before

/bɪˈfɔːr//bɪˈfɔː/

معنی: سابق، پیشتر، در حضور، سابقا، پیش ازانکه، جلو، قبل، پیش، پیش ازانکه، قبل از، پیش از
معانی دیگر: از پیش، از قبل، قبلا، پیشاپیش، در جلو، در مقابل، مورد بررسی، زودتر از، ترجیح، پیش روی، پیش انکه

بررسی کلمه

قید ( adverb )
(1) تعریف: at an earlier time; in the past.
متضاد: after
مشابه: earlier, early

- They had seen it all before.
[ترجمه Yep.] آن ها قبلا این را به طور کامل دیده بودند.
|
[ترجمه گوگل] همه را قبلا دیده بودند
[ترجمه ترگمان] قبلا همه چیز را دیده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: in front; ahead.
متضاد: after, behind
مشابه: early

- The children ran before.
[ترجمه 😀😀] بچه ها خل شدند
|
[ترجمه sssss] بچه ها زودتر دویدند
|
[ترجمه اکرمی] بچه ها قبل می دویدند
|
[ترجمه احصان‌] بچه ها جلوی هم دیگه دویدند
|
[ترجمه گوگل] بچه ها قبل می دویدند
[ترجمه ترگمان] بچه ها دویدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
حرف اضافه ( preposition )
(1) تعریف: in advance of in time; previous to.
متضاد: after, past, since
مشابه: prior to

- prices before inflation
[ترجمه گوگل] قیمت ها قبل از تورم
[ترجمه ترگمان] قیمت پیش از تورم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: in front of; ahead of.
متضاد: after, past

- Stupidly, he put the cart before the horse.
[ترجمه sssss] او کارش احمقانه بود که بلیط رو جلوی اسب ( اسب در شهربازی ) گذاشت
|
[ترجمه Yep.] او به طرز احمقانه ای، گاری را پشت اسب گذاشت
|
[ترجمه گوگل] احمقانه گاری را جلوی اسب گذاشت
[ترجمه ترگمان] پیش از این کار احمقانه بود و گاری را پیش پای اسب گذاشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: in the presence of; within view of.

- They appeared before the committee as main witnesses.
[ترجمه گوگل] آنها به عنوان شاهدان اصلی در مقابل کمیته حاضر شدند
[ترجمه ترگمان] آن ها قبل از کمیته به عنوان شاهدان اصلی ظاهر شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: ahead of, as in rank or importance.
متضاد: after

- work before play
[ترجمه گوگل] قبل از بازی کار کنید
[ترجمه ترگمان] کار قبل از بازی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
حرف ربط ( conjunction )
(1) تعریف: in advance of the time when.
متضاد: after

- before you go home
[ترجمه Yep.] قبل از اینکه به خانه بروی. .
|
[ترجمه گوگل] قبل از رفتن به خانه
[ترجمه ترگمان] قبل از اینکه بری خونه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: rather than.

- He would starve before he would eat such food.
[ترجمه گوگل] او قبل از خوردن چنین غذایی از گرسنگی می میرد
[ترجمه ترگمان] قبل از اینکه چنین غذایی بخورد از گرسنگی می مرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. before (or after) the fact
پیش از (یا پس از) ارتکاب جرم

2. before a long voyage all boats are to fuel
پیش از سفر طولانی همه ی ناوها باید سوخت گیری کنند.

3. before a race, the riders walk their horses around the track
قبل از مسابقه،سوارکاران اسب های خود را دور زمین مسابقه راه می برند.

4. before a trip, i am always flurried
من قبل از سفر همیشه عصبی هستم.

5. before an examination, i always get the jitters
پیش از امتحان من همیشه دچار ترس و لرز می شوم.

6. before answering, read the examination carefully to the end
پیش از پاسخ دادن،سوالات امتحانی را تا آخر با دقت بخوانید.

7. before buying this house, i have to confer with my father
قبل از خرید این منزل باید با پدرم مشورت کنم.

8. before cooking, steep the beans for a while
پیش از پختن لوبیا را قدری بخیسان.

9. before dinner, my father always said the grace
پدرم همیشه قبل از شام شکر خدای را به جا می آورد.

10. before each race, he limbers up for fifteen minutes
پیش از هر مسابقه ای پانزده دقیقه نرمش می کند.

