bridge

/ˈbrɪdʒ//brɪdʒ/

معنی: پل، جسر، برامدگی بینی، بازی ورق، پل ساختن، اتصال دادن
معانی دیگر: پل زدن، وسیله ی اتصال دو یا چند چیز، متصل کردن، ربط دادن، منتهی شدن به، بخش فوقانی استخوان دماغ (که عینک روی آن قرار می گیرد)، پل بینی، بخش منحنی عینک که روی پل بینی قرار می گیرد، پل عینک، (ویولن و آلات زهی دیگر) خرک، (راه آهن) دروازه (چارچوبی که قطار از زیر آن رد می شود و علائم رانندگی و غیره را بر آن نصب می کنند)، (کشتی) پل فرماندهی، (شیمی) رجوع شود به: hydrogen bond، (دندان سازی) پلی که دندان مصنوعی را به دندان طبیعی وصل می کند، (الکترونیک) پل، (موسیقی) آهنگ کوتاهی که دو قطعه را به هم وصل می کند، بریج (نوعی بازی ورق)، سکوبی درعرشه کشتی که مورد استفاده کاپیتان وافسران قرار میگیرد

بررسی کلمه

اسم ( noun )
عبارات: burn one's bridges
(1) تعریف: a structure that extends a road, path, or other route over an obstacle such as a river or railway, to allow for continuous travel.

(2) تعریف: something that serves to connect separate things, concepts, people, or groups.

(3) تعریف: the bony part of the human nose, just below eye level.

(4) تعریف: a platform from which a ship is navigated or controlled.

(5) تعریف: an artificial tooth, or teeth, connected to natural ones.
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: bridges, bridging, bridged
• : تعریف: to form a connecting link over or between.
مشابه: arch, span, traverse

- Is it possible to bridge the gap between liberals and conservatives?
[ترجمه گوگل] آیا می توان شکاف بین لیبرال ها و محافظه کاران را پر کرد؟
[ترجمه ترگمان] آیا این امکان وجود دارد که شکاف بین لیبرال ها و محافظه کاران را پل کند؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- A suspended walkway bridges the distance between the mainland and the small island.
[ترجمه گوگل] یک راهروی معلق فاصله بین سرزمین اصلی و جزیره کوچک را پل می کند
[ترجمه ترگمان] یک پیاده روی معلق فاصله بین سرزمین اصلی و جزیره کوچک را به حالت تعلیق درآورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Time has not bridged the rift between the two brothers.
[ترجمه گوگل] گذشت زمان شکاف بین دو برادر را پر نکرده است
[ترجمه ترگمان] زمان شکاف بین دو برادر را از بین نبرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
• : تعریف: a card game involving bidding between two sets of partners.

جمله های نمونه

1. bridge with a wooden framework
پل با سازه ی چوبی

2. bridge a gap
فاصله ای را پر کردن،نیازی را برآوردن

3. a bridge of four spans
پل دارای چهار دهانه

4. a bridge of sound construction
پلی با ساختمان محکم

5. a bridge over the river
پلی بر روی رودخانه

6. a bridge that is built on stable foundations
پلی که بر پایه محکم بنا شده است

7. a bridge that spans karoon
پلی که از روی کارون رد می شود

8. khaju bridge can not support heavy traffic
پل خواجو قدرت تحمل ترافیک سنگین را ندارد.

9. khaju bridge has been photographed many times
از پل خواجو بارها عکسبرداری شده است.

10. the bridge is made of wooden beams, and weak beams at that
پل با تیرهای چوبی و آن هم تیرهای چوبی ضعیف ساخته شده است.

11. the bridge is supported by five extra pillars
پنج پایه ی اضافی پل را محکم می کنند.

12. the bridge overs a wide river
پل از روی رودخانه عریضی می گذرد.

13. the bridge was suspended by several cables
پل از چندین شاه سیم آویخته شده بود.

14. this bridge will link those two villages
این پل آن دو دهکده را به هم وصل خواهد کرد.

15. arch bridge
پل قوسی،پل دارای تاق های ضربی (مثل سی و سه پل اصفهان)

16. floating bridge
پل شناور

17. a concrete bridge
پل بتونی

18. a corduroy bridge
پل الواری

19. a makeshift bridge
پل موقتی

20. a monstrous bridge over that frothy, angry river
پل غول پیکری بر روی آن رودخانه ی کف آلود و خشمگین

21. a pedestrian bridge
پل ویژه ی عابران پیاده

22. a secure bridge
پل محکم

23. a small bridge which was made of long planks
پل کوچکی که از الوار بلند ساخته شده بود

24. a wire bridge
پل سیمی

25. an overhead bridge for pedestrians
پل هوایی برای عابر پیاده

26. the land bridge which allowed man to peregrinate to north america
پل زمینی که به بشر اجازه داد به امریکای شمالی برود

27. the new bridge which has replaced the old one
پل تازه ای که جای پل قدیمی را گرفته است

28. the old bridge overarches the river
پل قدیمی مانند یک هلال بر روی رودخانه قرار دارد.

