bash

/ˈbæʃ//bæʃ/

معنی: دست پاچه نمودن، ترساندن، ترسیدن، بر هم زدن، شرمنده شدن
معانی دیگر: جمع اسم: basis، (عامیانه) محکم زدن، در هم کوفتن، کوفتن، (با حرف یا ضربه) حمله ور شدن، تاختن بر، (عامیانه) ضربه ی شدید، ضرب و شتم، (خودمانی) مهمانی باشکوه، سور، عیش و نوش، خجلت

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: bashes, bashing, bashed
(1) تعریف: to strike a violent or crushing blow to.
مشابه: shock, smash

- Rioters bashed the store windows.
[ترجمه اشکان فضل اله] شورشی ها پنجره های فروشگاه راشکستند ( از بین بردن )
|
[ترجمه Mamali] قلدر ها پنجره های مغازه را شکستند.
|
[ترجمه AlirezA] آشوبگران شیشه های مغازه رو داغون کردند.
|
[ترجمه ⁦◉‿◉⁩] آشوبگران پنجره فروشگاه را شکستند
|
[ترجمه Ali] اراذل پنجره مغازه را شکستند
|
[ترجمه گوگل] آشوبگران ویترین مغازه ها را کوبیدند
[ترجمه ترگمان] rioters به شیشه مغازه ضربه زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: (informal) to criticize harshly.
مشابه: slam, trash

- Why do you always bash the movies I like?
[ترجمه کارینا صالحی] چرا همیشه فیلم های من را دوست دارند
|
[ترجمه پارسا میریوسفی] چرا همیشه فیلم هایی را که من دوست دارم را خراب میکنی؟
|
[ترجمه کورش جیگر] چرا انقد گوه بازی در میاری و تر میزنی تو فیلمی ک دوسش دارم
|
[ترجمه زن شوگا] چرا میرینی توی فیلم هایی که من دوست دارم؟
|
[ترجمه سمانه] چرا هر فیلمی که من دوس دارمو می کوبی؟!
|
[ترجمه گوگل] چرا همیشه به فیلم هایی که من دوست دارم بد می گویید؟
[ترجمه ترگمان] چرا همیشه فیلم هایی که دوست دارم رو خراب می کنی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
(1) تعریف: a destructive or crushing blow.

- He was knocked unconscious by a bash to the head.
[ترجمه گوگل] او با ضربه ای به سرش بیهوش شد
[ترجمه ترگمان] با مشت به سرش ضربه زده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: (slang) a lively party.
مشابه: blast, jamboree

- They were invited to some celebrity bash onboard a friend's yacht.
[ترجمه گوگل] آنها به برخی از افراد مشهور در قایق تفریحی یکی از دوستان دعوت شدند
[ترجمه ترگمان] اونا رو به یه مشت آدم معروف تو کشتی تفریحی دوست دعوت کردن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. bash on
(بدون علاقه) کاری را انجام دادن

2. bash up
سخت زدن،خرد کردن (اشخاص یا اشیا)،صدمه زدن

3. a bash on the nose
ضربه ای بر بینی

4. i better bash on with this report
بهتر است این گزارش لعنتی را تمام کنم.

5. have a bash at
(خودمانی) امتحان کردن،امتحانا انجام دادن

6. she decided to have a bash at painting
او تصمیم گرفت نقاشی را بیازماید.

7. She got a bash on the head.
[ترجمه اشکان فضل اله] او روی سرش حمله ور شد
|
[ترجمه گوگل]او یک ضربه به سرش خورد
[ترجمه ترگمان] سرش ضربه خورده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He gave me a bash on the eyes.
[ترجمه اشکان فضل اله] او با چشم هایش مرا ترساند
|
[ترجمه گوگل]او به من خراش داد
[ترجمه ترگمان] اون به من یه مشت زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. I'd better bash on with this article.
[ترجمه گوگل]بهتر است با این مقاله مخالفت کنم
[ترجمه ترگمان]بهتره این مقاله رو خراب کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Why not have a bash at windsurfing?
[ترجمه اشکان فضل اله] چرا زمان اسکی روی موج ترس نباشد
|
[ترجمه گوگل]چرا از موج سواری لذت نمی بریم؟
[ترجمه ترگمان]چرا تو موج سواریه؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. I'll bash your head in if you do that again.
[ترجمه اشکان فضل اله] اگر شما این کار را دوباره انجام دهید من سرت را میترکونم ( میشکنم )
|
[ترجمه ENGLISH] اگر این کار رو دوباره انجام بدی ، سَرِت رو خورد می کنم
|
[ترجمه گوگل]اگر دوباره این کار را بکنی سرت را می کشم
[ترجمه ترگمان]اگر دوباره این کار را بکنی کله تو را خرد می کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Too many golfers try to bash the ball out of sand. That spells disaster.
[ترجمه گوگل]تعداد زیادی از گلف بازان سعی می کنند توپ را از شن بیرون بیاورند این به معنای فاجعه است
[ترجمه ترگمان]بیشتر گلف بازا میخوان توپ رو از شن بیرون بکشن این فاجعه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. They're throwing a big bash to celebrate their anniversary.
[ترجمه mohammad.t] آنها برای سالگرد ازدواجشان یک جشن ( مهمانی ) بزرگ راه انداختند.
|
[ترجمه گوگل]آنها برای جشن گرفتن سالگرد خود، هجو بزرگی به راه می اندازند
[ترجمه ترگمان]اونا یه تصادف بزرگ برای جشن سالگرد ازدواجشون راه انداختن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. I'd better bash on with my work.
[ترجمه اشکان فضل اله] من بهتر است که به مشق هایم برسم
|
[ترجمه گوگل]من بهتر است با کارم مخالفت کنم
[ترجمه ترگمان]بهتره که کارم رو تموم کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The firefighters had to bash the door down.
[ترجمه گوگل]آتش نشانان مجبور شدند در را پایین بیاورند
[ترجمه ترگمان]مامورین آتش نشانی مجبور بودند در را به پایین پرت کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

