businessman

/ˈbɪznəˌsmæn//ˈbɪznəsmæn/

معنی: تاجر، بازرگان
معانی دیگر: کاسب، کاسبکار، سوداگر، اداره کننده ی کسب یا بنگاه بازرگانی، ادم کاسب

بررسی کلمه

اسم ( noun )
حالات: businessmen
• : تعریف: a man who works in business or commerce.

جمله های نمونه

1. a keen businessman
یک سوداگر زیرک

2. a shrewd businessman
سوداگر زرنگ

3. A wealthy businessman has stood bail for him.
[ترجمه گوگل]یک تاجر ثروتمند برای او وثیقه گذاشته است
[ترجمه ترگمان]یه تاجر ثروتمند براش وثیقه گذاشته
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. A businessman should grab at any chance to make a profit.
[ترجمه گوگل]یک تاجر باید از هر فرصتی برای کسب سود استفاده کند
[ترجمه ترگمان]یک تاجر باید از هر فرصتی برای کسب سود استفاده کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Malcolm is a shrewd and realistic businessman.
[ترجمه گوگل]مالکوم یک تاجر زیرک و واقع بین است
[ترجمه ترگمان]Malcolm یک تاجر زیرک و واقع بین است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The rich businessman gave his whole fortune to the hospital.
[ترجمه گوگل]تاجر ثروتمند تمام دارایی خود را به بیمارستان داد
[ترجمه ترگمان]تاجر ثروتمند تمام ثروت خود را به بیمارستان داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. They got involved with a dodgy businessman and lost all their savings.
[ترجمه گوگل]آنها با یک تاجر بداخلاق درگیر شدند و تمام پس انداز خود را از دست دادند
[ترجمه ترگمان]آن ها با یک تاجر dodgy درگیر شدند و همه پس انداز خود را از دست دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The rich businessman endowed the hospital with half his fortune.
[ترجمه گوگل]تاجر ثروتمند نیمی از دارایی خود را به بیمارستان اهدا کرد
[ترجمه ترگمان]تاجر ثروتمند نیمی از دارایی اش را به بیمارستان داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He built up a reputation as a tough businessman.
[ترجمه گوگل]او به عنوان یک تاجر سرسخت شهرت پیدا کرد
[ترجمه ترگمان]او شهرتی به عنوان یک تاجر سرسخت به وجود آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. A City businessman swindled investors out of millions of pounds.
[ترجمه گوگل]یک تاجر سیتی میلیون ها پوند از سرمایه گذاران کلاهبرداری کرد
[ترجمه ترگمان]یک تاجر شهر سرمایه گذاران را از میلیون ها پوند اجاره کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The businessman was billed for delinquent taxes.
[ترجمه گوگل]این تاجر به دلیل مالیات های معوق اعلام شد
[ترجمه ترگمان]این تاجر مالیات های delinquent را پرداخت کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. I want to empower the businessman.
[ترجمه گوگل]من می خواهم تاجر را توانمند کنم
[ترجمه ترگمان]من می خواهم این تاجر را تقویت کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. I'm just an ordinary businessman, trying to earn an honest penny.
[ترجمه گوگل]من فقط یک تاجر معمولی هستم که سعی می کنم یک پنی صادقانه به دست بیاورم
[ترجمه ترگمان]من فقط یه کاسب معمولی هستم و دارم سعی می کنم یه پنی درست و حسابی بدست بیارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. What qualities go to make a successful businessman?
[ترجمه گوگل]چه ویژگی هایی برای ایجاد یک تاجر موفق وجود دارد؟
[ترجمه ترگمان]چه خصوصیاتی باید به یک تاجر موفق تبدیل شود؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. I visualized him as a typical businessman.
[ترجمه گوگل]من او را به عنوان یک تاجر معمولی تصور کردم
[ترجمه ترگمان]من او را به عنوان یک تاجر معمول تصور کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. A New York business man has bought up the entire company.
[ترجمه گوگل]یک تاجر نیویورکی کل شرکت را خریده است
[ترجمه ترگمان]یک تاجر نیویورکی، کل این شرکت را خریداری کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. He's a business man all the time.
[ترجمه گوگل]او همیشه یک تاجر است
[ترجمه ترگمان]اون همیشه یه مرد تجاری است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. I am a business man and I knew how marketable he was.
[ترجمه گوگل]من یک مرد تجاری هستم و می دانستم که او چقدر بازاری است
[ترجمه ترگمان]من یک مرد کاری هستم و می دانم که او چقدر به درد بخور است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. The macho male, the business man, the romantic.
[ترجمه گوگل]مرد ماچو، مرد تاجر، عاشقانه
[ترجمه ترگمان] مرد خشن، مرد کاری، رمانتیک
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

