band

/ˈbænd//bænd/

معنی: اتحاد، میدان، باند، نوار، ارکستر، روبان، بند و زنجیر، لولا، دستهء موسیقی، باند یا بانداژ، نوار زخم بندی، نوار پیچیدن، فتق بند، تسمه یا بند مخصوص محکم کردن، دسته کردن، بصورت نوار در اوردن، با نوار بستن، متحد شدن، بصورت نوار یا تسمه دراوردن، متحد کردن
معانی دیگر: بند، افسار، ریسمان، نخ، طناب، تسمه ی فلزی یا چوبی یا لاستیکی که برای بستن چیزی به کار رود، حلقه، انگشتر، نواره، باریکه، (رادیو) باند، با بند بستن، (بابستن بند) نشان گذاری کردن، تسمه یا نواری که چرخ های ماشین را بگرداند، (طیف خورشید) نوار رنگی، (معماری) لایه یا قرنیز نازک، (معدن) رگه ی باریک، گروه، دسته، دسته نوازندگان (آلات ضربی و بادی)، (معمولا با together) همدسته شدن، همدست شدن یا کردن، متحد کردن یا شدن، توافق

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a group of people, animals, or objects acting together.
مترادف: aggregation, assemblage, assembly, company, group, tribe
مشابه: alliance, association, body, bunch, clique, confederacy, confederation, crowd, gang, gathering, multitude, outfit, pack, party, set, troop

- a band of criminals
[ترجمه گوگل] یک گروه جنایتکار
[ترجمه ترگمان] یه گروه خلافکار
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- a band of dogs
[ترجمه گوگل] دسته ای از سگ ها
[ترجمه ترگمان] یک دسته سگ
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: a group formed to play music.
مترادف: ensemble, group, musicians
مشابه: combo, orchestra
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: bands, banding, banded
• : تعریف: to unite in a group.
مترادف: ally, combine, consolidate, gather, merge, unite
متضاد: disband
مشابه: confederate, gang, join, mass, team

- I banded them into a team.
[ترجمه sssss] من آنها به صورت یک تیم متحد کردم
|
[ترجمه گوگل] من آنها را در یک تیم قرار دادم
[ترجمه ترگمان] اونا رو به یه تیم جمع کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to unite into a group.
مترادف: ally, gather, league, merge, team up, unite
متضاد: disband
مشابه: collaborate, combine, confederate, consolidate, cooperate, mass, team

- We banded together.
[ترجمه گوگل] با هم متحد شدیم
[ترجمه ترگمان] با هم متحد شدیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
(1) تعریف: a thin strip of flexible material that binds several objects together.
مترادف: rope, strip, thong, tie
مشابه: armband, belt, binding, circlet, frontlet, girdle, hatband, headband, hoop, neckband, ribbon, sash, sweatband, tape, waistband

(2) تعریف: a stripe or strip that contrasts with its surroundings in color or material.
مترادف: bar, line, ring, strip, stripe
مشابه: braid, fascia, streak

- The T-shirt has a band of blue on the sleeve.
[ترجمه گوگل] روی آستین تیشرت یک نوار آبی است
[ترجمه ترگمان] تی شرت یک نوار آبی روی آستین دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- That kind of snake is brown with yellow bands.
[ترجمه گوگل] این نوع مار قهوه ای با نوارهای زرد است
[ترجمه ترگمان] این نوع مار، قهوه ای با نوارهای زرد است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: a thin strip of hard material, often metal, in the shape of a ring.

- Both husband and wife wear wedding bands.
[ترجمه sssss] هر دو زن و شوهر حلقه ازدواج در دست هم می کنند
|
[ترجمه گوگل] زن و شوهر هر دو نوار عروسی می پوشند
[ترجمه ترگمان] هر دو زن و شوهر باندهای ازدواج می پوشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The baby birds have bands around their legs.
[ترجمه .] این پرندگان در اطراف پا های خود باند دارند
|
[ترجمه گوگل] بچه پرندگان نوارهایی در اطراف پاهای خود دارند
[ترجمه ترگمان] این پرندگان در اطراف پاهای خود باند دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: bands, banding, banded
مشتقات: bander (n.)
• : تعریف: to tie with a strip of material in order to identify or bind; put a band on.
مترادف: bind, bundle, strap, tie
مشابه: belt, bond, cord, hoop, tape

