biweekly

/baɪˈwiːkli//biweekli/

معنی: هفته ای دوبار، دوهفته یکبار، پانزده روز یکبار
معانی دیگر: مجله ی دو هفته یک بار، مجله ی ماهی دوبار

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
• : تعریف: occurring or appearing every two weeks.
اسم ( noun )
حالات: biweeklies
• : تعریف: a periodical published once every two weeks.
قید ( adverb )
• : تعریف: every two weeks.

جمله های نمونه

1. the magazine comes out biweekly
مجله دو هفته یک بار بیرون می آید.

2. He used to see them at the biweekly meetings.
[ترجمه گوگل]در جلسات دوهفته ای آنها را می دید
[ترجمه ترگمان]او آن ها را در جلسات دو هفته ای می دید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Students meet biweekly to discuss their experiences.
[ترجمه گوگل]دانش آموزان هر دو هفته یکبار گرد هم می آیند تا در مورد تجربیات خود بحث کنند
[ترجمه ترگمان]دانش آموزان هر دو هفته ای یکبار با یکدیگر ملاقات می کنند تا درباره تجارب خود بحث و تبادل نظر کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The Advocate, based in Los Angeles, is a biweekly news magazine covering stories of particular interest to homosexuals.
[ترجمه گوگل]The Advocate، مستقر در لس آنجلس، یک مجله خبری دو هفته‌ای است که داستان‌هایی را پوشش می‌دهد که مورد علاقه خاص همجنس‌گرایان است
[ترجمه ترگمان]روزنامه ادووکیت تایمز که در لس آنجلس قرار دارد یک مجله خبری دو هفته ای است که داستان هایی از علاقه خاص به همجنس گرایان را پوشش می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. There are biweekly problem sets . These homework assignments constitute 40 % of the course grade.
[ترجمه گوگل]مجموعه مشکلات دوهفته ای وجود دارد این تکالیف 40 درصد از نمره درس را تشکیل می دهند
[ترجمه ترگمان]یک مشکل دو هفته ای وجود دارد این تکالیف تکالیف، ۴۰ % از کلاس درس را تشکیل می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. She asked him to contribute a biweekly article on European affairs.
[ترجمه گوگل]او از او خواست که مقاله ای دوهفته ای در مورد امور اروپا ارائه دهد
[ترجمه ترگمان]از او خواست که در یک مقاله دو هفته ای در امور اروپا شرکت کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Transmitted direct deposit pay biweekly federal and state taxes.
[ترجمه گوگل]سپرده مستقیم انتقالی هر دو هفته مالیات فدرال و ایالتی را پرداخت می کند
[ترجمه ترگمان]سپرده مستقیم دو هفته ای مالیات فدرال و ایالتی را پرداخت می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. A biweekly mode in the equatorial Indian Ocean.
[ترجمه گوگل]حالت دوهفته‌ای در اقیانوس هند استوایی
[ترجمه ترگمان]یک حالت دو هفته ای در اقیانوس استوایی هند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Biweekly knowledge meeting would be held and all scientists and managers attend to share experiences.
[ترجمه گوگل]نشست دانش هر دو هفته برگزار می شود و تمام دانشمندان و مدیران برای تبادل تجربیات شرکت می کنند
[ترجمه ترگمان]جلسه دانش Biweekly برگزار خواهد شد و همه دانشمندان و مدیران شرکت می کنند تا تجارب خود را به اشتراک بگذارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The group meets on a regular basis, usually weekly or biweekly.
[ترجمه گوگل]این گروه به طور منظم، معمولاً هر هفته یا دو هفته یکبار تشکیل جلسه می دهد
[ترجمه ترگمان]این گروه به صورت منظم و معمولا هفتگی یا دو هفته ای تشکیل می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The patient was followed semi - weekly with biophysical profiles, and biweekly for growth scans.
[ترجمه گوگل]بیمار به صورت نیمه هفتگی با مشخصات بیوفیزیکال و هر دو هفته یکبار برای اسکن رشد پیگیری شد
[ترجمه ترگمان]بیمار به همراه پروفایل های بیوفیزیکی به طور نیمه هفتگی و دو هفته ای برای scans رشد دنبال شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. With parking revenue in excess of $ 1 million a year, its streets receive biweekly steam - cleaning.
[ترجمه گوگل]با درآمد پارکینگ بیش از 1 میلیون دلار در سال، خیابان‌های آن هر دو هفته یکبار بخار تمیز می‌شوند
[ترجمه ترگمان]با استفاده از پارکینگ بیش از ۱ میلیون دلار در سال، خیابان های آن دو هفته ای تمیز کننده بخار دریافت می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The U. S. Embassy in Beijing has also asked her to write a biweekly blog.
[ترجمه گوگل]سفارت ایالات متحده در پکن نیز از او خواسته است که هر هفته یک وبلاگ بنویسد
[ترجمه ترگمان]U اس سفارت پکن نیز از او خواسته است تا یک وبلاگ دو هفته ای بنویسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

هفته ای دوبار (صفت)
biweekly

دو هفته یکبار (قید)
biweekly, semimonthly

پانزده روز یکبار (قید)
biweekly

انگلیسی به انگلیسی

• publication issued every two weeks
twice a week; every two weeks; taking place twice a week; taking place every two weeks
occurring every two weeks; magazine or journal which is published every two weeks

پیشنهاد کاربران

دو هفته یکبار
هر دو هفته یکبار
اگر در حال صفت بیاد هفته ای دوبار
اگر قید زمان باشه میشه دوهفته یکبار
هفته ای دوبار

بپرس