bait

/ˈbeɪt//beɪt/

معنی: غضب، طعمه، دانه، چینه، مایه تطمیع، دانهء دام، طعمه کردن، طعمهدادن، طعمهرابه قلاب ماهیگیری بستن، خوراک دادن
معانی دیگر: در معرض حمله ی سگ قرار دادن، کیش کردن سگ، مورد حمله ی مکرر و شدید قرار دادن، (بیخود) تاختن بر، سر به سر گذاشتن، (برای جلب ماهی) گوشت و غیره به قلاب آویختن، پنیر توی تله گذاشتن، چشته خور کردن، طعمه (برای جلب حیوان یا ماهی)، گولزنه، پیشاور، گیرانداز، ملواح، وسوسه کردن، تطمیع کردن، به دام کشیدن، وسیله ی جلب و تطمیع، دام، تله، (با آزار و پاپی شدن) به دعوا تحریک کردن، غیظ کسی را درآوردن، پا روی دم کسی گذاشتن، (قدیمی) به چهارپایان خوراک دادن (حین سفر)، (قدیمی) برای صرف خوراک توقف کردن (در سفر)

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: food used to lure prey, esp. in fishing or trapping.
مشابه: decoy, lure, snare

- We use worms as bait for this kind of fish.
[ترجمه گوگل] ما از کرم ها به عنوان طعمه برای این نوع ماهی استفاده می کنیم
[ترجمه ترگمان] ما از کرم مانند طعمه برای این نوع ماهی استفاده می کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: something enticing; temptation; lure.
مترادف: attraction, come-on, enticement, lure, snare
مشابه: allurement, appetizer, bribe, decoy, draw, incentive, inducement, tease, temptation, trap

- They special offers are just bait to attract customers.
[ترجمه گوگل] آنها پیشنهادات ویژه فقط طعمه ای برای جذب مشتری هستند
[ترجمه ترگمان] پیشنهادها ویژه ای صرفا برای جذب مشتریان هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: baits, baiting, baited
مشتقات: baiter (n.)
(1) تعریف: to equip with bait for purposes of entrapment.
مشابه: decoy, set

- I baited the hook.
[ترجمه علی فروغی منفرد] من طعمه را سر قلاب گذاشتم.
|
[ترجمه گوگل] قلاب را طعمه کردم
[ترجمه ترگمان] من تو تله بودم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to entice, esp. by trickery.
مترادف: beguile, inveigle
مشابه: allure, attract, draw, ensnare, entice, entrap, hook, lure, seduce, tempt

(3) تعریف: to attempt to anger by teasing, nagging, or tormenting.
مترادف: needle, provoke
مشابه: anger, annoy, badger, beset, harass, harry, molest, pester, plague, taunt, tease, torment, vex

جمله های نمونه

1. to bait a trap with meat
(برای جلب حیوان) گوشت (طعمه) در تله گذاشتن

2. swallow the bait
گول خوردن،باور کردن،ملعبه شدن

3. fish nibbled at the bait
ماهی ها طعمه را گاز زدند.

4. worms are good fish bait
کرم برای ماهیگیری گولزنه ی خوبی است.

5. in espionage sex is used as a bait
در جاسوسی از سکس برای به دام اندازی استفاده می شود.

6. Eddie is a good hunter because he knows the merit of each kind of bait for the different animals.
[ترجمه گوگل]ادی شکارچی خوبی است زیرا می داند که ارزش هر نوع طعمه برای حیوانات مختلف چیست
[ترجمه ترگمان]ادی شکارچی خوبی است، چون او شایستگی هر نوع طعمه را برای حیوانات دیگر می داند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He used maggots as live bait.
[ترجمه گوگل]او از حشرات به عنوان طعمه زنده استفاده می کرد
[ترجمه ترگمان]اون از کرم ها به عنوان طعمه استفاده می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The hungry rat ravened down the poison bait.
[ترجمه گوگل]موش گرسنه طعمه سمی را به دام انداخت
[ترجمه ترگمان]موش گرسنه به طعمه سم حمله کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. They were digging up worms to use for bait.
[ترجمه گوگل]آنها در حال کندن کرم بودند تا از آنها برای طعمه استفاده کنند
[ترجمه ترگمان]اونا دنبال کرم کردن که برای طعمه استفاده کنن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. A trap was laid, with fresh bait.
[ترجمه گوگل]تله ای گذاشته شد، با طعمه تازه
[ترجمه ترگمان]دام پهن شد و طعمه تازه شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. We put down some poisoned bait to kill the rats.
[ترجمه گوگل]مقداری طعمه مسموم گذاشتیم تا موش ها را بکشیم
[ترجمه ترگمان] ما یه طعمه مسموم کردیم که موش ها رو بکشیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Plenty of people took the bait and lost their life savings.
[ترجمه گوگل]بسیاری از مردم طعمه را گرفتند و پس انداز زندگی خود را از دست دادند
[ترجمه ترگمان]تعداد زیادی از مردم طعمه را گرفتند و پس انداز زندگی شان را از دست دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Bait your hook with a worm.
[ترجمه گوگل]قلاب خود را با یک کرم طعمه کنید
[ترجمه ترگمان]طعمه تو با یه کرم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The police used him as bait to trap the killers.
[ترجمه گوگل]پلیس از او به عنوان طعمه برای به دام انداختن قاتلان استفاده کرد
[ترجمه ترگمان]پلیس از اون به عنوان طعمه برای تله انداختن قاتل ها استفاده کرده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. People use maggots as bait when they go fishing.
[ترجمه گوگل]مردم هنگام ماهیگیری از انگل به عنوان طعمه استفاده می کنند
[ترجمه ترگمان]مردم از کرم ها به عنوان طعمه استفاده می کنند وقتی که به ماهیگیری می روند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. They used fake signal lights to bait the enemy ships onto the rocks.
[ترجمه گوگل]آنها از چراغ های سیگنال جعلی برای طعمه گذاری کشتی های دشمن بر روی صخره ها استفاده کردند
[ترجمه ترگمان]ان ها از چراغ های جعلی برای طعمه استفاده می کردند تا کشتی های دشمن را به سمت صخره ها پرتاب کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. The fish nibbled at/rose to/took/swallowed the bait.
[ترجمه گوگل]ماهی طعمه را نیش زد/بلند شد/گرفت/بلعید
[ترجمه ترگمان]ماهی قلاب را به دندان گرفت \/ از جا برخاست و طعمه را بلعید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. The fisherman plopped the bait into the river.
[ترجمه گوگل]ماهیگیر طعمه را در رودخانه ریخت
[ترجمه ترگمان]ماهیگیر طعمه را به رودخانه رساند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

