blow off


(خودمانی - بسیار ناپسند) رجوع شود به: fellatio، 1- (از دیگ بخار و غیره) بخار یا آب گرم بیرون دادن 2- با صدای بلند درد دل کردن، دل خود را خالی کردن، اسم مفعول فعل blow3، شکوفا، پرغنچه، پرگل، شکفته (full-blown هم می گویند)، بیرون دمیدن (بخار و آب و غیره)

جمله های نمونه

1. Just blow off his comments, he's only joking.
[ترجمه جواد حاجیلو] اظهار نظراشو جدی نگیرید ( نادیده بگیرید ) , اون فقط داره شوخی میکنه.
|
[ترجمه مریم مزدایی] توصیه هایش را بسپارش به باد هوا. او فقط مسخره می کند.
|
[ترجمه گوگل]فقط کامنت هایش را ول کن، او فقط شوخی می کند
[ترجمه ترگمان]او فقط شوخی می کند، فقط شوخی می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. I went jogging to blow off some steam.
[ترجمه علی اکبر منصوری] من رفتم پیاده روی تا کمی از عصبانیتم رو خالی کنم!
|
[ترجمه مریم مزدایی] رفتم دویدمتا خشمم را بدهم باد هوا.
|
[ترجمه گوگل]رفتم دویدم تا مقداری بخار را بیرون بیاورم
[ترجمه ترگمان] من رفتم تا یه کم بخار رو منفجر کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Recess is a good chance for kids to blow off steam.
[ترجمه علی اکبر منصوری] زنگ تفریح، فرصت خوبی برای بچه هاست تا دق و دلی، خشم و تنش های خودشان را با فریاد زدن خالی کنند!/زنگ تفریح فرصت خوبی برای بچه ها ست تا انرژی شون رو تخلیه کنند.
|
[ترجمه گوگل]استراحت فرصت خوبی برای بچه ها است تا بخار را از بین ببرند
[ترجمه ترگمان]مرخصی گرفتن برای بچه ها یه شانس خوبه برای اینکه بچه ها رو منفجر کنن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Jody lets her blow off steam first.
[ترجمه علی اکبر منصوری] جودی بهش اجازه میدهد تا اول خودش رو خالی کند ( عصبانیت و خشم خودش رو خالی کند )
|
[ترجمه گوگل]جودی اجازه می دهد که او ابتدا بخار کند
[ترجمه ترگمان]جودی \"بذار اول تخلیه کنه\"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. She just needed to blow off steam.
[ترجمه علی اکبر منصوری] اون فقط نیاز داشت که خشم و دق و دلی خودش را به یک نحوی فریاد بزند تا تخلیه شود!
|
[ترجمه گوگل]او فقط نیاز داشت که بخار را خاموش کند
[ترجمه ترگمان] اون فقط نیاز داشت که بخار رو منفجر کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Everybody needs to blow off some steam.
[ترجمه مسعود رنجبر] همه نیاز دارند تا عصبانیت ( حرص ) خود را خالی کنند
|
[ترجمه گوگل]همه باید مقداری بخار را از بین ببرند
[ترجمه ترگمان] همه باید بخار رو خاموش کنن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Parents must let children blow off steam sometimes.
[ترجمه diana] والدین باید گاهی اوقات به کودکان اجازه دهند تا خشم خود را خالی کنند
|
[ترجمه گوگل]والدین باید گاهی اوقات اجازه دهند بچه ها بخار شوند
[ترجمه ترگمان]والدین باید اجازه دهند که کودکان برخی اوقات بخار را منفجر کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. A lot of people go to bars to blow off pressure from work.
[ترجمه گوگل]بسیاری از مردم به میخانه ها می روند تا فشار ناشی از کار را کاهش دهند
[ترجمه ترگمان]بسیاری از مردم برای منفجر کردن فشار از کار به میله ها می روند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Cold winds blow off the Siberian high pressure from October to April.
[ترجمه مریم مزدایی] بادهای سرد هوای پر فشار سیبری را تخلیه می کنند. ( ترجمه ی گوگل کاملا مفهوم برعکس را میرساند )
|
[ترجمه گوگل]بادهای سرد فشار بالا سیبری را از اکتبر تا آوریل می‌وزاند
[ترجمه ترگمان]باده ای سرد از اکتبر تا آوریل از فشار شدید سیبری خارج می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. You need to blow off some steam . The world is not on your shoulder.
[ترجمه گوگل]شما باید مقداری بخار را خارج کنید دنیا روی شانه شما نیست
[ترجمه ترگمان] باید یکم بخار رو خاموش کنی دنیا روی شانه شما نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Yes, to blow off means to break off plans you had with someone.