جمله های نمونه

1. band cell
یاخته ی نواری

2. band about
مرتب اشاره کردن به،مرتب ذکر کردن

3. band saw
اره ی نواری،اره ی تسمه ای

4. a band of fiery patriots
گروهی از میهن پرستان دو آتشه

5. a band of outlaws that attacked and plundered caravans
یک دسته یاغی که به کاروان ها حمله می کردند و آنها را می چاپیدند

6. a band of thieves
دسته ای دزد

7. rubber band
بند کشی

8. rubber band
نوار کش

9. to band migratory birds
نشان گذاری کردن پرندگان مهاجر

10. hat band
نوار یا بند کلاه

11. a brass band
دسته ی نوازندگان سازهای بادی

12. a jazz band
گروه نوازندگان جاز

13. a marauding band of indians
یک دسته سرخپوست که می کشتند و غارت می کردند

14. a small band of revolutionaries
گروه کوچکی از انقلابیون

15. a wedding band
حلقه ی عروسی

16. a wide band of radio frequencies
باند گسترده ای از بسامدهای رادیویی

17. old rubber band loses its stretch
نوار کش کهنه کشسانی خود را از دست می دهد.

18. a seminal jazz band
گروه جاز بدعت گر

19. rustam and his band of warriors
رستم و پیروان سلحشور او

20. to beat the band (or the devil)
(خودمانی) با حرارت و اشتیاق عمل کردن،تند و پرآب و تاب انجام دادن

21. a thief with a band around his neck
دزد با بندی دور گردنش

22. he too joined a band of homeless derelicts
او نیز به دسته ای از ولگردان بی خانمان ملحق شد.

23. the leader of a band of juveniles who stole
رهبر یک دسته نوجوانانی که دزدی می کردند.

24. a man with a black band around his arm
مردی با نوار سیاهی دور بازویش

25. a ladies' hat with a red band
کلاه زنانه با روبان سرخ

26. a white plate with a red band around the edge
بشقاب سفید با لبه ی قرمز

27. to snap someone with a rubber band
با نوار لاستیکی کسی را زدن (کش پران کردن)

28. they had tied the logs together with a band
هیزم ها را با بند به هم بسته بودند.

29. He stretched the rubber band till it snapped.
[ترجمه گوگل]نوار لاستیکی را دراز کرد تا پاره شد
[ترجمه ترگمان]نوار پلاستیکی را پیش کشید تا آن را باز کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

30. The band struck up as soon as the Queen stepped ashore.
[ترجمه گوگل]گروه به محض اینکه ملکه پا به ساحل گذاشت، شروع به کار کرد
[ترجمه ترگمان]به محض اینکه ملکه به ساحل قدم گذاشت گروه ارکستر به صدا در آمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

اتحاد (اسم)
consolidation, sodality, accretion, alliance, union, solidarity, association, unison, incorporation, marriage, confederation, band, injunction, league, confederacy

میدان (اسم)
amplitude, ground, place, field, plaza, ring, scope, square, battlefield, forum, band, purview

باند (اسم)
band, roll bandage

نوار (اسم)
screed, fillet, filet, ribbon, band, strip, tape, braid, swath, riband, swathe, lace, ligature, fascia, rand, ribband, welt

ارکستر (اسم)
band, orchestra

روبان (اسم)
ribbon, band, tape, riband, bandeau

بند و زنجیر (اسم)
band

لولا (اسم)
joint, hinge, pivot, band

دستهء موسیقی (اسم)
band

باند یا بانداژ (اسم)
band

نوار زخم بندی (اسم)
band, bandeau, bandage

نوار پیچیدن (اسم)
band

فتق بند (اسم)
truss, belt, band, bandage, swathe

تسمه یا بند مخصوص محکم کردن (اسم)
band

دسته کردن (فعل)
truss, fagot, sheaf, band, bandage, cluster, bundle, bunch, sheave

بصورت نوار در اوردن (فعل)
band

با نوار بستن (فعل)
band, tape, bandage

متحد شدن (فعل)
combine, band, federalize

بصورت نوار یا تسمه دراوردن (فعل)
band

متحد کردن (فعل)
incorporate, accrete, unite, unify, join, ally, band, league, consociate, herd

