters were lurking behind the tree
خبرنگاران پشت درخت کمین کرده بودند.

41. the moon sank behind a hill
ماه در پشت تپه فرو رفت.

42. the president is behind this project
رئیس جمهور از این طرح پشتیبانی می کند.

43. the sun disappeared behind clouds
خورشید پشت ابرها ناپدید شد.

44. the sun vanished behind the clouds
خورشید پشت ابرها ناپدید شد.

45. the vegetable garden behind my house
محوطه ی سبزیکاری در پشت خانه ی من

46. there is something behind this news
ماورای این خبر مطلبی هست (زیر کاسه نیم کاسه است).

47. we took cover behind a wall
ما به دیواری پناه بردیم،پشت دیوار سنگر گرفتیم.

48. when he got behind the podium, he drew a blank and started to mumble
وقتی پشت میز خطابه رفت حواسش پرت شد و به من من کردن افتاد.

49. a crass, bespectacled manager behind a large desk
یک مدیر عینکی احمق پشت یک میز بزرگ

50. a wake of dust behind the truck
دنباله ای از گرد و خاک در پس کامیون

51. he had to leave behind his mother and his two sons as pawns
او مجبور شد مادر و دو پسرش را به عنوان گروگان آنجا بگذارد و برود.

52. he spent five years behind bars
او پنج سال زندان بود.

53. his hands were cuffed behind him
دستانش را بر پشتش دستبند زده بودند.

54. she wrote her diary behind closed doors so that her brothers would not molest her
خاطرات خود را در اتاق دربسته می نوشت تا برادرانش مزاحمش نشوند.

55. that country is dropping behind its neighbors
آن کشور دارد از همسایه هایش عقب می افتد.

56. the book he left behind
کتابی که به جا گذاشت

57. the country's economy lags behind those of its neighbors
اقتصاد کشور از اقتصاد همسایگانش عقب است.

58. the sun flashed from behind a cloud
خورشید از پس ابری درخشید.

59. the sun peeped from behind the clouds
خورشید از پس ابرها نمایان شد.

60. the train was running behind
ترن تاخیر داشت.

61. the wealth he left behind
ثروتی که از خود باقی گذاشت

62. village lights shimmered from behind the pall of mist
چراغ های دهکده از ماورای پرده ای از مه سوسو می زدند.

63. who is the brains behind this project?
مغز متفکر این طرح کیست ؟

64. a cadre of saboteurs was behind the recent riots by the workers
یک هسته ی مرکزی (متشکل از) خرابکاران،محرک پشت پرده ی اغتشاشات اخیر کارگران بود.

65. a cloud of dust rose behind the truck
توده ای از گرد و خاک پشت سر کامیون به هوا برخاست.

66. a fat man was standing behind the medicine counter
مرد چاقی پشت پیشخوان داروها ایستاده بود.

67. give me a boost from behind so i can climb the tree
از عقب مرا هل بده تا بتوانم بالای درخت بروم.

68. high winds drifted the snow behind the wall
باد شدید برف را در پشت دیوار انباشته کرد.

69. in space technology they lag behind us by ten years
آنها در فنون فضانوردی ده سال از ما عقب هستند.

70. sit in your mother's place behind that desk
روی صندلی مادرت پشت آن میز بنشین.

مترادف ها

عقب (اسم)
back, rear, behind, heel, rear part

عقب (قید)
back, after, behind

پشت سر (قید)
behind, in the absence

عقب تراز (قید)
behind

بعد از (قید)
after, then, behind

دیرتراز (حرف اضافه)
behind

کپل (حرف اضافه)
behind

پشت سر (حرف اضافه)
after, behind

تخصصی

[فوتبال] پشت سر

انگلیسی به انگلیسی

• buttocks, rear end, seat
late, tardy
behind, in back of -
if you are behind a thing or person, you are facing the back of that thing or person.
if you stay behind, you remain in a place after other people have gone.
if you leave something behind, you do not take it with you when you go.
when someone or something is behind, they are delayed or are making less progress than other people think they should.
if an experience is behind you, it is finished.
the people, reasons, or events behind a situation are the causes of it or are responsible for it.
if you are behind someone, you support them.
your behind is the part of your body that you sit on.

پیشنهاد کاربران

پشت
مثال: The cat is hiding behind the sofa.
گربه پشت مبل پنهان شده است.
Close the door behind you
در را پشت سرتان ببندید.
close the door behind you
دررا پشت سرتان ببندید
behi nd
به معنای
پشت سر چیزی یا شخصی
( عامیانه )
پشت/ باسن/ ماتحت.
چه چیزی پشت در است
پشتیبان، حمایتگر
نهفته در . .
پشت
پشت سر او
پس پشت
حرف اضافه behind به معنای پشت
حرف اضافه behind برای اشاره به مکان چیزی دارد که پشت چیزی قرار دارد و اغلب طوری است که آن چیز معلوم نمی شود، انگار که پنهان شده است. مثلا:
the sun disappeared behind the clouds ( خورشید پشت ابرها ناپدید شد. )
...
[مشاهده متن کامل]

their office is behind the main building ( دفتر آنها پشت ساختمان اصلی است. )
he is behind the curtains ( او پشت پرده است. )
وقتی در این مثال ها از behind استفاده کردیم یعنی خورشید، دفتر آنها و شخصی که پشت پرده است دیده نمی شوند.
منبع: سایت بیاموز

مربوط
در خارج از حیطه
معنی اصلی : پشت
تاخیر داشتن.
the train was running behind
قطار تاخیر داشت.
پنهان در_ مخفی در
عقب ماندن ( از کسی - از پیشرفت و . . . )
بدهی نکول شده
Behind
پشت ( معمولا جسم )
پسِ، در پسِ
حمایت کردن
I'm behind this proposition
زیر _ پشت
پشت بند _بلافاصله
در پسِ، در پس پرده ی، عقب افتاده
I’m already behind من هنوز تاخیر دارم یا من هنوز عقبم
Look behind
یعنی به عقب نگاه کن
پشت سر نشین منگاه عقب کپل و کلی معنی دیگه
he is so behind
طرف شوته
موافق با - حامی - من بعد - تأخیر - باسن - در نهایت - سپس - دور از - تعهد - انسان کم هوش - مجرم
نشیمن گاه
پشت سر
به دنبال او
زیربنا
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٤)

بپرس