bring up

/ˈbrɪŋˈəp//brɪŋʌp/

معنی: پروردن، پرورش دادن، مطرح کردن، فرهیختن، رشد دادن
معانی دیگر: 1- (بچه) بار آوردن، پروراندن، 2- قی کردن، بالا آوردن 3- (موضوعی را) سبز کردن، (به موضوعی) اشاره کردن

بررسی کلمه

عبارت ( phrase )
(1) تعریف: to take care of a child until the child is an adult.

- Her parents died, so her grandparents brought her up.
[ترجمه A.A] والدینش فوت کردند بنابراین پدر بزرگ و مادربزرگش او را بزرگ کردند
|
[ترجمه aaa] مادر و پدرش مردند بنابراین پدربزرگ و مادربزرگش او را بزرگ کردند
|
[ترجمه گوگل] پدر و مادرش فوت کردند، بنابراین پدربزرگ و مادربزرگش او را بزرگ کردند
[ترجمه ترگمان] پدر و مادرش مردند، بنابراین پدربزرگ و مادربزرگش او را آوردن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to put a subject or idea into conversation.

- Don't bring up money again. I don't want to talk about it.
[ترجمه الهه] حرف پول و نزن. نمیخوام در موردش صحبت کنم
|
[ترجمه A.A] دوباره پول را مطرح نکن ، نمیخوام در موردش حرف بزنم
|
[ترجمه علی] صحبت پول رو دوباره به میان نیار. نمیخام در موردش صحبت کنم
|
[ترجمه سهیل] دوباره موضوع پول رو پیش نکش، نمیخوام در موردش حرف بزن.
|
[ترجمه سعید] باز بحث پول رو وسط نکش. نمیخوام درموردش صحبت کنم.
|
[ترجمه ز.ن.سرودانی] دوباره بحث پول رو وسط نکش نمیخوام در موردش صحبت کنم
|
[ترجمه گوگل] دوباره پول مطرح نکن نمی خواهم درباره اش حرف بزنم
[ترجمه ترگمان] دوباره پول در نیار نمی خواهم درباره اش حرف بزنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. Bring up a raven and he'll pick out your eyes.
[ترجمه مهدی] کلاغ رو اگه پرورش بدی و بزرگش کنی آخرش چشم خودتو در میازره
|
[ترجمه reza-amiri] زاغ ( نوعی کلاغ بزرگ وسیاه ) رو بزرگ کن و ( ولی آخرش ) او چشم هایت را در میآورد. ( ضرب المثل است، مثل اینکه مامیگیم:اصل بد نیکونگردد چونکه بنیادش بد است. )
|
[ترجمه گوگل]یک کلاغ بیاور تا چشمانت را ببرد
[ترجمه ترگمان]یه کلاغ بیار و چشمات رو باز میکنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. She's struggling to bring up a family alone.
[ترجمه mah10shid] او تلاش می کند تا یه خانواده را به تنهایی بچرخاند.
|
[ترجمه گوگل]او برای تشکیل خانواده به تنهایی تلاش می کند
[ترجمه ترگمان]اون داره تلاش می کنه یه خانواده رو تنها بیاره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Many women still take career breaks to bring up children.
[ترجمه گلی افجه] بسیاری از زنان هنوز برای پرورش فرزند از کار مرخصی می گیرند
|
[ترجمه گوگل]بسیاری از زنان هنوز برای بزرگ کردن فرزندان خود به وقفه های شغلی می پردازند
[ترجمه ترگمان]بسیاری از زنان هنوز هم برای آوردن کودکان دچار رکود اقتصادی می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. They have very definite ideas on how to bring up children.
[ترجمه گوگل]آنها ایده های بسیار مشخصی در مورد نحوه تربیت فرزندان دارند
[ترجمه ترگمان]آن ها ایده های مشخصی درباره نحوه تربیت کودکان دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Can you bring up the list of candidates again?
[ترجمه اَوین زاهدی] آیا میتوانید لیست نامزد ها را دوباره مطرح کنید؟
|
[ترجمه گوگل]آیا می توانید دوباره لیست نامزدها را مطرح کنید؟
[ترجمه ترگمان]آیا می توانید فهرست نامزدها را دوباره بالا ببرید؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. It's bad enough having to bring up three kids on your own without having to worry about money as well!
[ترجمه گوگل]به اندازه کافی بد است که سه بچه را به تنهایی بزرگ کنید بدون اینکه نگران پول باشید!
[ترجمه ترگمان]به اندازه کافی بد هست که مجبور شی سه بچه رو با خودت جمع کنی بدون اینکه نگران پول باشی!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. A lot of women manage to bring up families and go out to work at the same time take Angela, for example.
[ترجمه گوگل]به عنوان مثال، بسیاری از زنان موفق به تشکیل خانواده می شوند و برای کار بیرون می روند
[ترجمه ترگمان]برای مثال، بسیاری از زنان مدیریت خانواده را به عهده دارند و در عین حال برای گرفتن کار به سر کار می روند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He had old-fashioned ideas on how to bring up children.
[ترجمه گوگل]او ایده های قدیمی در مورد نحوه تربیت فرزندان داشت
[ترجمه ترگمان]اون ایده های قدیمی داشت که چطور بچه ها رو جمع و جور کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Trying to bring up a small daughter on your own is no easy task .
[ترجمه گوگل]تلاش برای بزرگ کردن یک دختر کوچک به تنهایی کار آسانی نیست
[ترجمه ترگمان]سعی می کنم دختر کوچکی را با خودم بیاورم که کار آسانی نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He's got some funny ideas about how to bring up children.
[ترجمه گوگل]او ایده های خنده داری در مورد نحوه تربیت فرزندان دارد
[ترجمه ترگمان]او ایده هایی جالب در مورد این که چطور بچه ها را بزرگ کند، دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Living alone and trying to bring up a young son is no easy task.
[ترجمه گوگل]تنها زندگی کردن و تلاش برای تربیت یک پسر جوان کار آسانی نیست
[ترجمه ترگمان]زندگی تنها و تلاش برای ایجاد یک پسر جوان کار آسانی نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Why did you have to bring up the subject of money?
[ترجمه :)] مجبور بودی بحث پول را مطرح کنی؟
|
[ترجمه گوگل]چرا باید موضوع پول را مطرح می کردید؟
[ترجمه ترگمان]چرا موضوع پول را مطرح کردی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Click with the right mouse button to bring up a new menu.
[ترجمه گوگل]با دکمه سمت راست ماوس کلیک کنید تا منوی جدید ظاهر شود
[ترجمه ترگمان]برای ایجاد یک منوی جدید روی دکمه راست موشی کلیک کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. I didn't want to bring up the matter to him last night.
[ترجمه گوگل]دیشب نمی خواستم موضوع را با او در میان بگذارم
[ترجمه ترگمان]من نمی خواستم دیشب موضوع را به او بگویم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. We need to bring up more troops.
[ترجمه گوگل]ما باید نیروهای بیشتری بیاوریم
[ترجمه ترگمان] باید نیروهای بیشتری بیاریم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

