basket

/ˈbæskət//ˈbɑːskɪt/

معنی: سبد، زنبیل، در سبد ریختن
معانی دیگر: زمبه، گنجایش سبد، محتوی سبد، (بسکتبال) حلقه، انداختن توپ در حلقه (که دو امتیاز می دهد)، گل، هر چیز سبد مانند، (اتاقکی که از بالون آویخته است و سرنشینان در آن قرار دارند) کابین بالون

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a container made of any of various materials such as wood strips, grass, fiber, or the like, usu. woven or laced together.
مشابه: hamper

(2) تعریف: the contents of such a container.

(3) تعریف: in basketball, the open metal hoop and net through which the ball is shot to score points, or such an act of scoring.

جمله های نمونه

1. a basket containing fruit
سبد حاوی میوه

2. each basket counts for two points
(بسکتبال) هر گل دو امتیاز دارد.

3. each basket scores two points
هر بار که توپ داخل حلقه می شود دو پوئن دارد.

4. the basket fell down and the apples scattered on the sidewalk
سبد افتاد و سیب ها در پیاده رو پراکنده شدند.

5. wicked basket
سبد ترکه ای،نوپان

6. clothes basket
سبدی که لباس های کثیف را پیش از شستن در آن جمع می کنند

7. a splint basket
سبد ساخته شده از تراشه

8. a free throw basket
به دست آوردن یک پوان (در اثر پرتاب آزاد توپ به داخل حلقه)

9. potatoes sold by the basket
سیب زمینی هایی که سبدی می فروشند (برحسب وزن)

10. he dribbled the ball toward the basket
او توپ را به سوی حلقه دریبل کرد.

11. his second shot went through the basket
پرتاب دوم او از حلقه رد شد.

12. she put the wash in a basket
او رخت های شستنی را در سبد گذاشت.

13. he mooched apples from the blind man's basket
او از سبد مرد کور،سیب بلند کرد.

14. he guessed the number of eggs in the basket
تعداد تخم مرغ های سبد را حدس زد.

15. put (or have) all one's eggs in one basket
همه ی دارایی خود را در یک کار (یا معامله) به کار زدن (و به مخاطره انداختن)

16. he connected on eighty percent of his attempts at the basket
او در هشتاد درصد از پرتاب های خود به حلقه ی بسکتبال موفق بوده است.

17. from twenty feet away, he shot the ball right into the basket
از فاصله ی بیست فوتی توپ را درست توی حلقه پراند.

18. she separated the bigger apples and put them in her own basket
او سیب های درشت تر را سوا کرد و در سبد خویش قرار داد.

19. Do not pull all your eggs in one basket.
[ترجمه فرانسوا آتوا ده فو خونسه مالاردا] تمام تخم مرغ هات رو توی یک سبد نچین. . . کنایه از ریسک نکردن تمام دارایی بر روی یک چیز
|
[ترجمه گوگل]تمام تخم مرغ های خود را در یک سبد نکشید
[ترجمه ترگمان] همه تخمک هات رو تو یه سبد جمع نکن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

20. The baby cats nestled together in the basket.
[ترجمه گوگل]بچه گربه ها در سبد کنار هم قرار گرفتند
[ترجمه ترگمان]گربه کوچولو در سبد به هم چسبید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

21. The player dropped the ball through the basket.
[ترجمه گوگل]بازیکن توپ را از داخل سبد انداخت
[ترجمه ترگمان]بازیکن توپ را از سبد بیرون انداخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

22. He slung it into the wastepaper basket.
[ترجمه گوگل]آن را در سبد کاغذ باطله انداخت
[ترجمه ترگمان]آن را روی سطل کاغذ باطله انداخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

23. She steeped reeds for basket weaving.
[ترجمه گوگل]نی ها را برای سبد بافی خیس می کرد
[ترجمه ترگمان]او نی را به خاطر weaving غوطه ور می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

24. How many bananas are in the basket?
[ترجمه گوگل]چند عدد موز در سبد وجود دارد؟
[ترجمه ترگمان]چندتا موز تو سبد هستن؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

25. She was cycling along with her bicycle basket full of shopping.
[ترجمه گوگل]او همراه با سبد دوچرخه اش پر از خرید، دوچرخه سواری می کرد
[ترجمه ترگمان]او با سبد دوچرخه پر از خرید دوچرخه سواری می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

سبد (اسم)
kist, basket, basketry, ped

زنبیل (اسم)
basket, basketry, ped

در سبد ریختن (فعل)
basket

تخصصی

[پلیمر] سبدی یا پاناما

انگلیسی به انگلیسی

• type of container used for carrying goods (usually made from interwoven straw, cane, wood, etc.)
a basket is a container that is made of thin strips of cane woven together, or of thin metal wire or plastic. you use baskets, for example, for carrying shopping or for laundry.
in economics, a basket of currencies is a group of currencies which are used as a measure of the strength or weakness of other currencies.

پیشنهاد کاربران

سبد
مثال: She carried the groceries in a basket.
او خریدهایش را در یک سبد حمل کرد.
cause, aim, goal, grounds, incentive, intention, motive, object, purpose
- sense ( s ) , intellect, judgment, logic, mind,
rationality, sanity, soundness, understanding
دلیل، علت
سبب، عقل، خرد، شعور، استدلال کردن، دلیل و برهان آوردن، قانون فقه: عقل، با دلیل ثابت کردن، روانشناسی: دلیل، بازرگانی: منطق
...
[مشاهده متن کامل]

Don't put all your eggs in one basket
اصطلاحا: روی تمام موجودی خود ریسک نکن، تمام سرمایه خود را در کار نگذار
[اصطلاح تخصصی ارزهای دیجیتال]
سبد
به مجموعه ای از ارزهای دیجیتالی اطلاق می شود که به عنوان یک دارایی واحد مدیریت می شوند.
basket ( n ) ( b�skət )
basket
noun - countable :
1 - تور بسکتبال ( تور مشبک با سوراخی در انتهای آن که به دور حلقه ای فلزی بسته شده و روی پایه نصب می شود و بسکتبالیست ها توپ را به درون آن می اندازند. )
2 - میانگین یا ارزش کل تعدادی از کالاها یا ارزهای مختلف
...
[مشاهده متن کامل]

3 - بخشی از یک وبسایت که معمولا با نماد یک سبد خرید نشان داده می شود و کاربر می تواند با کلیک بر روی آن وارد مرحله سفارش یا خرید کالاهای ارائه شده در آن سایت بشود.

منابع• https://www.ldoceonline.com/dictionary/basket
basket ( مهندسی بسپار - مجموعة بسته بندی )
واژه مصوب: سبد
تعریف: گُنجایه ای نیمه صُلب و سرباز، با سطح مقطع گرد یا بیضی یا چندضلعی و یک یا دو دسته، برای حمل دستی میوه و سبزی و مواد دیگر |||متـ . زنبیل
سطل. سبد
سبد
the oranges are not in the basket
پرتقال ها داخل سبد نیستند 👩🏻‍🌾👩🏻‍🌾👩🏻‍🌾

بپرس