breakaway

/ˈbreɪkəˌwe//ˈbreɪkəweɪ/

معنی: جدایی، فرار، استعفاء، رم، هجوم وحشیانه گله گوسفند و گاو
معانی دیگر: گوزیدن، چسیدن، ضرطه در کردن، عدول یا سرپیچی (از سنت یا روش و غیره)، جدا شده، جدایی گرای، انشعابی، ترک، (تئاتر و غیره) زودشکن (اشیای قلابی که در صحنه های زد و خورد و غیره به آسانی و به طور بی خطر شکسته یا متلاشی می شوند)

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
(1) تعریف: of a theatrical or film prop, designing to break under slight impact, as a balsa-wood chair.

(2) تعریف: in certain sports, of or designating a play in which one player moves rapidly down the playing area with the potential to score, as in a basketball fast break.

(3) تعریف: departing abruptly and irrevocably from an established group, position, routine, or the like.
اسم ( noun )
(1) تعریف: a theatrical or film prop designed to shatter on slight impact.

(2) تعریف: in sports, a breakaway play.

(3) تعریف: a person or group that breaks away.

جمله های نمونه

1. the breakaway group in the party
گروه جدایی طلب (انشعابی) حزب

2. the breakaway region formed a new republic
ناحیه ی جدا شده،جمهوری جدیدی را تشکیل داد.

3. their breakaway left the party weakened
انشعاب آنان حزب را تضعیف کرد.

4. The sports association accepted the inevitability of a breakaway by the elite clubs.
[ترجمه گوگل]انجمن ورزش اجتناب ناپذیر جدایی از سوی باشگاه های نخبه را پذیرفت
[ترجمه ترگمان]انجمن ورزش اجتناب ناپذیر بودن جدایی از باشگاه های نخبگان را پذیرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Hundreds of miners joined the breakaway union.
[ترجمه گوگل]صدها معدنچی به اتحادیه جدا شده پیوستند
[ترجمه ترگمان]صدها معدنچی به اتحادیه جدایی طلب پیوستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. They have agreed to recognize the breakaway republic's independence.
[ترجمه گوگل]آنها با به رسمیت شناختن استقلال جمهوری جدا شده موافقت کرده اند
[ترجمه ترگمان]آن ها توافق کرده اند که استقلال این جمهوری جدایی طلب را به رسمیت بشناسند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He led a breakaway from the Communist Party.
[ترجمه گوگل]او رهبری جدایی از حزب کمونیست را بر عهده داشت
[ترجمه ترگمان]او یک جدایی از حزب کمونیست را رهبری کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The breakaway group formed a new political party.
[ترجمه گوگل]این گروه جدا شده یک حزب سیاسی جدید تشکیل داد
[ترجمه ترگمان]گروه جدایی طلب یک حزب سیاسی جدید تشکیل داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. A beautiful social breakaway from the strict bouncer dominated norm of the suit and tie disco.
[ترجمه گوگل]یک جدایی اجتماعی زیبا از هنجارهای سختگیر در دیسکوی کت و شلوار و کراوات حاکم بود
[ترجمه ترگمان]یک جدایی اجتماعی زیبا از the سخت برای کت و شلوار و disco تساوی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Nor were there frustrated breakaway movements from a handful of top clubs.
[ترجمه گوگل]همچنین حرکت های ناامیدکننده ای از سوی تعدادی از باشگاه های برتر وجود نداشت
[ترجمه ترگمان]و همچنین حرکت های جدایی طلبانه ای از یک مشت چوب برتر وجود نداشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The difference is analogous to that between breakaway Protestantism and Catholicism, as rock was a breakaway from pop.
[ترجمه گوگل]این تفاوت مشابه تفاوت بین پروتستانتیسم جدا شده و کاتولیک است، زیرا راک جدایی از پاپ بود
[ترجمه ترگمان]تفاوت مشابه آن است که بین آیین پروتستان و کاتولیک جدایی وجود دارد، زیرا راک جدایی از پاپ بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. On Friday night, he missed a breakaway dunk.
[ترجمه گوگل]جمعه شب، او یک دانک جدایی را از دست داد
[ترجمه ترگمان] شب جمعه، اون یه حمله انحرافی رو از دست داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The breakaway union is balloting its members for a one-day token strike in protest over the amended pit closure plans.
[ترجمه گوگل]اتحادیه جدا شده از اعضای خود در اعتراض به اصلاح طرح های بسته شدن گودال ها برای اعتصاب نمادین یک روزه رای می دهد
[ترجمه ترگمان]اتحادیه جدایی طلبانه اعضای آن را برای یک اعتصاب به نشانه یک روزه در اعتراض به برنامه های بستن حفره اصلاح شده انتخاب کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. I shall talk about a breakaway fragment in order to emphasize my point.
[ترجمه گوگل]من در مورد یک قطعه جدایی صحبت خواهم کرد تا بر نظر خود تأکید کنم
[ترجمه ترگمان]من در مورد یک تکه breakaway حرف می زنم تا بر my تاکید کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Members of a breakaway group who blocked traffic in University Square the same evening were forcibly dispersed by police.
[ترجمه گوگل]اعضای یک گروه جدا شده که در عصر همان روز ترافیک میدان دانشگاه را مسدود کرده بودند توسط پلیس به زور متفرق شدند
[ترجمه ترگمان]اعضای یک گروه جدایی طلب که ترافیک در میدان دانشگاه را مسدود کرده بودند، همان شب توسط پلیس پراکنده شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. He grabbed her, but she managed to break away.
[ترجمه گوگل]او را گرفت، اما او توانست از آنجا جدا شود
[ترجمه ترگمان]او او را گرفت، اما موفق شد از بین برود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. The company wanted to break away from its traditional, downmarket image.
[ترجمه گوگل]این شرکت می خواست از تصویر سنتی و پایین بازار خود فاصله بگیرد
[ترجمه ترگمان]شرکت می خواست از تصویر سنتی و downmarket جدا شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. Can't you break away from old habits?
[ترجمه گوگل]آیا نمی توانید عادت های قدیمی را ترک کنید؟
[ترجمه ترگمان]نمی توانی از عادات قدیمی فرار کنی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. The company is trying to break away from its traditional image.
[ترجمه گوگل]این شرکت در تلاش است تا از تصویر سنتی خود فاصله بگیرد
[ترجمه ترگمان]این شرکت می کوشد تا از تصویر سنتی خود جدا شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