پروردن (فعل)
encourage, breed, rear, feed, raise, propagate, nurture, form, cherish, foster, bring up, mother

پرورش دادن (فعل)
breed, develop, foster, bring up

مطرح کردن (فعل)
consider, debate, moot, discuss, table, bring up, propound, expose to discussion

فرهیختن (فعل)
educate, train, bring up

رشد دادن (فعل)
bring up

تخصصی

[] صعود با حمایت از بالا

انگلیسی به انگلیسی

• raise, educate

پیشنهاد کاربران

Bring up
مطرح کردن
Bring someone up
بزرگ کردن و تربیت کردن ( یک بچه )
عبارت "bring up" به معنای بیان کردن، مطرح کردن، پرورش دادن یا بزرگ کردن است. این عبارت معمولاً به استفاده در مواردی مرتبط با به میان آوردن یک موضوع، بیان کردن یک نکته، پرورش دادن کودکان، بهره وری از کسانی که آنها را بزرگ کرده اند و یا بالا بردن یک موضوع در یک گفتگو اشاره می کند.
...
[مشاهده متن کامل]

در زیر چند مثال از استفاده های مختلف "bring up" آورده شده است:
- "He brought up an interesting point during the meeting. "
( او در جلسه یک نکته جالب را مطرح کرد. )
- "I was brought up in a small town. "
( من در یک شهر کوچک بزرگ شده ام. )
- "She brings up her children with love and care. "
( او فرزندان خود را با عشق و مراقبت بزرگ می کند. )
- "Let's bring up the topic of sustainability in our discussion. "
( بیایید موضوع پایداری را در بحثمان مطرح کنیم. )
- "He always brings up his past achievements in conversations. "
( او همیشه در گفتگوها دستاوردهای گذشته خود را به میان می آورد. )
عبارت "bring up" به طور کلی به معنای بیان کردن، مطرح کردن، پرورش دادن یا بزرگ کردن استفاده می شود. می تواند به به میان آوردن یک موضوع، بیان کردن یک نکته، پرورش دادن کودکان، بهره وری از کسانی که آنها را بزرگ کرده اند و یا بالا بردن یک موضوع در یک گفتگو اشاره کند.

