broad

/ˈbrɒd//brɔːd/

معنی: زن هرزه، پهناور، پهن، عریض، گشاد
معانی دیگر: پر پهنا، گسترده، وسیع، جامع، گشاده، فراخناک، باز، صاف، پخش، آسان فهم، آشکار، واضح، آزاده، لیبرال، اغماضگر، آزادمنش، پر مدارا، با گذشت، بی ادبانه، خارج از نزاکت، قبیح، کلی، اصلی، (زبان شناسی) هجای بلند (مثل صدای a در واژه ی: father)، (در مورد لهجه و گویش محلی) غلیظ، (امریکا - خودمانی - ناخوشایند) زن، ضعیفه

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
حالات: broader, broadest
(1) تعریف: wide; large; spacious.
مترادف: expansive, wide
متضاد: narrow
مشابه: beamy, immense, large, roomy, spacious, vast

- It was a broad avenue with six lanes of traffic.
[ترجمه طبیبی] یک خیابان عریض ( پهن ) با شش لاین_ترافیک_بود.
|
[ترجمه گوگل] خیابانی عریض با شش خط ترافیک بود
[ترجمه ترگمان] خیابان پهنی با شش خط ترافیک قرار داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The road stretched out across the broad valley.
[ترجمه موسی] جاده در آن دره وسیع امتداد داشت.
|
[ترجمه شان] جاده از اینسوی تا آنسوی دره پهناور، امتداد داشت.
|
[ترجمه گوگل] جاده در سراسر دره وسیع کشیده شد
[ترجمه ترگمان] جاده در دره وسیع گسترده می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The agency was looking for a male model with a broad chest.
[ترجمه گوگل] آژانس به دنبال یک مدل مرد با سینه پهن بود
[ترجمه ترگمان] آژانس به دنبال یک مدل مرد با یک سینه عریض بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: inclusive or general.
مترادف: general, sweeping
متضاد: detailed, narrow
مشابه: comprehensive, extensive, gross, inclusive, long, spacious, universal, vast, widespread

- Their music has broad appeal.
[ترجمه گوگل] موسیقی آنها جذابیت گسترده ای دارد
[ترجمه ترگمان] موسیقی آن ها جذابیت وسیعی دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: clear, full, or widely diffused.
مترادف: complete, full, plain, total
مشابه: clear, perfect

- The incident happened in broad daylight.
[ترجمه گوگل] این حادثه در روز روشن رخ داد
[ترجمه ترگمان] این حادثه در روز روشن اتفاق افتاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: very obvious.
مترادف: clear, obvious, plain, straightforward, visible
متضاد: subtle
مشابه: clear-cut, direct, emphatic, evident, noticeable, pronounced, transparent

- We gave him a broad hint to keep quiet.
[ترجمه fahime] به او مستقیما تذکر دادیم که ساکت بماند
|
[ترجمه گوگل] به او تذکر وسیعی دادیم که ساکت بماند
[ترجمه ترگمان] ما به او یک اشاره مفصل دادیم تا ساکت بماند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(5) تعریف: measured from one side to the other.
مترادف: wide

- The entrance to the cave was twelve feet broad.
[ترجمه گوگل] عرض ورودی غار دوازده فوت بود
[ترجمه ترگمان] ورودی غار دوازده متر پهنا داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(6) تعریف: tolerant or accepting.
مترادف: broad-minded, liberal, tolerant
متضاد: narrow
مشابه: accepting, large, long, unprejudiced

- Her attitudes were surprisingly broad for the times.
[ترجمه گوگل] نگرش های او برای آن زمان به طرز شگفت آوری گسترده بود
[ترجمه ترگمان] رفتارش به طرز عجیبی پهن بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
مشتقات: broadly (adv.), broadness (n.)
• : تعریف: (usu. offensive) a woman.
مشابه: lady, woman

- She's a tough old broad.
[ترجمه گوگل] او یک عریض قدیمی سخت است
[ترجمه ترگمان] پیرزن سرسختی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. broad daylight
روز روشن

2. broad measure
سنجه ی پهنا

3. broad prairies
دشت های پهناور

4. broad daylight
1- روز روشن

5. a broad hint
اشاره ای واضح

6. a broad joke
شوخی خارج از نزاکت

7. a broad kashy accent
لهجه ی کاشی غلیظ

8. a broad outline
خلاصه ی کلی

9. a broad smile
لبخندی باز

10. a broad street
خیابان پهن

11. the broad expanse of the sea
گستره ی پهناور دریا

12. the broad policy objectives of the government
هدف های کلی سیاست خارجی دولت

13. the broad smile which imaged her joy and surprise
لبخند گوش تا گوشی که نمایشگر شادی و شگفتی او بود

14. a broad education
تحصیلات گسترده (در چند رشته)

15. he has broad shoulders and he's thin in the middle
او شانه های پهن و کمر باریک دارد.

16. there is broad consensus on this issue
توافق گسترده ای در این مورد وجود دارد.

17. with a broad grin
بانیش باز

18. arvand river is broad
اروندرود عریض است.

