blissful

/ˈblɪsfəl//ˈblɪsfəl/

معنی: سعادتمند، خوش
معانی دیگر: خوش، سعادتمند

جمله های نمونه

1. blissful ignorance
ناآگاهی از چیزهای ناخوشایند،جهل توام با شادکامی

2. the blissful days we spent together
ایام خوشی که با هم بودیم

3. We spent three blissful weeks away from work.
[ترجمه گوگل]ما سه هفته خوشبختی را دور از کار گذراندیم
[ترجمه ترگمان]سه هفته رو از کار دور بودیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. We spent a blissful week together.
[ترجمه گوگل]هفته پر برکتی را با هم سپری کردیم
[ترجمه ترگمان]ما هفته خوبی رو با هم گذروندیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. We preferred to remain in blissful ignorance of what was going on .
[ترجمه گوگل]ما ترجیح دادیم در جهل سعادتمندانه نسبت به آنچه در جریان بود بمانیم
[ترجمه ترگمان]ترجیح می دادیم که بی خبر از اتفاقاتی که در حال رخ دادن بود، باقی بمانیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. She remained in blissful ignorance of these events.
[ترجمه گوگل]او در جهل سعادتمندانه از این وقایع باقی ماند
[ترجمه ترگمان]از این حوادث بی خبر ماند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. There's just nothing more blissful than lying by that pool.
[ترجمه گوگل]هیچ چیز شادتر از دراز کشیدن کنار آن استخر نیست
[ترجمه ترگمان]هیچ چیز blissful از دروغ گفتن کنار اون آبگیر وجود نداره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Sickened in their absence, blissful in their company; love's fool.
[ترجمه گوگل]مریض در غیاب آنها، سعادتمند در جمع آنها عشق احمق
[ترجمه ترگمان]Sickened در غیاب آن ها خوشبخت بودند، و عاشق fool
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. For a blissful three hours I completely forgot about Alistair Dodge.
[ترجمه گوگل]برای یک سه ساعت خوشبختی آلیستر دوج را کاملا فراموش کردم
[ترجمه ترگمان]برای مدت سه ساعتی که من Dodge رو فراموش کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. In the old days, there was a blissful ignorance about owning stocks.
[ترجمه گوگل]در قدیم، جهل سعادتمندانه ای در مورد مالکیت سهام وجود داشت
[ترجمه ترگمان]در روزگار قدیم، در مورد مالکیت سهام، بی اطلاعی و سعادت وجود داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. For several blissful seconds she abandoned herself to his kiss, and to all the incredible, startling sensations exploding inside her.
[ترجمه گوگل]برای چند ثانیه خوشحال کننده خود را به بوسه او و تمام احساسات شگفت انگیز و شگفت انگیزی که در درون او منفجر می شد رها کرد
[ترجمه ترگمان]برای چند ثانیه، خود را به آغوش او رها کرد، و در آن لحظات شگفت انگیز و حیرت انگیز که در درونش منفجر می شد، خود را رها کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Lunch by a side stream was blissful indulgence.
[ترجمه گوگل]ناهار در کنار نهر فرعی لذت بخش بود
[ترجمه ترگمان]ناهار کنار نهر کوچکی گذشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. She uttered blissful noises while I half tried to quiet her.
[ترجمه گوگل]او صداهای خوشحال کننده ای به زبان می آورد در حالی که من تا نیمه سعی می کردم او را ساکت کنم
[ترجمه ترگمان]در حالی که من سعی می کردم او را آرام کنم صدایی حاکی از خوشحالی بر زبان آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. She wandered deep into the forest, blissful in her freedom.
[ترجمه گوگل]او در اعماق جنگل سرگردان شد، در آزادی خود سعادتمند بود
[ترجمه ترگمان]او عمیقا در جنگل سرگردان بود، و از آزادی او شاد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Meh'Lindi wore a mildly blissful smile which vanished as she came alert again.
[ترجمه گوگل]مهلیندی لبخند ملایمی شادمانه ای زد که وقتی دوباره هوشیار شد ناپدید شد
[ترجمه ترگمان]Lindi لبخندی شادمانه بر لب داشت که وقتی دوباره به هوش آمد از بین رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

سعادتمند (صفت)
happy, blissful

خوش (صفت)
good, pleasant, well, happy, pleasing, sweet, merry, delighted, cheerful, blissful, blithe, buxom, festal, jocund

انگلیسی به انگلیسی

• happy, joyful
a blissful time or state is a very happy one.

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : bliss
✅️ اسم ( noun ) : bliss
✅️ صفت ( adjective ) : blissful
✅️ قید ( adverb ) : blissfully
مسرت بخش، شورانگیز، شادی بخش، نشاط انگیز، شعف انگیز، طرب انگیز
دلپذیر، خوشایند
نیکبخت
عطا کننده خوشبختی، عطا کننده سعادت
سعادتمند
Being blissful
It means happiness of life with Einstein
خوشبختی
این به معنای شادی زندگی با انیشتین است
مترادف
pleasant, enjoyable, relaxing
دلپذیر، لذت بخش، آرامش بخش
خوشبخت ، سعادتمند
سعادت زندگی شادترHappy blissful life
The happiness of light in your arms
خوشبختی نور در آغوش ( بازوی ) تو
Happy blissful life
زندگیمی سعادتمند باشکوه
سعادت آور
Getting together is the beginning, with Blissful and progress and with Both breathing ( fellow traveler ) success
با هم بودن آغاز است، با هم ماندن سعادت آور و پیشرفت و با هم نفس شدن ( همسفر ) کامیابی .
It is a cohesive partnership

خوش سعادتمند
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)

بپرس