غضب (اسم)
bate, irritation, anger, rage, wrath, fury, huff, ire, exasperation, bait, muck

طعمه (اسم)
food, meal, bait

دانه (اسم)
grain, kernel, bait, seed, granulation, bean, piece, granule, berry, pill, birdseed, furuncle, rash, whelk, knurl, currant, semen

چینه (اسم)
enclosure, fault, bait, stratum, clay wall, folium, layer

مایه تطمیع (اسم)
bait

دانهء دام (اسم)
bait

طعمه کردن (فعل)
feed, bait, prey

طعمه دادن (فعل)
bait

طعمه به قلاب ماهیگیری بستن (فعل)
bait

خوراک دادن (فعل)
graze, feed, diet, meal, nourish, serve, grub, board, bait, subsist, nutrify, hay, mess, meat, forage, serve a meal

انگلیسی به انگلیسی

• decoy, lure; enticement, seduction
place bait on a hook or trap; tempt, lure, entice; badger, tease, harass
bait is food which you put on a hook or in a trap in order to catch fish or animals.
when you bait a hook or trap, you put bait on it.
a person or thing that is used as bait is used to tempt or encourage someone to do something.
if you bait someone, you deliberately try to make them angry by teasing them.

پیشنهاد کاربران

لانگمن دیکشنری :
اسم : طعمه
e. g. Wait until the fish takes the bait
فعل : ۱ _ طعمه گذاشتن / قرار دادن
def : put bait on a hook , etc
۲ _ عصبانی کردن ( کسی از روی عمد )
def : make an animal or a person angry intentionally
...
[مشاهده متن کامل]

e. g. The�interviewer�kept�baiting�the�politician�by�asking�him�whether�he was�lying

bait 4 ( n ) ( beɪt ) =food put on a hook to catch fish, or in nets, traps, etc. to catch animals or birds =a person or thing that is used to catch sb or to attract them
bait
bait 3 ( v ) - baiting = ( in compound nouns ) the activity of attacking a wild animal with dogs, e. g. bear - baiting
bait
bait 2 ( v ) =to deliberately try to make sb angry by making cruel or insulting remarks, e. g. The soldiers remained calm even though the crowd was baiting them.
bait
bait 1 ( v ) ( beɪt ) =to place food on a hook, in a trap, etc. in order to attract or catch an animal, e. g. He baited the trap with a piece of meat.
bait
طعمه
به دام انداختن کسی توسط دیگری در شرایطی مطلوب برای خود.
Bait =carrot
طعمه
اذیت کردن
طعنه زدن
تحریک کردن کسی از طریق عصبانی کردن و تحقیر کردنش
معانی اسلنگی:
تابلو بودن کاری
آدم معروف
آدم فروش
آدم فصول
آدم جذاب
غذایی که تو ظرف غذا همراه خودمون میبریم.
JUL 16 WORD OF THE DAY
bait
🔴
To be bait means that it is obvious that you are doing somthing that you shouldn't be doing. When Someone tells you to "stop being so bait" it means to be more SECRETIVE in what you are doing.
🔵"Oi luke man stop being so bait"
As a verb :
چیزی / کسی را طعمه قرار دادن
تله برای کسی گذاشتن
We are dead as far as he knows
You are baiting him. You're trying to lure him in
Star Trek TOS
( ترفند: برای گول زدن حریف خود رو به مردن زدن و خود را طمعه قرار دادن برای یک حمله غافلگیر کننده )
طعمه در هر مواردی
use a wirm as bait
use a bait for ur hook
we must stay clear of her cops releas her as baitactually she is under persuit
طعمه ( ماهیگیری )

مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٦)

بپرس