29. the wooden bridge was buoyed up by several air-filled barrels
پل چوبی با چندین بشکه ی پر از هوا روی آب شناور بود.

30. language is a bridge between two cultures
زبان پلی بین دو فرهنگ است.

31. to fabricate a bridge of steel beams
ساختن پل با تیرهای پولادی

32. work on the bridge is moving more quickly than was expected
کار ساختمان پل از آنچه که انتظار می رفت تندتر جلو می رود.

33. water under the bridge
کاری که شده است و قابل جبران نیست،کاری که از کار گذشته است،زیان و غیره که غصه خوردن درباره ی آن بی فایده است،عمل انجام شده

34. each span of the bridge is forty meters wide
هر یک از دهانه های پل چهل متر پهنا دارد.

35. heavy cables sustain the bridge
شاه سیم های کلفت پل را نگه می دارند.

36. hustling workers finished the bridge in a week
کارگران پرکار پل را ظرف یک هفته تمام کردند.

37. one end of the bridge abutted on the sidewalk
یک طرف پل به پیاده رو متصل بود.

38. the barge cleared the bridge
کشتی از (زیر) پل رد شد.

39. the construction of the bridge has been plagued by bad weather
بدی هوا ساختن پل را مختل کرده است.

40. the construction of the bridge is nearly finished
ساختمان پل تقریبا تمام است.

41. the construction of the bridge is proceeding at a rapid pace
ساختن پل با آهنگ سریع پیش می رود.

42. the construction of the bridge is underway
عملیات ساختمانی پل در دست انجام است.

43. the construction of this bridge was a feat of engineering
ساختن این پل شاهکار مهندسی بود.

44. the flood demolished the bridge
سیل پل را ویران کرد.

45. the repair of the bridge lasted two years
تعمیر پل دو سال طول کشید.

46. the soldiers defended the bridge doggedly
سربازان با سرسختی از پل دفاع کردند.

47. to pass under a bridge
از زیر پل رد شدن

48. that's water under the bridge
غصه ی کار شده را نباید خورد

49. at the entry to the bridge stand two tall columns
در مدخل پل دو ستون بلند قرار دارد.

50. lumbering trucks were passing the bridge at low speed
کامیون های سنگین و پر سروصدا با سرعت کم از پل رد می شدند.

51. the airplane buzzed around the bridge several times
هواپیما چند بار با صدای بلند دور پل چرخید.

52. the load to which the bridge is subjected
فشاری که بر پل وارد می آید

53. the strength of this old bridge to stand heavy traffic
استحکام این پل قدیمی برای تحمل ترافیک سنگین

54. the structural stability of the bridge
استحکام پل از نظر ساختار

55. the truck passed over the bridge
کامیون از پل گذشت.

56. the unstable foundation of this bridge
شالوده ی سست این پل

57. they decided to build a bridge across the river
تصمیم گرفتند پلی بر رودخانه بزنند.

58. he oversees the construction of the bridge
او کار ساختن پل را سرپرستی می کند.

59. heavy traffic could strain the old bridge
ترافیک سنگین ممکن است به پل قدیمی صدمه بزند.

60. one of the pillars of the bridge has sagged
یکی از پایه های پل نشست کرده است.

61. the proposal to build a new bridge
طرح ساختن پل جدید

62. we were detailed to rebuild the bridge
ما را برای نوسازی پل به بیگاری گماشتند.

63. well-dressed men were sauntering along tajrish bridge
مردهای خوش لباس سرپل تجریش پرسه می زدند.

64. he was conned into buying the brooklyn bridge
با حیله و نیرنگ پل بروکلین را به او فروختند.

65. the germans dropped a bomb on the bridge
آلمان ها بمبی روی پل انداختند.

66. they are paving the floor of the bridge
دارند سطح پل را اسفالت می کنند.

67. we found many faults with the new bridge
ما عیوب زیادی را در پل جدید پیدا کردیم.

68. he had an active role in building the bridge
او نقشی اساسی در ساختن پل داشت.

