breed

/ˈbriːd//briːd/

معنی: نوع، جنس، گونه، اعقاب، اولاد، پروردن، بار اوردن، بدنیا آوردن، پرورش دادن، تربیت کردن، زاییدن، تولید کردن
معانی دیگر: بچه آوردن (از رحم مانند پستانداران و از تخم مانند پرندگان و غیره)، زادن، زاد و ولد کردن، تولید مثل کردن، زادگیری کردن، پس انداختن، فروردن (فرآوردن)، تولید کردن یا شدن، ایجاد کردن، بالیدن، پسودن، تخم گیری کردن، (از راه گزینش تخم و غیره) گیاه به عمل آوردن، به جفت گیری آوردن، (از راه گزینش و اصلاح نژاد) نوع ویژه ای از حیوان یا گیاه را پروردن، آموزاندن، تعلیم دادن، گونه ی ویژه ای از جانور یا گیاه (که توسط انسان به عمل آمده باشد)، دام پرورده، گیاه پرورده، صنف، طبقه، بدنیااوردن، فرزند

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: breeds, breeding, bred
(1) تعریف: to produce (offspring); give birth to.
مترادف: bear, beget, engender, generate, mother, procreate, produce, propagate, spawn
مشابه: father, reproduce, sire

- The healthy animals will soon breed offspring.
[ترجمه Qazal] حیوانات سالم به زودی در بهار پرورش پیدا می کنند
|
[ترجمه Nd] حیوانات سالم به زودی در بهار بچه بدنیا میآورند ( تولید مثل میکنند )
|
[ترجمه امیری] حیوانات سالم به زودی بچه به دنیا میاورند.
|
[ترجمه ناشناس] دوستان ، offsprhngربطی به "بهار"ندارد ، معنایش "زاد و ولد و فرزند به دنیا آوردن" است.
|
[ترجمه محمد جواد] حیوانات که عاری از هرگونه مریضی باشند بزودی تولید مثل رو شروع می نند
|
[ترجمه گوگل] حیوانات سالم به زودی نسل تولید می کنند
[ترجمه ترگمان] حیوانات سالم به زودی زاد و ولد می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to cause or encourage to reproduce.
مترادف: mate, propagate
مشابه: cultivate, develop, generate, grow, proliferate, promote, raise

- Her family breeds racehorses.
[ترجمه شان] اسب های مسابقه توسط خانواده او پرورش داده می شوند.
|
[ترجمه گوگل] خانواده او اسب های مسابقه را پرورش می دهند
[ترجمه ترگمان] خانواده او اسب های مسابقه را پرورش می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: in genetics, to fertilize or pollinate under controlled conditions in order to develop or improve a strain.
مشابه: clone, crossbreed, fertilize, graft, hybridize, interbreed, pollinate, propagate

- These organisms will be bred in the laboratory.
[ترجمه گوگل] این موجودات در آزمایشگاه پرورش داده می شوند
[ترجمه ترگمان] این ارگانیسم ها در آزمایشگاه پرورش داده می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: to beget or engender; cause.
مترادف: beget, cause, engender, generate, spawn
مشابه: foster, nurture, occasion, produce

- Oppression breeds revolution.
[ترجمه مريم] انقلاب زاییده ستم و ظلم است
|
[ترجمه شان] ظلم و ستم، انقلاب را به بار می آورد.
|
[ترجمه گوگل] ظلم و ستم باعث انقلاب می شود
[ترجمه ترگمان] Oppression موجب بروز انقلاب شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Violence breeds revenge.
[ترجمه مريم] انتقام زاییده خشونت و نزاع است
|
[ترجمه شان] خشونت انتقام تولید می کند.
|
[ترجمه گوگل] خشونت باعث انتقام می شود
[ترجمه ترگمان] خشونت انتقام را از بین می برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(5) تعریف: to bring up or educate; rear.
مترادف: foster, nurture, raise, rear
مشابه: mother