19. homa wore a broad smile
هما لبخند گشاده ای بر لب داشت.

20. that woman has broad hips
آن زن باسن پهنی دارد.

21. a tall man with broad shoulders
مردی قدبلند با شانه های پهن

22. good earth in a broad valley
خاک خوب در دره ای پهناور

23. they agreed on the broad outlines of the matters related to the contract
آنان درباره ی رئوس مطالب کلی وابسته به قرارداد توافق کردند.

24. this artist has a broad range of interests
این هنرمند علایق گسترده ای دارد.

25. he has written a useful broad outline of atomic physics
او خلاصه ی مفیدی در باب فیزیک اتمی نگاشته است.

26. the robbery was committed in broad daylight
دزدی در روز روشن انجام شد.

27. her father was a hulk with broad shoulders and big hands
پدرش نره غولی بود با شانه های پهن و دستان بزرگ.

28. a woman with a narrow waist and broad hips
زنی با کمر باریک و کفل پهن

29. his big belly swelled out over his broad belt
شکم گنده ی او از بالای کمر بند پهنش بیرون زده بود.

30. she took the first place in the broad jump
در پرش طول مقام اول را به دست آورد.

31. the dispersion of armored forces over a broad area
پراکنش نیروهای زرهی در ناحیه ای وسیع

مترادف ها

زن هرزه (اسم)
tart, broad, jade, minx, bitch, trollop, limmer, rep

پهناور (صفت)
wide, ample, vast, extensive, immense, broad, immane

پهن (صفت)
wide, large, plain, broad, flat, flattened, platy, patulous

عریض (صفت)
wide, broad

گشاد (صفت)
wide, spacious, capacious, broad, loose, slack

تخصصی

[سینما] چراغ محیط
[عمران و معماری] پهناب
[نساجی] پهن - عریض - گشاد
[ریاضیات] عریض، پهن، گشاده، منبسط
[سینما] نور پهن

انگلیسی به انگلیسی

• fully, totally, completely
young woman, woman, girl (slang)
wide; extensive
something that is broad is wide.
you also use broad to describe something that involves many different things or people.
a broad description is general rather than detailed.
you use broad to describe a hint or sarcastic remark to indicate that its meaning is very obvious.
a broad accent is strong and noticeable.
if something such as a crime is committed in broad daylight, it is committed during the day when people can see it, rather than at night.

پیشنهاد کاربران

broad 5 ( adj ) =dealing with sex in an amusing way, e. g. The movie mixes broad humor with romance. broadly 2 ( adv ) =if you smile broadly, you smile with your mouth stretched wide
broad
broad 4 ( adj ) =if sb has a broad accent, you can hear very easily which area they come from, e. g. a broad Southern accent.
broad
broad 3 ( adj ) =covering a wide area, e. g. a broad expanse of water
broad
broad 2 ( adj ) =including a great variety of people or things, e. g. a broad range of products.
broad
broad 1 ( adj ) ( brɔd ) =wide, e. g. a broad street
broad
board تابو
aboard سوار شدن ( کشتی هواپیما غیره )
broad پهن عریض گشاد
جامع
✅ واژه ( با جداسازی اجزاء تشکیل دهنده ) : broad ✅ تلفظ واژه: brod ✅ معادل کاربردی، فارسی و توضیح واژه: پهن ✅ اجزاء و عناصر واژه ( ریشه، پیشوند یا پسوند ) در پزشکی : platy
in broad daylight در روز روشن
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : broaden
✅️ اسم ( noun ) : broadness
✅️ صفت ( adjective ) : broad
✅️ قید ( adverb ) : broadly
broad=vulgar
آزاداندیش ( به نقل از فرهنگ علوم انسانی داریوش آشوری )
شامل
فراگیر
عمومی
همگانی
دربرگیرنده
توهین آمیز : گشاد ( جنده )
زنیکه
گسترده پهن

broad ( adj ) = جامع، گسترده، وسیع، فراخ، عریض، پهن، پهناور، گشاد، کلی، زن هرزه، ضعیفه، در مورد لهجه و گویش به معنای غلیظ
کلی مثلا دونوع کلی
Two broad types
⁦🔰گسترده - وسیع - جامع
1 ) The study group was selected from a broad cross section of the population
گروه مورد تحقیق از قشرهای مختلف و وسیعی از جمعیت ها انتخاب شدند
2 ) Iran has increasingly broken away from its commitments under the agreement, and US officials have warned that there are only weeks left to return to the deal given Iran's rapid nuclear developments. Tehran has called for ✳️broad sanctions relief✳️ before coming back into compliance with the deal
...
[مشاهده متن کامل]

. . . نیاز دانستن ⁦⁦✳️⁩برداشتن گسترده تحریم ها⁦✳️⁩ جهت بازگشت به پایبندی ( به تعهدات )

زن هرزه
پهن، عریض
متنوع
گوناگون
پردامنه
وسیع، متنوع
If something is broad, it is wide
گوناگون، مختلف
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٦)

بپرس