ballot

/ˈbælət//ˈbælət/

معنی: رای مخفی، ورقه رای، مهره رای و قرعهکشی، مجموع اراء نوشته، با ورقه رای دادن، قرعه کشیدن
معانی دیگر: ورقه ی رای، تعرفه ی رای، برگه ی رای، انتخابات (به ویژه با رای مخفی)، رای گیری، رای مخفی دادن، با رای تعیین کردن، حق رای، تعداد کل آرا، فهرست نامزدهای انتخابات

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a piece of paper on which a voter enters his or her vote.

- When you've finished marking the ballot, place it in that box.
[ترجمه گوگل] وقتی علامت گذاری روی برگه رای تمام شد، آن را در آن جعبه قرار دهید
[ترجمه ترگمان] زمانی که برگه رای را علامت گذاری کردید، آن را در آن صندوق قرار دهید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: the process of voting, esp. by secret ballots.
مترادف: election, poll, vote
مشابه: plebiscite, polling, referendum, show of hands

- The issue will be decided by ballot.
[ترجمه گوگل] این موضوع با رای گیری تصمیم گیری خواهد شد
[ترجمه ترگمان] این مساله با رای تعیین خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: a list of candidates for office or issues to be voted on.
مشابه: slate, ticket

- She won enough support to get her name on the ballot.
[ترجمه گوگل] او از حمایت کافی برخوردار شد تا نام خود را در برگه رای بیاورد
[ترجمه ترگمان] او به اندازه کافی حمایت خود را به دست آورد تا نام خود را در انتخابات کسب کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: the total number of votes cast in an election or in a round of votes.
مترادف: round, vote
مشابه: poll

- He finally won on the fourth ballot.
[ترجمه گوگل] او در نهایت در رای چهارم پیروز شد
[ترجمه ترگمان] او در نهایت در رای گیری چهارم پیروز شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: ballots, balloting, balloted
• : تعریف: to vote by using ballots.
مترادف: elect, vote
مشابه: choose, decide, pick, poll

- They balloted to choose the new town council head.
[ترجمه گوگل] آنها برای انتخاب رئیس جدید شورای شهر رای دادند
[ترجمه ترگمان] آن ها سعی کردند سر شورای شهر جدید را انتخاب کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
مشتقات: balloter (n.)
• : تعریف: to elicit a decision from (voters) by ballot.
مترادف: poll
مشابه: elicit, survey

- The union leaders balloted the membership on whether to strike.
[ترجمه گوگل] رهبران اتحادیه در مورد اعتصاب به اعضا رای دادند
[ترجمه ترگمان] رهبران اتحادیه ها در مورد عضویت در این اتحادیه بحث و تبادل نظر کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. ballot box
صندوق آرا،جعبه ی آرا

2. ballot count
شمارش آرا

3. a void ballot
رای فاقد اعتبار

4. an open ballot
تعرفه ی انتخاباتی غیرمحرمانه

5. the next ballot will be in november
انتخابات بعدی در نوامبر خواهد بود.

6. we intend to ballot our members on this issue
در نظر داریم در این مورد از اعضا رای گیری کنیم.

7. on the first ballot
در رای گیری اول،در مرحله ی اول انتخابات

8. to cast one's ballot
رای (خود را) دادن

9. to pick by ballot
با رای گیری برگزیدن

10. The members have demanded a ballot.
[ترجمه گوگل]اعضا خواستار رای گیری شده اند
[ترجمه ترگمان]اعضا خواستار رای گیری شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. I'm going to write him in on my ballot next year.
[ترجمه گوگل]من می خواهم او را در برگه رای خود در سال آینده بنویسم
[ترجمه ترگمان]من سال آینده او را در برگه رای خواهم نوشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Workers at the plant held a ballot and rejected strike action.
[ترجمه گوگل]کارگران این کارخانه یک رای گیری برگزار کردند و اعتصاب را رد کردند
[ترجمه ترگمان]کارگران در این کارخانه یک برگه رای نگه داشته و اقدام اعتصاب را رد کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. I voted for her on the first ballot.
[ترجمه گوگل]من در اولین رای گیری به او رای دادم
[ترجمه ترگمان]من در اولین رای گیری برای او رای دادم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. There will be two ballot boxes-one for yesses and one for noes.
[ترجمه گوگل]دو صندوق رای وجود خواهد داشت، یکی برای آری و دیگری برای نه
[ترجمه ترگمان]دو صندوق رای وجود خواهد داشت - یکی برای yesses و دیگری برای noes
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The club members decided in a ballot to suspend the captain.
[ترجمه گوگل]اعضای باشگاه در رای گیری تصمیم به تعلیق کاپیتان گرفتند
[ترجمه ترگمان]اعضای این باشگاه تصمیم گرفتند که در یک رای گیری شرکت کنند تا کاپیتان را به حالت تعلیق درآورند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. The chairman was elected by secret ballot.
[ترجمه گوگل]رئیس با رای مخفی انتخاب شد
[ترجمه ترگمان]رئیس از طریق رای گیری مخفی انتخاب شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. The ballot boxes have been switched.
[ترجمه گوگل]صندوق های رای عوض شده است
[ترجمه ترگمان]صندوق های رای تغییر کرده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. The number of ballot papers did not tally with the number of voters.
[ترجمه گوگل]تعداد برگه های رای با تعداد رای دهندگان مطابقت نداشت
[ترجمه ترگمان]تعداد برگه های رای با تعداد رای دهندگان همخوانی نداشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. They voted against him at the second ballot.
[ترجمه گوگل]در دومین رای گیری به او رای منفی دادند
[ترجمه ترگمان]آن ها در برگه رای دوم به او رای دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