- These children were bred to take their place in a structured and privileged society.
[ترجمه شان] این کودکان برای اینکه جایگاه خود را در یک جامعه دارای ساختارو ممتاز ، به دست آورند پرورش داده شده اند.
|
[ترجمه گوگل] این کودکان به گونه ای تربیت شدند که جای خود را در یک جامعه ساختاریافته و ممتاز بگیرند
[ترجمه ترگمان] این کودکان برای به دست آوردن جایگاه خود در یک جامعه سازمان یافته و ممتاز پرورش داده شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
(1) تعریف: to produce offspring.
مترادف: multiply, procreate, propagate, reproduce, spawn
مشابه: bear, copulate, couple, increase, litter, mate, proliferate

- It is hoped that the newly introduced polar bears will breed in the zoo.
[ترجمه گوگل] امید است خرس های قطبی تازه معرفی شده در باغ وحش زاد و ولد کنند
[ترجمه ترگمان] امید می رود که خرس های قطبی که به تازگی معرفی شده اند در باغ وحش پرورش داده شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to be produced.
مشابه: arise, develop, emerge, grow

- Fear breeds in violent neighborhoods.
[ترجمه شان] ترس و وحشت ، در محله ها ( مناطق ) پر خشونت ایجاد می شود.
|
[ترجمه گوگل] ترس در محله های خشن ایجاد می شود
[ترجمه ترگمان] ترس در مناطق خشونت زده ایجاد می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
مشتقات: breedable (adj.)
(1) تعریف: a group of animals within one species, having relatively unvaried physical characteristics, developed under controlled conditions by man.
مترادف: race
مشابه: family, kind, sort, species, strain, type, variety

- The poodle is breed of dog originally raised as a retriever of game birds from water.
[ترجمه گوگل] سگ پودل نژادی از سگ است که در اصل به عنوان بازیابی پرندگان شکار از آب بزرگ شده است
[ترجمه ترگمان] سگ سگ در اصل به عنوان سگ شکاری از آب پرورش داده می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: a type, kind, or variety.
مترادف: kind, manner, sort, type, variety
مشابه: description, form, species

- He represents a new breed of environmental activist.
[ترجمه گوگل] او نماینده نسل جدیدی از فعالان محیط زیست است
[ترجمه ترگمان] او یک گونه جدید از فعالان محیط زیست را نشان می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. breed of cat
نوع،قسم،گونه

2. rabbits breed fast
خرگوش به سرعت زاد و ولد می کند.

3. rumors breed fear and disgust
شایعات موجب بروز ترس و نفرت می شود.

4. to breed horses
اسب پرورش دادن

5. a new breed of milk cow
گونه ای جدید از گاو شیرده

6. men of the same breed
مردانی همگون

7. some animals do not breed in captivity
برخی جانوران در اسارت زاد و ولد نمی کنند.

8. to propagate a special breed of horses
نژاد ویژه ای از اسب را تکثیر کردن

9. controlled inflation is a different breed of cat from runaway inflation
تورم اقتصادی مهار شده با تورم لجام گسیخته خیلی فرق دارد.

10. some wild animals do not breed in captivity
برخی حیوانات وحشی در اسارت (باغ وحش و غیره) تولید مثل نمی کنند.