[ترجمه گوگل]بله، منفجر کردن یعنی از بین بردن نقشه هایی که با کسی داشتید
[ترجمه ترگمان]بله، برای قطع کردن نقشه ای که با کسی داشتید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The impacting planet made a hard, but glancing blow off Earth at just the right angle.
[ترجمه گوگل]سیاره برخورد کننده یک ضربه سخت اما نگاهی به زمین در زاویه مناسب ایجاد کرد
[ترجمه ترگمان]سیاره تاثیر گذار زمین را سخت ساخت، اما به سمت راست زمین را به سمت راست پرتاب کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. At least we have a place to blow off some steam.
[ترجمه Tb] حداقل ما یه جایی رو داریم که کمی عصبانیت خودمونو خالی کنیم
|
[ترجمه گوگل]حداقل ما جایی داریم که کمی بخار را بیرون بیاوریم
[ترجمه ترگمان]حداقل یه جایی برای منفجر کردن بخار داریم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. I just needed to blow off steam.
[ترجمه محمد] من نیاز داشتم خودم را خالی کنم.
|
[ترجمه گوگل]من فقط نیاز داشتم که بخار را از بین ببرم
[ترجمه ترگمان] فقط می خواستم بخار رو خاموش کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Swans landed on the ground, mutual blowing gas, blow off all the feathers of the body, then they take off his shirt, like swans, like skin from the body fell off.
[ترجمه گوگل]قوها روی زمین فرود آمدند، گاز متقابل دمیدند، تمام پرهای بدن را باد کردند، سپس پیراهن او را درآورند، مثل قوها، مثل پوست از بدن افتاد
[ترجمه ترگمان]قوها روی زمین فرود امدند، گاز دو طرفه را گاز گرفتند، همه پره ای بدن را منفجر کردند، سپس آن ها پیراهن او را برداشتند، مثل قو، مثل پوست که از بدن بیرون افتاده باشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. Blow-off vision of the rain, so that you are left with a brilliant rainbow. Shuttle time in my fingers, without any regrets, open stemmed bloom ripples. Blunt rolling thick liquid eternal, but you and I, were dispersed in which period of Acacia leaves.
[ترجمه گوگل]دید دمنده از باران، به طوری که شما را با رنگین کمان درخشان باقی می ماند زمان شاتل در انگشتان من، بدون هیچ پشیمانی، موج شکوفه های ساقه باز بلانت نورد مایع غلیظ ابدی، اما من و تو، در کدام دوره از اقاقیا پراکنده شدیم
[ترجمه ترگمان]رویای بارون رو از بین ببره تا تو با یه رنگین کمان درخشان بری در آن زمان، بدون هیچ پشیمانی و بدون هیچ پشیمانی و bloom در میان انگشتانم موج می زد یک مایع غلیظ و غلیظ، اما من و تو، در آن دوران of مان متفرق شدیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. Or is this just another blow-off elective, designed to pad the students' schedules?
[ترجمه گوگل]یا این فقط یکی دیگر از درس های انتخابی است که برای تکمیل برنامه های دانش آموزان طراحی شده است؟
[ترجمه ترگمان]یا این فقط یک ضربه انتخابی دیگر است، که برای تقویت برنامه های دانش آموزان طراحی شده است؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. At the end of the blowoff period, a reverse procedure should be used.
[ترجمه گوگل]در پایان دوره دمیدن، باید از روش معکوس استفاده شود
[ترجمه ترگمان]در پایان دوره blowoff، روند معکوس باید مورد استفاده قرار گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. A number of models that predict the blowoff impulse generated in solid target by pulsed X ray radiation are analysed and compared.
[ترجمه گوگل]تعدادی از مدل‌هایی که تکانه دمیدن ایجاد شده در هدف جامد توسط تابش اشعه ایکس پالسی را پیش‌بینی می‌کنند، تجزیه و تحلیل و مقایسه می‌شوند
[ترجمه ترگمان]تعدادی از مدل ها که انگیزه blowoff تولید شده در هدف جامد را با تابش اشعه ایکس pulsed پیش بینی و مقایسه می شوند را پیش بینی می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

