beach ball

/ˈbi:ʧˈbɒl//ˈbi:ʧbɔːl/

توپ بزرگ و رنگارنگ برای بازی در کناره ی دریا و دریاچه و یا استخر

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: a large inflatable ball of brightly colored plastic, usu. used for games played in or near the water.

جمله های نمونه

1. A beach ball fell from the overhead luggage-tray.
[ترجمه گوگل]یک توپ ساحلی از سینی چمدان بالای سر افتاد
[ترجمه ترگمان]یک توپ ساحلی از بالای سر و بار بالای سر آن ها به زمین افتاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Place the beach ball on to your left leg inner thigh and raise you leg.
[ترجمه گوگل]توپ ساحل را در قسمت داخلی ران پای چپ خود قرار دهید و پای خود را بالا بیاورید
[ترجمه ترگمان]توپ ساحلی را روی ران چپ ران خود قرار دهید و پای شما را بلند کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Well, the example reminds me distinctly of a beach ball seen end-on.
[ترجمه گوگل]خوب، این مثال من را به طور مشخص به یاد توپ ساحلی می اندازد که در انتها دیده می شود
[ترجمه ترگمان] خب، این مثال منو به یاد یه توپ ساحلی میندازه که آخرش دیده میشه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Sitting crossed legged place the beach ball between your elbows at shoulder level and squeeze 20 times.
[ترجمه گوگل]با پاهای ضربدری نشسته، توپ ساحل را بین آرنج های خود در سطح شانه قرار دهید و 20 بار فشار دهید
[ترجمه ترگمان]نشستن روی چهار پا، توپ ساحلی را بین آرنج تان در سطح شانه قرار دهید و ۲۰ بار فشار دهید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. There are countless ways for the beach ball to pop up and smack us back into reality.
[ترجمه گوگل]راه های بی شماری برای توپ ساحلی وجود دارد تا ظاهر شود و ما را به واقعیت بازگرداند
[ترجمه ترگمان]راه های بی شماری برای ضربه زدن به توپ ساحلی وجود دارد و ما را به واقعیت تبدیل می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. All you needed was a big beach ball and two other friends to play.
[ترجمه گوگل]تنها چیزی که نیاز داشتید یک توپ ساحلی بزرگ و دو دوست دیگر برای بازی بود
[ترجمه ترگمان]تنها چیزی که لازم داشتی یه توپ ساحلی بزرگ و دوتا دوست دیگه برای بازی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The beach ball bounced up and hit him in the face.
[ترجمه گوگل]توپ ساحل به سمت بالا پرید و به صورت او برخورد کرد
[ترجمه ترگمان]گلوله ساحل بالا پرید و به صورت او برخورد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Beach Series: Beach ball, swim ring, head ring, arm ring, floating row, water bed, bead, raincoats, infant seat, seat pool. Baby horse. Waterskiing circle, one boat, double boat, water, beach bags.
[ترجمه گوگل]سری ساحل: توپ ساحلی، حلقه شنا، حلقه سر، حلقه بازو، ردیف شناور، تخت آبی، مهره، کت بارانی، صندلی نوزاد، استخر صندلی اسب بچه دایره اسکی روی آب، یک قایق، قایق دو نفره، آب، کیسه های ساحلی
[ترجمه ترگمان]Series ساحل، حلقه شنا، حلقه شنا، حلقه بازو، حلقه بازو، تخت آبی، کت بارانی، کت بارانی، کت و شلوار پوش، صندلی seat اسب کوچولو دایره، یک قایق، یک قایق، دو قایق، آب، کیسه ساحلی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. A woman who's face resembled a weathered beach ball and who could barely put one foot in front of the other.
[ترجمه گوگل]زنی که صورتش شبیه توپ ساحلی هوازده بود و به سختی می توانست یک پا را جلوی پای دیگر بگذارد
[ترجمه ترگمان]زنی که صورتش شبیه توپ بود و به سختی می توانست یک پایش را جلوی پای دیگر بگذارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. An ant probably thinks the beach ball he's walking on is fl at, too.
[ترجمه گوگل]مورچه ای احتمالاً فکر می کند که توپ ساحلی که روی آن راه می رود نیز در آن است
[ترجمه ترگمان]یک مورچه به احتمال زیاد فکر می کند توپ ساحل در حال قدم زدن در آن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. LEO: I have a beach ball! This is fun.
[ترجمه گوگل]لئو: من یک توپ ساحلی دارم! این جالبه
[ترجمه ترگمان]! من یه توپ ساحلی دارم خیلی حال میده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. I bring my beach ball .
[ترجمه گوگل]من توپ ساحلم را میاورم
[ترجمه ترگمان] من توپ ساحلی - م رو میارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Prop yourself up on your elbows and place a beach ball between your knees.
[ترجمه گوگل]خود را روی آرنج خود نگه دارید و یک توپ ساحلی را بین زانوهای خود قرار دهید
[ترجمه ترگمان]خودت را روی آرنج هایش تکیه بده و یک گلوله ساحلی را وسط زانو بگذار
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Eventually that contest was supplanted by a wonderfully violent game played in the same small space, but with a beach ball.
[ترجمه گوگل]در نهایت آن مسابقه با یک بازی خشونت آمیز شگفت انگیز که در همان فضای کوچک انجام می شد، اما با یک توپ ساحلی جایگزین شد
[ترجمه ترگمان]در نهایت این رقابت جای خود را به بازی بسیار سختی داد که در یک فضای کوچک بازی می کرد، اما با توپ ساحلی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• light air-filled nylon ball that is often played with at the beach or in water
a beach ball is a large, lightweight air-filled ball that people play with.

پیشنهاد کاربران

beach ball ( n ) =a large, light, colored plastic ball that people play games with on the beach
beach ball

بپرس