11. before entering this building you must extinguish your cigarets
پیش از ورود به این ساختمان باید سیگارهای خود را خاموش کنید.

12. before getting married, they cohabited for two years
قبل از ازدواج دو سال با هم زندگی کردند.

13. before giving his answer, he meditated on the matter for a few days
پیش از دادن جواب چند روزی روی آن مطلب تعمق کرد.

14. before going to china, he steeped himself in that country's history
پیش از مسافرت به چین خود را از تاریخ آن کشور اشباع کردن

15. before going to the party i needed a cleanup
لازم بود قبل از رفتن به مهمانی خود را نظافت کنم.

16. before he could be arrested he slid out of the country
پیش از آنکه بازداشت بشود از کشور جیم شد.

17. before he croaked, he opened his left eye
پیش از آن که جانش بالا بیاید چشم چپش را باز کرد.

18. before he died, he kept murmuring his lost daughter's name
پیش از مرگ مرتبا نام دختر گمشده اش را زمزمه می کرد.

19. before he was executed, he unburdened himself to a priest
پیش از اینکه اعدام بشود نزدیک کشیش درد دل کرد.

20. before his execution, he desired to see his wife
درخواست کرد که همسرش را پیش از اعدام ببیند.

21. before i could stop her, she blurted out "dad says he is not home"
قبل از آن که بتوانم جلویش را بگیریم گفت ((بابا می گوید که منزل نیست)).

22. before i go hence and be no more
(انجیل) پیش از آنکه از این دنیا بروم و دیگر وجود نداشته باشم.

23. before immersing the baby, test the water's temperature
پیش از قرار دادن کودک در آب دمای آن را اندازه بگیر.

24. before laying pen to paper
قبل از گذاشتن قلم بر کاغذ

25. before leaving the house, securely latch all doors and windows
پیش از ترک خانه درها و پنجره ها را محکم چفت کنید.

26. before long, the bus arrived
پس از مدت کمی اتوبوس رسید.

27. before nowrooz, the various sports colors were awarded
قبل از نوروز نشان های گوناگون ورزشی را اعطا کردند.

28. before painting new wood, you must prime it
قبل از رنگ زدن چوب تازه،اول باید آن را بتونه کاری کنی.

29. before planting we must turn over the soil with a shovel
پیش از کشت باید خاک را با بیل پشت و رو کنیم (شخم بزنیم).

30. before repairing a radio, you must first disconnect it
پیش از تعمیر رادیو باید آن را از برق بکشید.

31. before serving the ball, she bounced it once
پیش از زدن توپ یکبار آن را ورجهانید.

32. before shaving, he puts lather on his face
قبل از ریش تراشی کف صابون به صورت خود می مالد.

33. before sitting at the dinner table, you are to wash up
قبل از این که سر میز شام بنشینی باید خودت را بشویی.

34. before speaking, he knocked on the table and said, "quiet!"
قبل از صحبت کردن بر میز کوفت و گفت ((ساکت !)).

35. before taking action, we must carefully survey the situation
پیش از اقدام باید وضعیت را خوب بررسی کنیم.

36. before taking the medicine, read the label on the bottle carefully
پیش از مصرف دارو برچسب روی بطری را دقیقا بخوانید.

37. before the age of twenty, he had mastered the classics (of ancient greece and rome)
پیش از بیست سالگی آثار یونان و روم باستان را خوب فرا گرفته بود.

38. before the attack, our bombers softened up the enemy's shore defenses
پیش از حمله،بمب افکن های ما مواضع ساحلی دشمن را کوبیدند.

39. before the concert they tuned their instruments
پیش از کنسرت،سازهای خود را کوک کردند.

40. before the flight, they have to get the bugs out of the missile's guidance system
قبل از پرواز باید عیوب دستگاه هدایت موشک را برطرف کنند.

41. before the match, the two wrestlers had an altercation
قبل از مسابقه دو کشتی گیر با هم حرفشان شد.

42. before the mating season, we culled the ewes
پیش از فصل جفتگیری میش ها را دستچین کردیم.

43. before the night of the play's opening, we must rehearse it three more times
قبل از شب آغاز نمایش باید سه بار دیگر آن را تمرین کنیم.

44. before the operation, the patient was anesthetized
پیش از عمل جراحی بیمار را بیهوش کردند.