20. Behavior controlling the blowoff contaminating, punishing severely to destroy an environment's.
[ترجمه گوگل]رفتار کنترل کننده دمیدن آلوده کننده، تنبیه شدید برای تخریب محیط
[ترجمه ترگمان]رفتار کنترل the blowoff، مجازات شدید برای از بین بردن یک محیط
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

21. The blowoff impulse of three different materials irradiated by soft Xray was studied on QiangguangI pulsed accelerator.
[ترجمه گوگل]ضربه دمیدن سه ماده مختلف تابش شده توسط اشعه ایکس نرم بر روی شتاب دهنده پالسی QiangguangI مورد مطالعه قرار گرفت
[ترجمه ترگمان]تکانه blowoff سه ماده مختلف با Xray نرم بر روی پدال گاز pulsed مورد مطالعه قرار گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

22. By calculating and analysing the process of material radiated by pulsed X ray a numerical model that calculates the blowoff impulse generated in solid material by pulsed X ray radiation is given.
[ترجمه گوگل]با محاسبه و تجزیه و تحلیل فرآیند مواد تابش شده توسط اشعه ایکس پالسی، یک مدل عددی که تکانه دمیدن تولید شده در مواد جامد توسط تابش اشعه ایکس پالسی را محاسبه می‌کند، ارائه می‌شود
[ترجمه ترگمان]با محاسبه و تجزیه و تحلیل جریان مواد ساطع شده از اشعه ایکس در یک مدل عددی که تکانه blowoff تولید شده در ماده جامد را با تابش اشعه ایکس pulsed محاسبه می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

23. The control of air flow in waste heat recovery device for blowoff gas is realized through automation meters, The flow sheet and its effectiveness are introduced.
[ترجمه گوگل]کنترل جریان هوا در دستگاه بازیابی حرارت اتلاف برای گاز دمنده از طریق مترهای اتوماسیون محقق می شود، فلو شیت و کارایی آن معرفی می شود
[ترجمه ترگمان]کنترل جریان هوا در دستگاه بازیابی حرارت زباله برای گاز blowoff از طریق کنتور اتوماسیون تشخیص داده می شود، صفحه جریان و اثربخشی آن معرفی شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

تخصصی

[مهندسی گاز] تخلیه، تخلیه کردن
[نساجی] تخلیه - تخلیه کردن - دمیدن - ضایعات پرزی

انگلیسی به انگلیسی

• shed a duty responsibility (e.g.: "tom blew off work for two days")

پیشنهاد کاربران

Lena's friend blows her off
دوست لنا بهش محل نمی دهد/دوست لنا بی خیالش می شود/دوست لنا بهش توجه نمی کند/دوست لنا او را نادیده می گیرد/دوست لنا او را آدم حساب نمی کند
Blow it off : بپیچونش
علی اکبر عزیز در بالا به معنی های زیادی اشاره کردند. من در تکمیل لیست ایشون میخوام یک معنی به فعل ترکیبی blow off اضافه کنم که هیچکدوم از دوستان بهش اشاره نکرده بودند: "باحالت انفجاری یا شلیک، از یک چیز یا سطح جدا شدن"
مثال:
Her leg was blown off by a landmine
پیچوندن
قال گذاشتن
به . . . گرفتن
blow sb off
کسی رو عصبانی کردن!
به باد دادن،
I won't blow your head off
من سرت رو به باد نمیدم
خودرو :سوپاپ اطمینان
⁦✔️⁩be blown off course
phrase of blow
( of a project ) be disrupted by some circumstance
"💥short - term prospects can be 💥blown off course by inflation"
Oxford dictionaries. com@
Europe’s electricity generation from wind 💥blown off course
Financial Times
ft. com@
از دست دادن
He just blow off his finger
بیخیال شدن
هدر دادن
i blew off the rest of the afternoon
بقیه بعد از ظهر رو هدر دادم
سر قول یا قرار ملاقاتت نموندن .
به بیرون پرتاب شدن
To badmouth about someone fiercely
Informal
To voice one's anger or frustration
To vent one's feeling
To give vent to one's feelings, as by loud or long talking
نادیده گرفتن چیزی یا کسی
آدم حساب نکردن کسی
There are a lot of haters around me, but I blow them off
سرکار گذاشتن کسی
قال گذاشتن
وزیدن
slang To ignore or intentionally avoid a person, planned event, or responsibility, often to do something frivolous instead.
فوت کردن
از روی چیزی فوت کردن
blow sb off
پیچوندن یک نفر
to decide not to do something you are expected to do, or not to meet someone you are expected to meet
1 - اعتنا نکردن به، محل نذاشتن، سلام نکردن.
2 - امری ) گمشو!
3 - نرفتن، شرکت نکردن، حاضر نشدن ( سر قرار، کلاس، کار و غیره )
4 - باد شکم خالی کردن!
5 - suck زدن!
6 - با فشار هوا چیزی رو پاک کردن، با فوت کردن گرد و خاکی را پاک کردن!
7 - تخلیه بخار از دیگ بخار و یا باز کردن سوپاپ اطمینان و تخلیه بخار!
8 - تخلیه انرژی ( با فریاد زدن، جیغ کشیدن و. . . )
انداختن
همراهی نکردن
ترک همراهی کردن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٨)

بپرس