He had been brought up to be thrifty and careful
او پرورش یافته بود تا صرفه جو و دقیق باشد
پیش کشیدن بحثی - مطرح کردن موضوعی
SYN:
mention
💠 She's always bringing up her health problems.
💠 I hate to bring up business at lunch.
💠 she tried repeatedly to bring up the subject of money.
...
[مشاهده متن کامل]

💠 Nobody was willing to bring up the subject of pay at the meeting.
💠 The meeting seemed to be going well until Charles brought up the issue of holiday pay.
💠 He's forever bringing up the past.
💠 The evening was going well until someone brought up the subject of politics.
💠 She would start talking about something else whenever he brought up the subject of marriage.
💠 It was neither the time nor place to bring up the issue of religion.
⭐⭐⭐
بزرگ کردن و بار آوردن بچه
اغلب و بیشتر اشاره به پرورش باورها و عقاید و نوع نگرش و تفکر فرد/بچه داره
- be taught as a child to adopt a particular attitude or type of behaviour
- look after a child until it is an adult
💠 She was brought up by her grandmother.
💠 My father was a real authoritarian so we were brought up very strictly.
💠 They brought her up to be a Muslim.
💠 [ to infinitive ]
David was brought up to respect authority.
💠 He was brought up on a diet of political propaganda from birth.
💠 An aunt brought him up.
💠 She brought up her children in just the same way her mother did.
💠 Ann was born and brought up in Ealing.
💠 He's got some funny ideas about how to bring up children.
💠 He was brought up on jazz ( = experienced it a lot as a child ) .
💠 she was partly brought up by her maternal grandparents
💠 he had been brought up to believe that marriage was forever
⭐⭐⭐
( SHOW ON SCREEN )
to cause something to appear on a screen
💠 With the click of a mouse, he brings up a picture on his computer screen.
💠 Using the buttons on the phone, you can bring up various menus.
💠 Clicking on the icon brings up a dialogue box.
💠 You can bring up the menu by right - clicking on the title bar.
💠 A click on the title of any movie will bring it up on the screen.
💠 There is a menu button that brings up a set of keys at the bottom of the touch screen.
⭐⭐⭐
UK informal
to vomit something
💠 She was crying so much I thought she'd bring up her breakfast.
💠 fortunately I brought up the poison

چیزی را به روی خود آوردن
می تونه معنی "بردن" هم بده
I have to bring this file to Dr. Jo
من باید این فایل رو برای دکتر جو ببرم
Bring up =فعل متعدی به معنای به بار آوردن
Grow up=بزرگ شدن یک فعل لازم
موضوعی رو مطرح کردن
موضوعی رو پیش کشیدن
توقف کردن، ماندن، ترمزکردن، مکث کردن
Bring ( someone ) up: raise a child
Bring ( something ) up: 1. start talking about smt 2. vomit
پیش کشیدن موضوعی _طرح کردن
تربیت کردن کسی برای . . .
زنده کردن یاد موضوعی
یادآوری کردن
به یاد آوردن
ex:
sometimes it brings up our childhood memories
گاهی خاطرات کودکیمان را برایمان زنده میکند.
فراهم کردن
عرضه کردن
به عنوان مثال :
If you noticed the stock of an item running low, call the stockroom to bring up more merchandise

به موضوعی اشاره کردن ، مورد بحث قرار دادن ، تربیت کردن
To discuss
مطرح کردن بحث
حرف یا موضوعی را پیش کشیدن
موضوعی را با کسی در میان گذاشتن
مطرح کردن چیزی با کسی
پیش کشیدن حرف:حالا نمیخوام حرفشو پیش بکشم ( brought up ) ولی به من بدهکاری!!. . بار آمدن، تربیت کردن، بزرگ شدنBorn & brought up in india ددر هند بزرگ شده یا brought of by grandmother توسط مادربزرگش بزرگ شده
سخنی رو به میان آوردن=come up
قدردانی ، سپاس
پرورش یافتن و تربیت کردن ( بچه )
bring me up short
Make someone stop or pause abruptly. 'he was entering the office when he was brought up short by the sight of John
خشکم زد
هویدا ساختن
پرداختن به موضوعی
پیش کشیدن صحبتی

1 - بزرگ کردن و نگهداری از بچه= Rear a child
2 - تربیت کردن بچه Parent should "bring up" children more strictly -

bring up something :مطرح کردن
bring up somebody :بزرگ کردن
bring up for : سوغاتی اوردن برای. . .
بزرگ کردن ( بچه )
به معنای بالا اوردن ( vomit ) هم استفاده
بالا آوردن ( وسیله ای )
مطرح کردن
فرزند تربیت کردن
به معنای بالا اوردن. Bring up food from stomach
bring off=to succeed
It will be difficult, but l think we can bring it off
مطرح کردن . ذکر کردن
به معنای شروع یک موضوع و یک بحث هم می تواند باشد . تقریبا معادل کلمات initiate و start هم می تواند باشد.
To mention sth
Bring up: is used when the speker is on a higher floor
for example: bring up a newspaper
بالا اوردن روزنامه
مطرح کردن یک موضوع، یک مطلب یا بحثی را پیش کشیدن
مترادف: broach a subject ، put forward a subject ، raise a subject

فراخوانی کردن
تربیت کردن. پرورش دادن
Bring sb up
بزرگ کردن و تربیت کردن ( یک بچه )
اوردن یک بحث
Introduce it in a conversation.
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٤٤)

بپرس