45. before we noticed, the holidays had glided away
تا آمدیم متوجه شویم تعطیلات سپری شده بود.

46. before writing you must verify your material
پیش از نگارش باید صحت و سقم مطالب خود را معلوم کنی.

47. before writing your essay, you must outline it
بایستی پیش از نگارش مقاله رئوس مطالب آن را بنویسی.

48. before you cash a check you have to endorse it
پیش از نقد کردن چک باید پشت آن را امضا بکنی.

49. before you sign the contract be sure to check with me
پیش از امضای قرارداد حتما با من مشورت کن.

50. before dark
پیش از غروب،پیش از فرا رسیدن شب

51. before long
به زودی،پس از زمان کمی

52. before the mast
(قدیمی) ناوی گری،(خدمت) به عنوان ملوان،ملوانی

53. before the wind
(کشتی) هم مسیر باد،همراه بادی که از عقب کشتی می وزد،جلو باد

54. before you could say jack robinson
(انگلیس) زود،در یک آن،در همان

55. look before you jump!
پیش از پریدن نگاه کن !

56. shortly before noon
کمی پیش از ظهر

57. think before you act!
پیش از اقدام فکر بکن !

58. accessory before (or after) the fact
(حقوق) کسی که مجرم را قبل (یا بعد) از ارتکاب به جرم تشویق و کمک می کند،معاونت در جرم پیش (یا پس) از ارتکاب

59. business before pleasure
اول کار و بعد تفریح،کار از تفریح مهمتر است

60. dangle before (or in front of) someone
(به منظور وسوسه) چیزی را به کسی نشان دادن،چیزی را جلو کسی تکان دادن

61. a little before norooz, people were herding into stores
کمی پیش از نوروز مردم گوسفندوار به فروشگاه ها هجوم می آوردند.

62. a lull before the storm
آرامش پیش از توفان

63. a week before the exam, he started cramming
یک هفته به امتحان مانده گذاشت پشت درس.

64. be here before noon!
قبل از ظهر اینجا باش !

65. chew well before swallowing!
(غذا را) پیش از فرو دادن خوب بجو!

66. every night before bedtime she kneels down and prays
او هرشب قبل از خواب زانو می زند و دعا می کند.

67. he died before he had attained his majority
پیش از رسیدن به سن قانونی فوت کرد.

68. he left before noon
پیش از ظهر رفت.

69. he paused before the door
جلو در مکث کرد.

70. he walked before and his children behind
او در جلو حرکت می کرد و بچه هایش در عقب.

مترادف ها

سابق (قید)
before, formerly, previously

پیشتر (قید)
before, formerly

در حضور (قید)
before

سابقا (قید)
before, heretofore, whilom, once, formerly, erstwhile, erst, previously, sometime

پیش ازانکه (قید)
before

جلو (قید)
up, afore, forward, ahead, forth, before, beforehand, along

قبل (قید)
afore, before, ago, syne

پیش (حرف اضافه)
to, unto, with, before

پیش ازانکه (حرف اضافه)
before

قبل از (حرف اضافه)
before, ere

پیش از (حرف اضافه)
before

انگلیسی به انگلیسی

• previously, in the preceding time
preceding, previous
in front of, in the presence of
if something happens before a time or event, it happens earlier than that time or event.
if something happened the day before, it happened during the previous day.
if someone has done something before, they have done it on a previous occasion.
if someone is before something, they are in front of it; a formal use.
when you have a task or difficult situation before you, you have to deal with it.

پیشنهاد کاربران

قبل از، پیش از
مثال: He arrived at the office before everyone else.
او قبل از همه دیگران به دفتر رسید.
به جای آنکه
only get worse before they get better.
به جای آنکه بهتر شوند بدتر می شوند.
Before our eyes = جلوی چشمِ ما
معنی بلافاصله هم میده
یکی از معانیش:
in preference to; rather than
instead of
✅ واژه ( با جداسازی اجزاء تشکیل دهنده ) : before ✅ تلفظ واژه: bi - FŌ ( r ) ✅ معادل کاربردی، فارسی و توضیح واژه: قبل از، پیش از، جلو، پیش رو، در حضور ✅ اجزاء و عناصر واژه ( ریشه، پیشوند یا پسوند ) در پزشکی : ante - , pre - , pro -
⬛ A F T E R ⬛
۱. پس از - بعد از
∆ After lunch, he slept : پس از نهار خوابید
∆ He arrived after Hassan : او بعد از حسن وارد شد
۲. برگرفته از - به اقتباس از
∆ My son is named after his grandfather : نام پسر من برگرفته شده شده از نام پدربزرگش
...
[مشاهده متن کامل]

