balloon

/bəˈluːn//bəˈluːn/

معنی: بادکنک، بالون، با بالون پرواز کردن
معانی دیگر: باد کردن، پف کردن، بسط یافتن، هواناو (کیسه ی پلاستیکی محتوی گازهای سبک تراز هوا که ابزار یا مسافر را به هوا می برد)، (کاریکاتور) ابرو یا مستطیلی که حرف های شخصیت های تصویر را در آن می نویسند، وامی که بهره ی آن به صورت اقساط پرداخت می شود ولی اصل آن را در پایان باید یکجا پس داد، قسط آخر، با هواناو سفر کردن، بالون سواری کردن، بادکنک مانند، بالون مانند، گرد و نرم، مثل بالون

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a large bag made of thin material designed to inflate and be lifted off the ground when filled with hot air or a gas that is lighter than air.

(2) تعریف: such a bag with a basket or gondola connected to it, used to transport passengers or scientific equipment.
مترادف: aerostat
مشابه: airship, blimp, dirigible, zeppelin

(3) تعریف: a bag made of rubber or other light, strong material that may be filled with air or helium and used as a decoration or toy.

(4) تعریف: in a cartoon, the figure used to frame the words attributed to a character.
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: balloons, ballooning, ballooned
(1) تعریف: to ride or ascend in a balloon.
مترادف: ascend, float, ride
مشابه: rise

(2) تعریف: to swell like a balloon.
مترادف: blow up, distend, inflate, swell
متضاد: shrink
مشابه: belly, billow, bloat, expand, spread, stretch, tumefy

(3) تعریف: to increase rapidly.
مترادف: grow, increase
مشابه: distend, skyrocket, swell, wax

- Our debt is ballooning.
[ترجمه گوگل] بدهی ما در حال افزایش است
[ترجمه ترگمان] بدهی های ما ballooning است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
صفت ( adjective )
مشتقات: balloonist (n.)
• : تعریف: inflated or swollen like a balloon.
مترادف: billowed, billowing, blown, distended, inflated, swollen
مشابه: expanded, stretched

جمله های نمونه

1. balloon angioplasty
(پزشکی ـ گشودن یا گشاد کردن شریان توسط بالون) رگ دشتاری به کمک بالون،انجیوپلاستی توسط بالون

2. the balloon burst
بادکنک ترکید.

3. the balloon hung below the clouds like a gigantic kite
بالون همچون بادبادک غول آسایی زیر ابرها معلق بود.

4. a colored balloon
بادکنک رنگین

5. a navigable balloon
بالون هدایت شونده

6. i pricked the balloon and it shrivelled
بادکنک را سوزن زدم و درهم چروکیده شد.

7. to inflate a balloon
بادکنک را باد کردن

8. if you let the gas out, the balloon will lose its buoyancy
اگر گاز آن را بیرون بدهی بالون فرازمانی خود را از دست خواهد داد.

9. the gas, being lighter than air, elevates the balloon
گاز چون از هوا سبک تر است بالون را بالا می برد.

10. He pricked the balloon and burst it.
[ترجمه گوگل]بادکنک را نیش زد و ترکید
[ترجمه ترگمان]او به بالون ضربه زد و آن را منفجر کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The balloon rose up slowly into the air.
[ترجمه گوگل]بالون به آرامی به هوا بلند شد
[ترجمه ترگمان]بالن به آرامی بالا رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The air in the balloon expands when heated.
[ترجمه گوگل]هوای بالون با گرم شدن منبسط می شود
[ترجمه ترگمان]هوا در بالن وقتی گرم می شود منبسط می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. I don't want to be around when the balloon goes up.
[ترجمه گوگل]من نمی خواهم وقتی بادکنک بالا می رود در اطراف باشم
[ترجمه ترگمان]من نمی خواهم وقتی بالون بالا می رود، اطراف باشم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. That balloon will burst if you blow it up any more.
[ترجمه گوگل]اگر بیشتر آن را منفجر کنید، آن بالون می ترکد
[ترجمه ترگمان]اگه بیشتر خرابش کنی بالون منفجر میشه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. They floated the trial balloon of actually cutting Social Security.
[ترجمه گوگل]آنها بالون آزمایشی در واقع قطع تامین اجتماعی را شناور کردند
[ترجمه ترگمان]آن ها بالن آزمایشی را در حالی که واقعا امنیت اجتماعی را قطع کرده بودند، شناور کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. The child pricked the balloon and it burst.
[ترجمه Atena] کودک سوزن را به بالون زد و بالون ترکید
|
[ترجمه گوگل]کودک بادکنک را نیش زد و بالون ترکید
[ترجمه ترگمان]بچه بالون را سوراخ کرد و منفجر شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

بادکنک (اسم)
air bladder, balloon, bladder

بالون (اسم)
balloon, airship, dirigible, zeppelin

با بالون پرواز کردن (فعل)
balloon

تخصصی

[عمران و معماری] بالون - کیسه هوا
[زمین شناسی] بالن، نوعی از ظروف آزمایشگاهی است و انواع مختلف دارد. بالنها به دو دسته معمولی و ژوژه تقسیم می شوند. 1) بالنهای معمولی انواع مختلفی دارد مثل ته گرد، گردن دراز، گردن کوتاه و غیره 2)بالنهای ژوژه برای برداشتن حجم معینی از محلول ها بکار می رود.

انگلیسی به انگلیسی

• light bag-shaped construction filled with a gas which is lighter than air; airship; inflated rubber ball (used in games); explanation box which appears when the cursor points at a button (computers)
puff up, expand, grow larger; inflate, fill with air
a balloon is a small, thin rubber bag that you fill with air so that it stretches and becomes larger. balloons are used as toys or decorations.
a balloon is also a large, strong bag filled with gas or hot air, which can carry passengers in a basket or compartment underneath it.
when something balloons, it quickly becomes bigger and rounder in shape.

پیشنهاد کاربران

بادکنک. اشاره به وخیم بودن ورشد خطر
درخطربودن افراد داریک فضای رو به زوال
balloon 2 ( n ) ( also hot - air balloon )
balloon
balloon 1 ( n ) ( bəˈlun ) e. g. to blow up a balloon. to pop a balloon. My balloon has burst. A thousand balloons were released to mark the event.
balloon
[فعل] کنایه از: بالا رفتن، افزایش، تورم، و مانند آنها است
If the fares balloon, it’s very easy for customers to switch to a competitor.
اگر قیمت ها بالا برود طبیعی است که مشتریان به رقبا رو کنند.
بادبزن
balloon ( حمل‏ونقل هوایی )
واژه مصوب: بالون
تعریف: وسیله‏ای هوایی که نیروی جلوبرنده ندارد و بر بعضی از آنها موتور نصب می‏شود
بالون، کیسۀ هوا ( balloon )
بالا رفتن، افزایش یافتن، زیاد شدن، گسترش یافتن، به سرعت بالا رفتن
بالن بادکنک
بادکنک، بادبادک
آخرین قسط وام که معمولا بزرگتر از اقساط قبلی است و یکجا پرداخت می شود
بادکنک ، بالون
بالون
بادکنک
The balloon of love
بادکنک عشق
The balloon leaves the happy stars on the shoulders of the urchin
در ترکیدن بادکنک، ستاره های شادی بر روی شونه ها یار بوسه میگذارد

مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٥)

بپرس