رای مخفی (اسم)
australian ballot, secret ballot, ballot

ورقه رای (اسم)
ballot

مهره رای و قرعهکشی (اسم)
ballot

مجموع اراء نوشته (اسم)
ballot

با ورقه رای دادن (فعل)
ballot

قرعه کشیدن (فعل)
draw, ballot

تخصصی

[ریاضیات] برگه ی انتخابات

انگلیسی به انگلیسی

• slip of paper on which a vote is written; action of voting; right to vote
vote; cast a vote
a ballot is a vote in which people select a candidate in an election, or express their opinion about something.
if you ballot a group of people, you find out what they think about something by organizing a secret vote.

پیشنهاد کاربران

برگه رای، رای
NOUN
برگه رای - رای گیری مخفی - انتخابات ( با رای مخفی )
💠 Trump disqualified from 2024 Colorado ballot _ the source with Kaitlan Collins _ podcast on CNN Audio
VERB
به صورت مخفی رای دادن - رای مخفی دادن
...
[مشاهده متن کامل]

▪️▪️▪️
bail out
PHRASAL VERB
bail someone out و یا bail out someone به معنی کسی را به قید وثیقه آزاد کردن، ضامن کسی شدن، به قید ضمانت کسی را آزاد کردن

دوستان با ballet به معنی رقص باله اشتباه نشه
رای دادن
ballot ( علوم سیاسی و روابط بین الملل )
واژه مصوب: رأی2
تعریف: ابزاری غالباً به شکل کاغذ یا مهره که با آن رأی دهنده به طور مخفی در انتخابات یا همه پرسی رأی خود را اعلام می کند |||متـ . برگۀ رای
Noun سیستم رای گیری مخفی هست که کارکنان یک شرکت روی مسئله ای رای میدند
the ballot of company on sth
یا برگه رای معنی میده the spoilt ballots
Verb عملی که شرکت از کارکنان خود درخواست رای روی مسئله ای میکند رو میگند
The company was preparing to ballot its members on industrial actions
برگه رای
سیستم رای گیری مخفیانه که کسی از رای دیگری خبر ندارد.
a system of voting, usually in secret, or an occasion when you vote in this way.
برگه رای گیری
Ballot. A ballot is a device used to cast votes in an election, and may be a piece of paper or a small ball used in secret voting. . . . The voter casts their ballot in a box at a polling station. In British English, this is usually called a "ballot paper".
...
[مشاهده متن کامل]

رای گیری - رای گیری یک وسیله است که برای رای دادن در انتخابات مورد استفاده قرار می گیرد و ممکن است یک تکه کاغذ یا یک توپ کوچک باشدکه در رأی گیری مخفی استفاده می شود. . . . رای دهندگان رای خود را در یک جعبه در یک مرکز رای گیری می اندازند. در انگلیسی بریتانیایی، این وسیله ی رای گیری را معمولا ""ballot paper" ( کاغذ رای. تعرفه رای ) نامیده می شود.
election انتخابات
vote عمل رای گیری
ballot وسیله ی راگیری
voter رای دهنده
candidate کاندید داوطلب یا نامزد انتخابات
A ballot is like a bullet. You don't throw your ballots until you see a target, and if that target is not within your reach, keep your ballot in your pocket.
یک رای مانند یک گلوله است. راییتان را تا زمانی که یک هدف را نمی بینید پرتاب نکنید ( نیاندازید در صندوق آرا ) و اگر آن هدف در دسترس شما نیست، رای خود را در جیب خود نگه دارید ( یعنی رای را مانندیک فشنگ سرنوشت ساز سلاح بموقع بکار ببرید ) .

بپرس