∆ My house is designed after the white house : خانه ی من به اقتباس از طرح کاخ سفید طراحی شده
⬛ B E F O R E ⬛
۱. اگه بعد از واژه ی before اسم زمان بیاد معنی اش میشه ( قبل از ) ؛
∆ Before my birthday : قبل از تولد من
∆ Before 1995 : قبل از سال ۱۹۹۵
۲. اگه خلاف بالایی اسم مکان بیاد معناش میشه ( در برابر، در مقابل، در محضر ) ؛
∆ He was standing before the court : او روبروی دادگاه ایستاده بود
∆ Kneel before your king : در برابر پادشاهت زانو بزن
∆ Kneel before your queen : در مقابل ملکه تون زانو بزنید
∆ Bow before your king : در نقابل پادشاهاان تعظیم کنید
∆ She had to speak before a large audience : او مجبور در برابر حضار بسیار زیادی سخنرانی کنه

قبل ؛ قبل ازینکه ؛ قبل از ؛ تا به حال ؛ پیش ازین .
در نقش جز قیدی: پیش از آنکه
در نقش حرف اضافه: پیش از ، قبل از
پیش از . . . ، قبل before
حرف اضافه before به معنای قبل از
حرف اضافه before ( به معنای قبل از ) برای نشان دادن ترتیب زمانی دو یا چند چیز اتفاق می افتد که آن چیزی که قبل از چیز دیگر آمده با حرف اضافه before می آید. مثلا:
she arrived before me ( او قبل از من رسید. )
...
[مشاهده متن کامل]

before lunch ( قبل از ناهار )
قید before به معنای قبلا
قید before به معنای قبلا برای اشاره به زمانی نامشخص در گذشته استفاده می شود. مثلا:
you should have told me so before ( باید قبلا به من می گفتی )
i think we've met before ( فکر می کنم ما قبلا همدیگر را ملاقات کرده ایم. )
حرف اضافه before به معنای در مقابل
حرف اضافه before به معنای در مقابل برای چیزی/شخصی در موقعیت مکانی در برابر و رو به روی چیزی/شخصی قرار دارد. این کاربرد تقریبا در موقعیت های رسمی کاربرد دارد. مثلا:
they knelt before the throne ( آنها در مقابل تخت پادشاهی زانو زدند )
منبع: سایت بیاموز

پیشگاهِ
نزدِ
۱. قبل از، پیش از ( اگر قبل از یک زمان بیاید )
۲. قبلاً
۳. در مقابلِ، در محضرِ
She was standing before the court: او در مقابل دادگاه ایستاده بود.
تا اینکه
FORMAL
prior to something
در محضرِ. . . .
بدون احتساب
در حقوق:در برابر
در مقابل
He was standing before the court.
او در مقابل دادگاه ایستاده بود.

از قبل،
از پیش
The bill was laid before Parliament
اون لایحه از قبل ارائه شد به پارلمان
یکی از قید های زمان present perfect است
به معنی قبل از اینکه
سابق، پیشتر، در حضور، سابقا، پیش ازانکه، جلو، قبل، پیش، پیش ازانکه، قبل از، پیش
برابر، مقابل، جلو
if you don't come to see me before you get married
You can't hear me at a wedding
اگر شما تا قبل از خواستگاری به دیدن من نیای
از من نمیتونی تو مراسم خواستگاری هم جوابی بشنوی
?How do you know before me
تو چطور قبل من خبر داری؟
در حضورِ
نزد
قبل از . . . . مثال :before play
before the earlier
تا قبل از
پیش از اینکه
تا ( زمان )
تا ( وقتی که )
قبلا
پیش قبل
قبل از
قبل از :برای زمان
( حرف عطف ) : به معنای ترجیح دادن - ترجیحا
مثال
. I'd die before I apologized
ترجیح میدهم بمیرم تا عذر خواهی کنم.
تا به حال
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٧)

بپرس