brindle

/ˈbrɪndəl//ˈbrɪndəl/

معنی: پارچه راه راه، راه راه، خط دار، رنگ راهراه، خال دار
معانی دیگر: (رنگ خاکستری یا زرد مایل به قهوه ای که راه راه یا دارای لکه های پر رنگ باشد مانند برخی گربه ها) ابرش، نمش، پلنگی، چپار، خلنگ، پیسه

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a brindled color.

(2) تعریف: a brindled animal.

جمله های نمونه

1. do not take any brindle for a spot . . .
هرپیسه گمان مبر که خالیست . . .

2. Color - Black, wheaten or brindle of any color.
[ترجمه گوگل]رنگ - سیاه، گندمی یا بریند از هر رنگی
[ترجمه ترگمان]رنگ: سیاه، سفید و یا brindle هر رنگی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Black means black without a trace of brindle.
[ترجمه گوگل]مشکی به معنای سیاه بدون اثری از بریدل است
[ترجمه ترگمان]به لک بدون هیچ ردی از پارچه راه راه سیاه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Black, wheaten or brindle of any color.
[ترجمه گوگل]سیاه، گندمی یا بریندل از هر رنگی
[ترجمه ترگمان]سیاه، سفید و یا brindle هر رنگی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Other things being equal, the preferred color is brindle .
[ترجمه گوگل]در صورت مساوی بودن سایر موارد، رنگ ترجیحی بریندل است
[ترجمه ترگمان]چیزهای دیگری که برابر هستند، رنگ ارجح brindle است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Many black and brindle dogs have sprinklings of white or silver hairs in their coats which are normal and not to be penalized.
[ترجمه گوگل]بسیاری از سگ های سیاه و سفید دارای موهای سفید یا نقره ای در پوشش خود هستند که طبیعی است و جریمه نمی شوند
[ترجمه ترگمان]بسیاری از سگ های سیاه و سیاه موی سفید یا نقره ای در coats دارند که عادی هستند و جریمه نمی شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. All shades of red, sable and brindle .
[ترجمه گوگل]تمام سایه های قرمز، سمور و بریندل
[ترجمه ترگمان]همه رنگ های قرمز، پوست سمور و سیاه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Note A perfect piebald is preferable a muddy brindle or defective solid color.
[ترجمه گوگل]توجه داشته باشید یک پیبالد کامل ترجیح داده می شود که بریندل گل آلود یا رنگ ثابت معیوب باشد
[ترجمه ترگمان]توجه داشته باشید که piebald کامل از یک رنگ گل و یا رنگ جامد نامناسب ترجیح داده می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He had one brindle eye that sometimes made him look like a clown.
[ترجمه گوگل]او یک چشم قیچی داشت که گاهی او را شبیه یک دلقک می کرد
[ترجمه ترگمان]یک چشم راه راه داشت که بعضی وقت ها او را مثل دلقک جلوه می داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Note: A perfect piebald is preferable to a muddy brindle or defective solid color.
[ترجمه گوگل]توجه: یک پیبالد کامل به یک بریندل گل آلود یا رنگ ثابت معیوب ترجیح داده می شود
[ترجمه ترگمان]توجه: A کامل نسبت به brindle گلی و یا رنگ جامد نامناسب ترجیح داده می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Afghan Hounds comes in a variety of colors including Black, red, cream, fawn and brindle .
[ترجمه گوگل]سگ افغانی در رنگ های متنوعی از جمله سیاه، قرمز، کرم، حنایی و بریندلی عرضه می شود
[ترجمه ترگمان]Hounds افغان در طیف وسیعی از رنگ ها از جمله سیاه، قرمز، کرم، حنایی و brindle قرار دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. From fawn to black, passing through salt and pepper, gray and brindle .
[ترجمه گوگل]از حنایی تا سیاه، عبور از نمک و فلفل، خاکستری و بریندل
[ترجمه ترگمان]از fawn تا سیاه، از میان نمک و فلفل، خاکستری و خاکستری عبور می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. This photograph of the same Magic Square was taken by Gordon Brindle whilst on holiday in Barcelona to celebrate his wife's birthday.
[ترجمه گوگل]این عکس از همان میدان جادویی توسط گوردون بریندل در حالی که در تعطیلات در بارسلون برای جشن تولد همسرش بود گرفته شده است
[ترجمه ترگمان]این عکس از همان میدان جادویی توسط گوردون Brindle گرفته شد، در حالی که در تعطیلات بارسلونا برای جشن تولد همسر خود در بارسلون بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. "You are imaging not just tissue structure but tissue function," said Brindle, whose study is published in the journal Nature.
[ترجمه گوگل]بریندل که مطالعه‌اش در مجله نیچر منتشر شده است، می‌گوید: «شما نه تنها از ساختار بافت، بلکه عملکرد بافت تصویربرداری می‌کنید
[ترجمه ترگمان]Brindle که مطالعه آن در مجله Nature منتشر شده است گفت: \" شما نه تنها ساختار بافت بلکه عملکرد بافت را تصویر می کنید \"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

پارچه راه راه (اسم)
stripe, brindle

راه راه (صفت)
striped, stripy, brindle, corrugated, brindled, canaliculate, fasciated

خط دار (صفت)
brindle, brindled, striated, streaky, striate, strigose

رنگ راه راه (صفت)
brindle, brindled

خال دار (صفت)
brindle, brindled, spotted, speckled, mottled, having a beauty spot, marked with a mole

تخصصی

[نساجی] راه راه - خط دار - خال دار

انگلیسی به انگلیسی

• brindled color; brindled animal

پیشنهاد کاربران

خط دار کمرنگ و پر رنگ مثلا قهوه ای کمرنگ و پر رنگ متوالی کنار هم باشن

بپرس