20. She managed to break away from the pack and establish a lead.
[ترجمه گوگل]او موفق شد از گروه جدا شود و پیشتاز شود
[ترجمه ترگمان]او موفق شد از گروه جدا شود و رهبری را به عهده بگیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

21. The people of the province wished to break away and form a new state.
[ترجمه گوگل]مردم استان آرزوی جدا شدن و تشکیل یک کشور جدید را داشتند
[ترجمه ترگمان]مردم این استان مایل بودند که فرار کنند و دولت جدیدی تشکیل دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

22. I felt the need to break away from home.
[ترجمه گوگل]احساس کردم باید از خانه جدا شوم
[ترجمه ترگمان]احساس کردم که باید از خونه فرار کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

23. The company wants to break away from its downmarket image.
[ترجمه گوگل]این شرکت می خواهد از تصویر پایین بازار خود فاصله بگیرد
[ترجمه ترگمان]شرکت می خواهد از تصویر downmarket جدا شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

24. She started crying and tried to break away.
[ترجمه گوگل]شروع کرد به گریه کردن و سعی کرد خود را ترک کند
[ترجمه ترگمان]او شروع به گریه کرد و سعی کرد از بین برود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

25. He decided to break away from the Party.
[ترجمه گوگل]او تصمیم گرفت از حزب جدا شود
[ترجمه ترگمان]تصمیم گرفت از حزب جدا شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

