begird

/bɪˈɡɜːrd//bɪˈɡɜːd/

معنی: با کمر بند بستن، محاصره کردن
معانی دیگر: آغاز، شروع، ابتدا، (معمولا جمع) مراحل اولیه، اوایل، دوره کردن، دورتادور چیزی را بستن، کمربند بستن، با تسمه (و غیره) دورچیزی را بستن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: begirds, begirding, begirded, begirt
• : تعریف: to fasten around; encircle.

مترادف ها

با کمر بند بستن (فعل)
begird

محاصره کردن (فعل)
begird, girt, surround, besiege, gird, blockade, beleaguer, encompass, environ, seal off

انگلیسی به انگلیسی

• surround; gird about

پیشنهاد کاربران

بپرس