11. Some animals will not breed in cages.
[ترجمه گوگل]برخی از حیوانات در قفس تولید مثل نمی کنند
[ترجمه ترگمان]بعضی از حیوانات در قفس زاد و ولد نمی کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. All species will breed inter se.
[ترجمه گوگل]همه گونه ها در بین خود زاد و ولد خواهند کرد
[ترجمه ترگمان]همه گونه ها به طور کامل تولید خواهند شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Entertainers of this sort are now a dying breed.
[ترجمه گوگل]سرگرم کننده های این نوع اکنون نژادی در حال مرگ هستند
[ترجمه ترگمان]Entertainers از این نوع بشر در حال حاضر یک گونه رو به موت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. It makes her furious to see a good breed of sheep being treated cruelly.
[ترجمه گوگل]این او را عصبانی می کند که ببیند با یک نژاد خوب گوسفند با بی رحمی رفتار می شود
[ترجمه ترگمان]از دیدن نژاد خوب گوسفند که بی رحمانه با او رفتار می شود عصبانی می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The birds breed in northern latitudes.
[ترجمه گوگل]پرندگان در عرض های جغرافیایی شمالی تولید مثل می کنند
[ترجمه ترگمان]پرندگان در عرض های شمالی پرورش داده می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. They breed fish in the reservoir.
[ترجمه گوگل]آنها در مخزن ماهی پرورش می دهند
[ترجمه ترگمان]آن ها ماهی ها را در دریاچه زاد و ولد می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. Eagles breed during the cooler months of the year.
[ترجمه گوگل]عقاب ها در ماه های سرد سال تولید مثل می کنند
[ترجمه ترگمان]عقاب ها در ماه های خنک تر سال زاد و ولد می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. Green turtles return to their natal island to breed.
[ترجمه دیانا] لاکپشت های سبز به سرزمین زادگاه خود برمیگردند تا زاد و ولد کنند.
|
[ترجمه گوگل]لاک پشت های سبز برای تولید مثل به جزیره مادری خود باز می گردند
[ترجمه ترگمان]لاک پشت های سبز به جزیره natal باز می گردند تا زاد و ولد کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. The breed is almost directly descended from the Eurasian wild boar.
[ترجمه گوگل]این نژاد تقریباً مستقیماً از گراز وحشی اوراسیا منشا می گیرد
[ترجمه ترگمان]نسل خونی تقریبا مستقیما از یک گراز وحشی فرود می آید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

20. Inequality and poverty breed class conflict.
[ترجمه گوگل]نابرابری و فقر باعث ایجاد تضاد طبقاتی می شود
[ترجمه ترگمان]فقر و فقر ناشی از اختلاف طبقاتی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

21. Sue is one of the new breed of British women squash players who are making a real impact.
[ترجمه گوگل]سو یکی از نسل جدید اسکواش‌بازان زن بریتانیایی است که تاثیر واقعی بر جای می‌گذارد
[ترجمه ترگمان]سو یکی از گونه های جدید بازیکنان اسکواش زنان انگلیس است که تاثیر واقعی بازی می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

نوع (اسم)
breed, persuasion, order, quality, nature, suit, sort, manner, kind, type, stamp, brand, method, class, species, genre, gender, genus, ilk, kidney, variety, speckle

جنس (اسم)
breed, material, substance, stuff, kind, stamp, brand, mettle, commodity, ware, genre, gender, genus

گونه (اسم)
breed, nature, sort, kind, type, form, cheek, species, jowl, ilk

اعقاب (اسم)
breed, lineage, posterity

اولاد (اسم)
slip, breed, issue, posterity, offsprings, progenies, seeds

پروردن (فعل)
encourage, breed, rear, feed, raise, propagate, nurture, form, cherish, foster, bring up, mother

بار اوردن (فعل)
breed, raise

بدنیا آوردن (فعل)
breed

پرورش دادن (فعل)
breed, develop, foster, bring up

تربیت کردن (فعل)
abet, breed, educate, train, rear, school

زاییدن (فعل)
breed, bear, teem, litter, generate, calve, produce, bring out, farrow

تولید کردن (فعل)
breed, raise, fetch up, supply, generate, produce, beget, turn out, procreate, inbreed, bring forward, manufacture

تخصصی

[علوم دامی] نژاد ؛ حیواناتی که منشاء مشترک و ویژگیهای مشترکشان، آنها را از سایر حیوانات درون همان گونه متمایز می سازد.
[نساجی] گوسفند پشمی - ( غیر گوشتی )