26. How do stocks like Quarterdeck and Iomega break away from the conventional pack and come away with the winnings?
[ترجمه گوگل]چگونه سهام‌هایی مانند Quarterdeck و Iomega از بسته‌های معمولی جدا می‌شوند و برنده می‌شوند؟
[ترجمه ترگمان]چگونه سهام مانند quarterdeck و Iomega از یک بسته مرسوم جدا می شوند و با برد همراه می شوند؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

27. A truly contemporary eucharistic prayer might safely break away from the berakah.
[ترجمه گوگل]یک دعای عشای ربانی واقعاً معاصر ممکن است با خیال راحت از برکه جدا شود
[ترجمه ترگمان]یک دعا واقعا معاصر ممکن است به طور ایمن از the جدا شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

28. Those who choose to break away from their unhealthy habits are always handsomely rewarded! Dr T. P. Chia
[ترجمه گوگل]کسانی که ترک عادت های ناسالم خود را انتخاب می کنند همیشه پاداش قابل توجهی دریافت می کنند! دکتر تی پی چیا
[ترجمه ترگمان]کسانی که تصمیم می گیرند از عادات ناسالم خود دور شوند، همیشه به نحو شایسته ای مورد تقدیر قرار می گیرند دکتر تی پی چیا
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

29. It takes guts to break away from the ties that bind you.
[ترجمه گوگل]جدا شدن از پیوندهایی که شما را به هم می بندد، جرات می خواهد
[ترجمه ترگمان]دل و جرات می ده تا از پیوندهای که تو رو به هم پیوند می دن از هم جدا کنن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

جدایی (اسم)
abscission, separation, divorce, segregation, breakaway, rupture, dissociation, gulf, schism, divorcement, schismatism, disjunction, disunion, seclusion, sequestrum, severance

فرار (اسم)
defection, breakaway, escape, getaway, hideaway, guy, bolter, runaway, fugitive, defector, deserter, escapement, desertion, scape, flyaway, lam

استعفاء (اسم)
demission, breakaway

رم (اسم)
scare, breakaway, rum, stampede

هجوم وحشیانه گله گوسفند و گاو (اسم)
breakaway

تخصصی

[عمران و معماری] گسیختگی - جدایی
[برق و الکترونیک] انشعاب
[فوتبال] فرار(توسط مهاجم)
[زمین شناسی] گسیختگی- جدائی

انگلیسی به انگلیسی

• split, breaking away, separation
a breakaway group is a group of people who have separated from a larger group.
run away, escape; disconnect, cut off ties, isolate oneself

پیشنهاد کاربران

پراکنده شدن یا Scatter
Break یعنی شکستن
Away یعنی دور
Break away from یعنی هر گونه شکستن و انفصال و جدا شدن از. . .
منفصل شدن، کَنده شدن و مجزا شدن از ( زمینه ی مادر )
وقتی که سر هم نوشته شود breakaway یعنی آنچه که جدا شده است یا جدایی و تفکیک و انفصال و انشعاب و رهایی و کنده شدگی و. . . .
شکست پذیر
انشعاب، انشعابی
breakaway ( ورزش )
واژه مصوب: فرار
تعریف: کنشی برق آسا که در آن یک دوچرخه سوار یا گروه کوچکی از آنها از گروه اصلی جدا می شود و سعی می کند با حفظ فاصله به مسیر خود ادامه دهد
نوشته آتش به جنگل بریک وی کرده. . . حالا یعنی گوزیده؟ رم کرده؟
فرار کردن ؛ جدا شدن
# He grabbed her, but she managed to break away
# She broke away from him and ran to the door
# He decided to break away from the Party
بازی تهاجمی در ورزش تیمی مانند هاکی روی یخ
دل کندن
ترک کردن
( سرزمین، ایالت ) تجزیه شدن - جدا شدن
به معنای استعفای سرمربی میتواند باشد
ضد حمله زدن
جدا شدن
استعفا دادن، فرار کردن از ( موقعیتی، مکانی یا کسی ) ، بصورت تراشه درآوردن، جدا شدن از سازمان یا گروهی بخاطر نداشتن توافق
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٥)

بپرس