beach

/ˈbiːt͡ʃ//biːt͡ʃ/

معنی: ساحل، کنار دریا، شن زار، رنگ شنی، بگل نشستن
معانی دیگر: ساحل (معمولا شنی یا ریگی)، دریا کنار، کرانه (به ویژه محل شنا و آب تنی)، دریابار، به ساحل آوردن (قایق و کشتی)، کرانه گرفتن، (نهنگ و غیره) به ساحل رفتن، بگل نشستن کشتی

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: the land at the edge of a body of water, usu. sandy and sometimes part of a swimming area; shore.
مترادف: littoral, sands, shore, strand
مشابه: coast, foreshore, seacoast, seashore, seaside, shoreline

- The children played in the sand at the beach.
[ترجمه Danial] بچه ها با شن در ساحل بازی کردند
|
[ترجمه محمد ذاکر] بچه ها در ماسه در کنار دریا بازی می کردند.
|
[ترجمه 😊] بچه ها درون شن هادر ساحل بازی می کردند
|
[ترجمه شایلین سماوات] بچه ها در ساحل با شن ها بازی کردند.
|
[ترجمه S] کودکان در ساحل شن بازی می کردند
|
[ترجمه Lisa] بچه در ماسه در کنار دریا بازی می کردند.
|
[ترجمه Hanieh] بچه ها در ساحل با شن بازی کردند .
|
[ترجمه Simon] بچه در شنزار ساحل بازی کرد
|
[ترجمه امیر حسین] بچه ها در حال بازی کردن درمیان شن های ساحل بودند
|
[ترجمه گوگل] بچه ها روی شن های ساحل بازی می کردند
[ترجمه ترگمان] بچه ها توی شن ها در ساحل بازی می کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: beaches, beaching, beached
• : تعریف: to pull or drive (a boat or other object) from the water onto the beach or shore.
مترادف: strand
مشابه: ground

- The storm beached the ship.
[ترجمه احمد امیرعضدی] طوفان کشتی را به ساحل انداخت.
|
[ترجمه گوگل] طوفان کشتی را فرا گرفت
[ترجمه ترگمان] توفان کشتی را باز کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Several whales were beached onto the shore.
[ترجمه گوگل] چندین نهنگ به ساحل افتادند
[ترجمه ترگمان] چند وال را به ساحل کشیده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. a beach umbrella
چتر آفتابی ساحل دریا

2. this beach is quite dead in wintertime
زمستان ها در این ساحل پرنده ای پر نمی زند.

3. a sandy beach
کرانه ی شنی

4. waves pound the beach
امواج ساحل را می کوبند.

5. our warships plastered the beach
کشتی های جنگی ما ساحل را در هم کوبیدند.

6. the waves overran the beach and flooded the town
امواج از ساحل رد شده و شهر را سیل زده کرد.

7. we lounged on the beach all day long
سرتاسر روز در ساحل لم دادیم.

8. he wandered aimlessly along the beach
او بدون هدف در امتداد ساحل پرسه می زد.

9. the salty air of chamkhalleh beach
هوای دریایی کرانه ی چمخاله

10. tourists were walking on the beach
توریست ها در ساحل قدم می زدند.

11. young men strolling along the beach
مردان جوانی که در راستای ساحل قدم می زدند

12. many swimmers just lie on the beach all day
خیلی از شنا گران تمام روز فقط در ساحل دراز می کشند.

13. the fish flopped helplessly on the beach
ماهی بیهوده روی ساحل تقلا می کرد.

14. the men were stringing over the beach
مردان در ساحل به ردیف جلو می رفتند.

15. the sun-bleached sand of that quiet beach
شن های آن ساحل آرام که خورشید آنها را سفید کرده بود

16. we saw rusted hulks on the beach
ناو لاشه های زنگ زده را در کرانه دیدیم.

17. every morning he sunned himself on the beach
هر صبح در ساحل حمام آفتاب می گرفت.

18. he likes to loll about on the beach
دوست دارد در ساحل دریا دراز بکشد (و کاری نکند).

19. the gunshot stretched him dying on the beach
گلوله او را روی ساحل به حال مرگ فرو افکند.

20. the whole crowd began pelting to the beach
همه ی جماعت به طرف ساحل شتافتند.

21. they met on the lip of the beach
آنان لب ساحل با هم ملاقات کردند.

22. trees had obstructed the view of the beach
درختان منظره ی ساحل را کور کرده بودند.

23. much of the fighting took place on the beach
بیشتر نبردها در ساحل اتفاق افتاد.

24. the crunch of soldiers's feet on a sandy beach
صدای قرچ قرچ پای سربازان در ساحل شنی

25. the grating roar of the pebbles on the beach
صدای خش خش ریگ های ساحل

26. one after the other, the billows rolled over the beach
امواج عظیم یکی پس از دیگری بر ساحل می خزید.

27. the children play with the sand on the lake's beach
بچه ها با شن های ساحل دریاچه بازی می کنند.

28. a line of white foam where the waves broke on the beach
خطی از کف سفید در آنجایی که امواج به ساحل می خوردند

29. he was painting the outside of a boat that was keeled on the sands of the beach
او داشت قسمت بیرون یک زورق یک وری شده روی شن های ساحل را رنگ می زد.

30. The house is clearly visible from the beach.
[ترجمه امیر] خانه را خیلی شفاف و به وضوح میتوان از ساحل دید
|
[ترجمه Amir] خانه از ساحل به وضوح پیداست.
|
[ترجمه گوگل]خانه به وضوح از ساحل قابل مشاهده است
[ترجمه ترگمان]خانه به وضوح از ساحل قابل رویت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ساحل (اسم)
bank, ripe, shore, beach, coast, strand, brae, shore front

کنار دریا (اسم)
shore, beach, strand, waterside, foreshore

شن زار (اسم)
beach

رنگ شنی (اسم)
beach

بگل نشستن (فعل)
beach

تخصصی

[عمران و معماری] پلاژ - کناره - دریاکنار
[آب و خاک] ساحل، کناره، شن زار

انگلیسی به انگلیسی

• shore, seaside
go up onto the beach, go onto the shore
a beach is an area of sand or pebbles by the sea.
when you beach a boat, you bring it out of the water and leave it on dry land.

پیشنهاد کاربران

ساحل
مثال: We spent the day relaxing on the beach.
ما روز را روی ساحل به آرامی سپری کردیم.
*آموزش زبانهای انگلیسی، ترکی استانبولی و اسپانیایی
کنار ساحل
لانگمن دیکشنری :
۱ _ ساحل
۲ _ به ساحل رفتن ، به ساحل آوردن
Move ( a boat ) onto a beach
شن
Beach: به قسمت صاف و شنی ساحل دریا یا دریاچه میگن که مردم برای تفریح میرن اونجا.
Coast: زمین های یک کشور که کنار دریا یا اقیانوس قرار دارن. جایی که یکم با دریا فاصله داره و آب دریا دیده نمیشه. مثل فاصله یک شهر تا لب دریا.
...
[مشاهده متن کامل]

Shore: قسمتی از کنار دریا که مرتب توسط جزر و مد یا امواج پوشانده میشه. یا همون لب دریای خودمون.
یعنی تقریبا اینجوری میشه: فرض کنید از دریا که به سمت خشکی میاین، اول به shore میرسین، بعد به beach و بعد به coast.
Bank: به زمینی که در دو طرف دریاچه وجود داره میگن.
ولی تو فارسی همه اینا رو ساحل ترجمه می کنیم.

The beach is a great place to run
beach ( n ) ( bitʃ ) =an area of sand or small stones beside the ocean or a lake, e. g. tourists sunbathing on the beach.
beach
لب دریا ، کنار دریا، ساحل شنی ، ساحل
l'm walking in the beach
seeing some birds feeding on the beach
دید پرنده ها در ساحل غذا میخورند
Beach means. ساحل. کنار دریا
beach ( اقیانوس شناسی )
واژه مصوب: ساحل 1
تعریف: منطقه ای بین ناحیۀ شکست موج و ناحیه ای که رسوبات سست ساحلی وجود دارد
واژه beach به معنای ساحل
واژه beach به معنای ساحل به فضای کنار دریا یا رودخانه گفته می شود که معمولا از شن یا سنگریزه های کوچک است. واژه seaside هم مانند beach برای ساحلی استفاده می شود که مردم در تعطیلات و برای تفریح و آفتاب گرفتن به آنجا می روند با این تفاوت که seaside بیشتر در انگلیسی بریتانیایی استفاده می شود. coast هم به زمین های کنار دریا یا اقیانوس گفته می شود اما واژه coast بیشتر از لحاظ جغرافیایی یا نقشه خوانی و صحبت راجع به شهرهای ساحلی یا جاده های ساحلی کاربرد دارد. مثلا:
...
[مشاهده متن کامل]

coastal paths ( جاده های ساحلی )
coastal city ( شهر ساحلی )
منبع: سایت بیاموز

کنار دریا یا ساحل
My boyfriend and I go to the beach for weekends and ( ◜‿◝ ) ♡ go swimming
ساحل، دریا
Beach means :
Sandy or rocky land next to the sea or ocean 🐬🌊🌊☀
Kanon zaban👋😄
Reach 3 🥰
bank
sandy or rocky land next to the sea or ocean
انگلیسی : Beach
فارسی : ساحل
فرانسوی : la plage
مثال : I go beach with my family
من با خانواده ام به ساحل رفتم.
کنار دریا . ساحل
ساحل شنی
ساحل
sandy or rocky land next to the sea or ocean
کانون زبان ایران __ ترم Reach3
ساحل
we usually do to the beach at the weekend
ما معمولا آخر هفته به ساحل میرویم ⛔️
ساحل، کناره دریا
sandy or rocky land next to the sea or ocean
جمله: The children played in the sand at the beach.
ساحل. کنار دریا
ساحل، کنار دریا
Beach house
خانه ساحلی
صندلی کنار ساحل
Sandy or rocky land next to the ses or ocean.
Sea side
Near the seaor lake
ساحل
کنار دریا
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٣)

بپرس