69. the charred hulks of enemy tanks near the bridge
لاشه ی سوخته ی تانک های دشمن در کنار پل

70. the detachment of five tanks to defend the bridge
گسیل پنج تانک برای دفاع از پل

مترادف ها

پل (اسم)
bridge, pons, superelevation

جسر (اسم)
ferry, bridge, pontoon

برامدگی بینی (اسم)
bridge

بازی ورق (اسم)
bridge

پل ساختن (فعل)
bridge

اتصال دادن (فعل)
bridge

کلمات اختصاری

عبارت کامل: Building Radio frequency IDentification for the Global Environment
موضوع: تکنولوژی
ساختار شناسه فرکانس رادیویی در محیط جهانی

تخصصی

[سینما] نمای ارتباط دهنده
[عمران و معماری] پل - روگذر
[کامپیوتر] پل - وسیله ای میان دو یا چندین قطعه یک شبکه ارتباط برقرار می کند . برخلاف هاب یک پل همراه با تمامی بسته های اطلاعاتی دریافتیش عبور نمی کند بلکه با بررسی هر بسته ای آن را در مسیر منتهی به مقصد قرار می دهد . به این ترتیب ترافیک محلی کاهش می یابد مقایسه کنید . router:hud:switch - پل ؛واسطه
[برق و الکترونیک] پل وسیله یا مداری که دارای چهار یا تعداد بیشتری شاخه است. - پل
[زمین شناسی] پل، پل زدن ،دهنه اسب ،جسر،برامدگی بینی
[ریاضیات] پل
[] پل
[نفت] مانع - ریزش پلی
[آب و خاک] پل

انگلیسی به انگلیسی

• raised passage or road; type of card game; structure joining teeth which have a gap between them (dentistry); upper bony area of a nose; area on a ship from which it is directed
span, connect with a bridge
a bridge is a structure built over a river, road, or railway so that people or vehicles can cross from one side to the other.
something that is a bridge between two groups or things makes it easier for the differences between them to be overcome.
if someone or something bridges the gap between people or things, they help to overcome the differences between them.
the bridge of a ship is the high part from which the ship is steered.
bridge is a card game for four players.

پیشنهاد کاربران

یکی کردن، متحد کردن
معنی: پل، وصل ( متصل ) کردن
تلفظ: برِچ
پل
به عنوان مثال
the three goats see a bridge
ان سه تا بز یک پل می بینند
bridge ( n ) ( brɪdʒ )
bridge
Structure built over a river, road, etc. that allows people cross from one side to another one.
پل
ب معنی اتاق فرمان کشتی و در معانی دیگر ب معنای پل
جانشین کردن
bridge ( پزشکی - دندان پزشکی )
واژه مصوب: پُل 1
تعریف: نوعی دندانوارۀ ثابت که با اتصال به دندان ها یا کاشتینه های دندانی ( dental implants ) مجاور، جانشین دندان های از دست رفته می شود|||متـ . دندانوارۀ تکه ای ثابت fixed partial denture
فضا پرکن بین دندان ها
پُل.
پُرد.
پُردیدن/ پُلیدن = پل زدن. ساخت ارتباط میان ۲ یا چند چیز.
پل ارتباطی
قاب دندان - روکشی برای دندان های نیمه فرسوده در شرایطی که دندان میانی تاحد ریشه کشی تمیز ودرمان شده باشد روکش بر پایه دو دندان طرفین و فضای خالی بین سوار می شود - بین ردیف دندان اصلی مثلآ دو دندان فرسوده
...
[مشاهده متن کامل]
شده و ریشه های آن خارج شده یک قالب کاور شده به شکل دو دندان طرفین و دو دندان خالی بین بدون ریشه تعبیه ودرست می شود. بسته به مواد اولیه قالب وحاذق بودن سازنده و سفارش دهنده تا سالیانی مشکل حل می شود. نسبتا راهی مقرون به صرفه به حساب می آید

اتاق فرمان ( کشتی و . . . )
متصل کردن، وصل شدن، بر آمدگی، پیوند، اتصال
از ارکان و اجزا بعضی شعر و آهنگ های پاپ بعد ازverse& chorus
متصل کردن
پیوند زدن
پل زدن
رخنه کردن در سیستم های امنیتی
به معنای اتاق کنترل کشتی ٬ جایی که کشتی از آن جا کنترل میشود ٬ اتاق فرمان کشتی
اتصال، پل ، پیوند
عرشه کشتی، اتاق فرماندهی ناو جنگی
به معنی پل اما معنی دیگری هم دارد
پل
a way over a river, road, railway, etc
کانون زبان ایران__ ترم Reach1
پوشاندن خلأ * پرکردن فاصله
به فارسی پل
معنی دیگه :متصل کردن . متحدشدن. به هم پیوستن
به هم پیوستن
متحد شدن

نزدیک تر کردن/ شدن
می تواند معنی ؛برامدگی بینی و یا بازی ورق هم بدهد.
اتصال دادن ( فعل )
به معنی پل میباشد ولی معانی دیگری هم دارد🌉
پل 🌉
به معنی پل
کم کردن یا حذف فاصله بین دو چیز [فعل]
A way over a river , road , railway, etc
به معنی یک برجستگی مثل پل است 🌉
این کلمه بیشتر به معنی "پل" میباشد ولی معانی دیگری هم دارد.
Bridge به فارسی به معنای پُــــــل میباشد. . .
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٦)

بپرس