انگلیسی به انگلیسی

• kind, sort, species, race, stock, pedigree
reproduce; raise animals; guide, nurture; cause
a breed of animal is a particular type of it. for example, terriers are a breed of dog.
if you breed animals or plants, you keep them for the purpose of producing more animals or plants with particular qualities, in a controlled way.
when animals breed, they mate and produce offspring.
if something breeds a situation or feeling, it causes it to develop; a literary use.
someone who was born and bred in a particular place was born there and spent their childhood there.
a particular breed of person is a type of person, with special qualities or skills.
see also bred, breeding.

پیشنهاد کاربران

کلمه "breed" به معنی پرورش دادن و تولید نژاد و اصل یا نژاد خاص از حیوانات یا گیاهان است. این فعل به طور خاص به فرآیند انتخاب و تولید حیوانات یا گیاهان با صفات خاص یا اصلیت های مشخص اطلاق می شود. به طور معمول، هدف اصلی پرورش دهندگان در این مورد، بهبود صفات ژنتیکی و فیزیکی حیوانات و گیاهان است.
...
[مشاهده متن کامل]

مثلاً، در مورد حیوانات، فرآیند پرورش به منظور بهبود صفات مانند سرعت، قدرت، رنگ، اندازه یا سایر ویژگی ها می تواند شامل انتخاب و تزریق دو حیوان با صفات موردنظر برای تولید فرزندانی با صفات مطلوب باشد.
منبعCHATGPT4. 00

breed = propagate = spread = grow
جفت گیری
آدمایی که از جنس خودتن
your own breed
۱. زاییدن / تولید مثل کردن / زاد و ولد کردن
۲. تولید کردن / بوجود آوردن
۳. نژاد /گونه / قسم / صنف / طبقه
۴. به جفت گیری در آوردن / جفت گیری انتخابی ( برای اصلاح نژاد )
۵. تربیت کردن / پرورش دادن ( بیشتر در مورد گیاهان و حیوانات )
نژاد
جفتگیری کردن
زاد و ولد کردن، جوجه‎‎ گیری کردن، پرورش دادن، سبب شدن، گونه
تکثیر
زاییدن
تولید مثل
u should say it to they because they did not know these animals breed in the spring تو باید به انها بگویی چون انها نمی دانند که این حیوانات در فصل بهار تولید مثل می کنند یا بچه به دنیا میاورند
به عمل آوردن - زاییدن / نژاد و گونه
تولید
ایجاد کردن
مولد
To Breed means to partake in the action of Breeding.
Breeding is the action of male and female animals having sex ( or mating ) to reproduce, and procreate.
Animals, including Humans breed with members of the opposite sex within their own species due to a desire for sexual pleasure, love, and the need to propagate the next generation.
...
[مشاهده متن کامل]

Without Breeding no Human being would be alive. Thus Breeding is essential to the existence of Humans and animals ( unless they are a part of the small minority of species that reproduce asexually ) .
Heterosexual sex is the only kind of sex that can be described as Breeding.
Breeding leads to the creation of life. You wouldn't be here without it.

To bring up
To raise
To nurture
To educate
To teach
To train
To cause
To create
To lead to
To result in
To generate
To produce
زایش
فعل:
1. زادگیری ( نگهداری حیوان یا گیاهی به منظور دریافت بچه یا گیاه همسان )
2. تولید مثل کردن
3. به بار آوردن ( موقعیت یا مساله ای ) . موجب شدن
4. بار آوردن، پروراندن
اسم:
1. گونه ، نژاد

سه معنای مهمbreed
grow up به معنای پرورش
reproduce به معنای تولید مثل
و species به معنای گونه یا نژاد می باشد
زادآوری
تولید مثل کردن. زاییدن. به دنیا آوردن<= ( V. )
نژاد - اصلاح نژاد
( Produce some one or som thing ( animal
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٣)

بپرس