تخصصی

[عمران و معماری] باند - تسمه
[کامپیوتر] نوار باند
[برق و الکترونیک] باند، نوار 1. کستره ای از بسامد ها بین دو حد معین 2. یک یا مجموعه ای از شیارها روی دیسک مغناطیسی در دیسک گردان رایانه . - باند، نوار 1. گستره ای از بسامد ها بین دو حد معین 2. یک یا مجموعه ای از شیارها روی دیسک مغناطیسی در دیسک گردان رایانه. - نوار، باند
[زمین شناسی] باند یا نوار در چینه شناسی : الف) لایه ای نازک با جنس یا رنگ متمایز از سایر لایه ها ب) لایه نازک و گسترده ای که برای تطابق لایه ها مفید و مناسب است
[نساجی] نوار - روبان - تسمه
[ریاضیات] نوار، نواره
[معدن] باند (زغال سنگ)
[پلیمر] نوار
[آمار] نوار
[آب و خاک] خاکریزه

انگلیسی به انگلیسی

• strip of material; stripe of color; orchestra, musical group; gang; group of people who live or work together
join together; place a strip of some material on
a band of people is a group of people who have joined together because they share an interest or belief.
a band is a group of musicians who play jazz, rock, or pop music. it is also a group who play brass instruments together.
a band is also a flat, narrow strip of cloth which you wear round your head or wrists, or round a piece of clothing.
a range of numbers or values within a system of measurement can also be referred to as a band.
if people band together, they meet and act as a group in order to try and achieve something.

پیشنهاد کاربران

۱ _ گروه ( موسیقی )
۲ _ بند ، نوار ، کِش
۳ _ با هم یکی شدن ، جفت شدن
band together
بازوبند، سربند.
علاوه بر تمام معانی گفته شده، معنی "حلقه ازدواج" یا همون ring هم میده
band ( n ) ( b�nd ) =a small group of musicians who play popular music together, often with a singer or singers, e. g. a jazz band. She's a singer with a band.
band
نواربندی کردن ، نوارگذاری کردن ، نوارپوشانی کزدن
جرگه
a small band of the usual suspects
جرگه ای کوچک از مظنونین تکراری
در کتاب ها و آزمون های آیلتس به معنای سطح هست که می تواند از ۱ تا ۹ باشد بسته به نمره ای که در آزمون آیلتس میارید
Level
band
این واژه همریشه با :
پارسی : بَند
آلمانی : Band
band ( مهندسی بسپار - تایر )
واژه مصوب: لایگان 1
تعریف: مجموعه ای از چند لایه که بر استوانه ای فلزی بر روی هم قرار می گیرند و جزء سازندۀ مَنجید تایر هستند
واژه band به معنای کش
واژه band به هر چیز صاف و منعطف گفته می شود که به دور چیزی بسته می شود. مثلا به دور پول، دور مو، دور کلاه و . . .
hair band ( کش مو )
money band ( کش پول )
واژه band به معنای گروه موسیقی
...
[مشاهده متن کامل]

واژه band به معنای گروه موسیقی به تعدادی نوازنده گفته می شود که معمولا با یک یا چند خواننده آهنگ می خوانند و اجرا می کنند. واژه band برخی اوقات به صورت اسم مفرد و برخی اوقات به صورت اسم جمع به کار می رود.
the band has one singer ( گروه موسیقی یک خواننده دارد. )
the band are finishing up their performance ( گروه دارند اجرایشان را تمام می کنند. )
منبع: سایت بیاموز

گروه موسیقی

نوار . باند

موسیقی هم معنی میدهد
مثلا
Third period is band class
زنگ سوم کلاس موسیقی است.
گروه موسیقی
1. گروهی از نوازندگان
2. گروه، دسته
3. محدوده
4. بند ( مثلا بند کیف، ساعت )
5. نوار، باریکه
دسته بندی کردن، با بند بستن
بند ساعت یا کیف
گروه نوازنده - عمدتا ابزار و آلات موسیقیایی غیرزهی
هم نوازی
ریسمان، نوار
دار و دسته
دست بند
محدوده
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٠)

بپرس