قید ( adverb )
• (1) تعریف: only just; hardly.
• مترادف: hardly, just, scarcely
• متضاد: easily, extremely, well
• مشابه: by the skin of one's teeth, ill, little, slightly
• مترادف: hardly, just, scarcely
• متضاد: easily, extremely, well
• مشابه: by the skin of one's teeth, ill, little, slightly
- Please speak louder. I can barely hear you.
[ترجمه مایا] لطفا بلندتر صحبت کن. صدایت را درست نمی شنوم،|
[ترجمه RNK] لطفا بلندتر صحبت کن به سختی صدایت را میشنوم|
[ترجمه وحید] میشه بلندتر صحبت کنی، صداتو به زور میشنوم.|
[ترجمه John] میشه بلندتر حرف بزنی، صدات به زور بهم می رسه.|
[ترجمه Rick] لطفاً بلندتر صحبت کن . به سختی میتوانم صدایت را بشنوم.|
[ترجمه گوگل] لطفا بلندتر صحبت کنید من به سختی صدایت را می شنوم[ترجمه ترگمان] لطفا بلندتر صحبت کنید به سختی صدات رو می شنوم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: sparsely.
• مترادف: scantly, sparsely
• متضاد: fully
• مشابه: scarcely, slightly
• مترادف: scantly, sparsely
• متضاد: fully
• مشابه: scarcely, slightly
- barely equipped troops
[ترجمه گوگل] نیروهایی که به سختی مجهز شده اند
[ترجمه ترگمان] سربازان به سختی تجهیز شده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] سربازان به سختی تجهیز شده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- barely dressed
[ترجمه گوگل] به سختی لباس پوشیده
[ترجمه ترگمان] به زحمت لباس می پوشید،
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] به زحمت لباس می پوشید،
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید