beard

/ˈbɪrd//bɪəd/

معنی: ریش، ریش دار کردن
معانی دیگر: (جانور شناسی) رجوع شود به: lesser panda، (جانوران و گیاهان) هر عضو ریش مانند، داسه، ریشک، موی زبر، تیشک، (ذرت) کاکل، ریش کسی را گرفتن، مقابله کردن، (با کسی) در افتادن، ریش دار کردن یا شدن، خوشه، هرگونه برامدگی تیزشبیه مو و سی  درگیاه و حیوان

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: the facial hair of a man, or the extended growth of such hair.

(2) تعریف: a similar hairy growth on an animal such as a goat.
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: beards, bearding, bearded
مشتقات: beardless (adj.)
(1) تعریف: to oppose defiantly.

(2) تعریف: to pull the beard of.

جمله های نمونه

1. beard the lion (in his den)
آدم نیرومند یا سرشناسی را در محل قدرت خودش مورد حمله یا مخالفت و غیره قرار دادن

2. goat's beard
ریش بز

3. his beard doesn¨t scratch,it just tickles
ریش او خراش نمی دهد بلکه فقط به خارش می اندازد.

4. sparse beard
ریش کم پشت

5. stubby beard
ریش زبر و کوتاه

6. that beard makes him look old
ریش،او را پیر نشان می دهد.

7. woolly beard
ریش پشم مانند

8. a fake beard
ریش دروغی

9. a scraggly beard
ریش کوسه

10. the rough beard of a man who has not shaved in two days
ریش زبر مردی که دو روز است ریش نتراشیده

11. scorch somebody's beard
سبیل کسی را دود دادن،سخت تنبیه کردن

12. he suffered his beard to grow
او گذاشت ریشش بلند شود.

13. the old man's beard was (as) white as snow
ریش پیرمرد مثل برف سفید بود.

14. to wear along beard
ریش بلند داشتن

15. darwin had a long beard
داروین ریش بلندی داشت.

16. experience has salted his beard
تجربه ریش او را سفید کرده است.

17. if he shaved his beard he would look much younger
اگر ریشش را بتراشد خیلی جوانتر به نظر خواهد آمد.

18. my father had rough beard
پدرم ریش زبری داشت.

19. i still remember the prickle of my father's beard on my cheeks
هنوز (احساس) زبری ریش پدرم بر روی گونه هایم را به یاد دارم.

20. wouldn't it be a laugh to shave his beard while he is sleeping?
آیا خنده دار نخواهد بود اگر ریشش را در خواب بتراشیم ؟

21. He shaved his beard with a new.
[ترجمه blanka] ریشش را با یک چیز جدید اصلاح کرد ( جمله ناقصه )
|
[ترجمه گوگل]او ریش خود را با یک جدید تراشید
[ترجمه ترگمان]ریش خود را با یک دست نو تراشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

22. You need to barber that beard of yours.
[ترجمه گوگل]باید ریش خودت را آرایش کنی
[ترجمه ترگمان] تو باید اون ریش تو رو اصلاح کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

23. He sported a neat goatee beard.
[ترجمه روشنک نیکویان] ریش پروفسوری مرتبی گذاشته بود.
|
[ترجمه گوگل]او ریش بزی منظمی داشت
[ترجمه ترگمان]ریش داشت و ریش داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

24. If he shaved his beard he would look much younger.
[ترجمه گوگل]اگر او ریش خود را می تراشید بسیار جوان تر به نظر می رسید
[ترجمه ترگمان]اگر ریش خود را تراشید، بسیار جوان تر به نظر می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

25. It took courage for her to beard the board of directors.
[ترجمه گوگل]این شجاعت می‌خواست که او از هیئت مدیره پیروی کند
[ترجمه ترگمان]برای او شجاعت داشت که هیات مدیره را ریش کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

26. His beard straggles because he hasn't shaven for a week.
[ترجمه روشنک نیکویان] ریشش بلند و نامرتب شده چون یه هفتست اصلاح نکرده.
|
[ترجمه گوگل]ریشش به خاطر یک هفته تراشیدن نتراشیده می شود
[ترجمه ترگمان]ریشش به این علت است که یک هفته است که نتوانسته است ریشش را اصلاح کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

27. He has decided to grow a beard and a moustache.
[ترجمه روشنک نیکویان] تصمیم گرفت بزاره ریش و سبیلش بلند شه.
|
[ترجمه گوگل]او تصمیم گرفته است که ریش و سبیل بگذارد
[ترجمه ترگمان]اون تصمیم گرفته که ریش و سبیل پرورش بده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

28. He has a long, straggly grey beard.
[ترجمه گوگل]او ریش بلند و خاکستری دارد
[ترجمه ترگمان]ریش خاکستری بلندی دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ریش (اسم)
sore, barb, beard, whisker, ulcer

ریش دار کردن (فعل)
beard

انگلیسی به انگلیسی

• hair on the sides of the face and chin
defy, oppose
a man's beard is the hair that grows on his chin and cheeks.

پیشنهاد کاربران

سپاه زنگ. [ س ِ هَِ زَ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از مو بود که گرد صورت برآید. ریش :
بگرد عارض آن ماهروی چاه زنخ
سپاه زنگ درآمد بسان مور و ملخ.
سوزنی.
beard ( n ) ( bɪrd ) =hair that grows on the chin and cheeks of a man's face; similar hair that grows on some animals, e. g. He has decided to grow a beard and a mustache.
beard
ریش .
( :Beard can be confront to
beard
این واژه همریشه با :
پارسیِ اَفغانستانی : بُروت ( = سِبیل )
آلمانی : Bart
تفاوتش با mustache
beard is facial hair on the chin, cheeks and jaw� while mustache is a growth of facial hair between the nose and the upper lip
Beard جدا از معنای اصلی برای زن یا مردی که با زن یا مرد دیگه ازدواج یا ارتباط برقرار میکنه تا گرایش جنسی اون فرد رو بپوشونه
درواقع در عوض پول و شهرت این کار رو میکنن معمولا
واژه beard به معنای ریش
واژه beard به معنای ریش به موهایی که روی گونه ها و چانه ی مردها در می آیند گفته می شود. واژه beard همچنین به موی صورت برخی حیوانات نیز اطلاق می گردد. این واژه هم قابل شمارش و هم غیرقابل شمارش به کار می رود. توجه داشته باشید که در فارسی ریش و سبیل را با هم ریش می گویند اما در انگلیسی به صورت جدا می گویند:
...
[مشاهده متن کامل]

beard and mustache ( ریش و سبیل )
منبع: سایت بیاموز

beard ( کشاورزی - زراعت و اصلاح نباتات )
واژه مصوب: داسه
تعریف: زائده‏ای خارمانند که در انتهای برون‏پوشینۀ ( lemma ) اغلب علف‏چمنی ها از قبیل گندم می‏روید|||متـ . ریشک
( با کسی ) درافتادن، مقابله کردن
Idiom: to beard the lion in his den: to visit and oppose a person on his own grounds

ریش
I have a beard
من ریش دارم
مردی که برای لاپوشانی همجنسگرا بودن زنی با او ازوداج کرده است
he'll look better without beard
او بدون ریش قیافه بهتری خواهد داشت 🈯️
ریش
To grow a beard
ریش گذاشتن.
? Why didn't you grow a beard
چرا ریش نگذاشتی؟
ریش
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٥)

بپرس