دست پاچه نمودن (فعل)
abash, bash

ترساندن (فعل)
bash, abhor, scare, frighten, intimidate, terrorize, deter, fray, shock, fright, shore, huff, awe, appal, appall, spook, tremble, daunt, threaten, buffalo, bullyrag, cow, horrify

ترسیدن (فعل)
bash, abhor, scare, fear, dread, quail

بر هم زدن (فعل)
bash, overset, unsettle, discompose, disturb, disorder, ruffle, faze, tousle, coup, derange, disarrange, disband

شرمنده شدن (فعل)
bash, blush

کلمات اختصاری

عبارت کامل: Bourne Again SHell
موضوع: کامپیوتر
بَش (Bash)‏ یک پوسته یونیکس آزاد است که توسط برایان فاکس (به انگلیسی: Brian Fox)‏ برای پروژهٔ گنو نوشته شده است. نام بَش سرنام Bourne-again shell در انگلیسی است.
بش یک پوستهٔ پازیکس با تعداد قابل توجهی افزونه است. در ابتدا این پوسته برای سیستم عامل گنو طراحی شده بود. اما بش در اکثر سیستم عامل های خانواده شبه-یونیکس قابل اجراست. پوستهٔ پیش فرض در اکثر سیستم عامل هایی که از هسته لینوکس استفاده می کند، است. همچنین پوستهٔ پیش فرض سیستم عامل مک اواس ده که مبتنی بر داروین است نیز می باشد. این پوسته برای سیستم عامل مایکروسافت ویندوز به وسیلهٔ شبیه ساز پوزیکس به نام سیگوین انتقال داده شده است.

انگلیسی به انگلیسی

• forceful blow or strike; lively party
punch, hit, strike
if you bash someone or something, you deliberately hit them hard; an informal word.
if you bash into something or against something, you hit it or bump into it accidentally with a lot of force; an informal word. verb here but can also be used as a count noun. e.g. ...a bash on the nose.
if you have a bash at something or if you give it a bash, you try to do it; an informal word.
a bash is also a very lively and enjoyable party; an informal word.

پیشنهاد کاربران

وزش باد سنگین
پارتی
ضربه محکم ، محکم ضربه زدن
ضرب و شتم ، ضرب و شتم کردن ( بصورتی که باعث جراحت طرف شه )
!I'll bash your head
سرت رو میزنم!
سرت رو قطع میکنم!
One's bashing means one's backbiting
۱ -
A large, energetic party
یک مهمانی یا پارتی بزرگ و پر حرارت
He had a big bash, including live music, for his 18th birthday
۲ -
To attack someone or something with an object
به کسی یا چیزی با شیئی حمله کردن
...
[مشاهده متن کامل]

He bashed his arm against a shell
3 -
If you bash someone with words, you criticize that person severely
به شدت از کسی انتقاد کردن
Some of these countries have been bashing the United States

منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/bash
Bash means sth like entertainment and party
ili reach 4 sup book😉😎
You bash shuttlecock, not your opponent.
( means :hit )
او با چشمانش مرا ترساند
He gave me a bash on the eyes
1. attend
2. junior
3. bash
4. congratulations
5. organize
6. recite
7. entertainment
8. provide
9. streamer
10. homemadw
reach4: ) for u
have a good day
Bash: means party
Bash means party
Reach 4
Or= مهمونی خودمون😐
✔️ دست پاچه شدن/کردن
He always throws a big bash on Oscar night
اون همیشه تو شب اهدا جوائز Oscar دچار دست پاچگی میشه
✔️ در هم کوفتن، کوفتن - ( با حرف یا ضربه ) حمله ور شدن - تاختن بر
SYN: criticize SB/STH severely
...
[مشاهده متن کامل]

1 ) Dobel is a lunatic__ he proved it today by bashing in that guy's car
. . . اون دیوونه ست و امروز اینو ثابت کرد با شکستن شیشه های ماشین اون بابا
2 ) Deeply concerned: Trudeau, CPP investment board each bash province's Alberta pension plan pitch
@EdmontonJournal. com

جرج بوش پدر، رئیس جمهور آمریکا
Bash means party
Bash = Party
کتاب Reach 4
به معنای جشن یا مهمانی
Bash mrans party
جشن و مهمانی
Supplementry Reach4
a big or exciting party
( slang/informal )
مهمانی
( to criticize someone or something very strongly ( Longman dictionary
قضاوت کردن
ترکوندن
بدرفتاری ( تاکردن ) ، ترساندن
ترساندن
جشن, مهمانی:bash
means party reach4
Bash means party
کانون زبان. Reach 4
به معنای مهمانی
زالبته برای یورش بردن و یا جخالت زده شدن هم بکار میرود

جشن
means party
یعنی جشن
کوفتگی کردن شدن
means party
کلاس فارغ التحصیلی ششم Sixth grade graduation bash
یورش بردن خجالت زده شدن جشن سر گرم شدن دست و پاچه شدن
جشن و مهمانی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٠)

بپرس