20. To be a good business man is the epitome of development and these learned people secretly aspire to that goal.
[ترجمه گوگل]تاجر خوب بودن مظهر توسعه است و این افراد دانش‌آموز مخفیانه به دنبال آن هدف هستند
[ترجمه ترگمان]برای اینکه یک مرد کسب وکار خوب باشد، مظهر رشد است و این افراد دانشمند به طور پنهانی در آرزوی رسیدن به این هدف هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

21. Van Orton, the super-controlled business man, is not the type to go in for bungee jumping.
[ترجمه گوگل]ون اورتون، تاجر فوق‌العاده کنترل‌شده، از آن دسته افرادی نیست که برای بانجی جامپینگ شرکت کند
[ترجمه ترگمان]ون اورتن، مرد کسب وکار با کنترل فوق العاده، از این نوع برای go bungee استفاده نمی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

22. Tom : A business man in Sri Lanka.
[ترجمه گوگل]تام: مردی تاجر در سریلانکا
[ترجمه ترگمان]تام: یک تاجر اهل سری لانکا
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

23. Her father is a business man.
[ترجمه گوگل]پدرش یک تاجر است
[ترجمه ترگمان]پدرش مرد کاری است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

24. No one imagined that the apparently respectable business man was really a criminal.
[ترجمه گوگل]هیچ کس تصور نمی کرد که مرد ظاهراً محترم تاجر واقعاً یک جنایتکار باشد
[ترجمه ترگمان]هیچ کس تصور نمی کرد که این مرد برجسته و محترم واقعا یک تبهکار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

25. I have to tell you a business man before you born.
[ترجمه گوگل]قبل از تولد باید به یک مرد تاجر بگویم
[ترجمه ترگمان] قبل از اینکه به دنیا بیای باید یه کاری بهت بگم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

26. President Bush, MBA from Harvard, was a business man.
[ترجمه گوگل]پرزیدنت بوش، MBA از هاروارد، یک مرد تجاری بود
[ترجمه ترگمان]رئیس جمهور \"بوش\"، \"MBA\" از هاروارد، یک مرد تجاری بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

27. He a business man all the time.
[ترجمه گوگل]او همیشه یک تاجر است
[ترجمه ترگمان]اون همیشه یه مرد تجاری بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

28. This business man earns a cool thousand dollars a month.
[ترجمه گوگل]این مرد تاجر ماهانه هزار دلار درآمد دارد
[ترجمه ترگمان]این مرد تجاری ماهی به اندازه هزار دلار در ماه درآمد دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

29. A business man on a fishing trip saw the puma up a tree.
[ترجمه گوگل]مردی تاجر در یک سفر ماهیگیری، پوما را بالای درخت دید
[ترجمه ترگمان]مرد کاری در سفر ماهیگیری، یوزپلنگ را در یک درخت دید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تاجر (اسم)
trafficker, monger, chapman, businessman, merchant, tradesfolk

بازرگان (اسم)
monger, businessman, merchant, trader

تخصصی

[نساجی] تاجر - معامله گر

انگلیسی به انگلیسی

• man who engages in commerce or trade
a businessman is a man who works in business, for example by running a firm.
if you describe a man as a good businessman, you mean that he knows how to deal with money and how to make good deals.

پیشنهاد کاربران

Businessman
واژه ی مصوب: کَسبارمَرد

منبع: انجمن بازدیسان پارسی
تاجر، بازرگان
تاجر، بازرگان
مونث: businesswoman
جمع: businesspeople
مذکر - تاجر
Businessmans
دارندگان مشاغل
صاحب کسب و کار
مرد اهل کسب و کار
مرد کاسب
مرد اهل کار
کارگان = business man
کارگان بر همسانی بازرگان ساخته شده.
کارگانی = business.
بازرگان، فروشنده، تاجر🌹🌸💐
شغل ازاد
تاجر _ بازرگان
تاجر
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)

بپرس