binge

/ˈbɪndʒ//bɪndʒ/

معنی: شراب خواری، عیاشی، خوش گذرانی
معانی دیگر: زیاده روی در خوردن و نوشیدن، نوش و نیش، میگساری و عیاشی کردن، (در هر کاری) زیاده روی، عنان گسیختگی، ولخرجی، (عامیانه)، spree : عیاشی

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: (informal) a period of overindulgence, esp. in drinking alcoholic beverages or eating.
مترادف: carousal, drunk, jag, spree, toot
مشابه: Bacchanalia, blast, carouse, debauch, fling, gorge, orgy
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: binges, binging, binged
• : تعریف: to overindulge, esp. in drinking alcoholic beverages or eating.
مترادف: glut, go overboard, overindulge
مشابه: carouse, drink, gorge, guzzle, overeat, stuff

جمله های نمونه

1. a shopping binge
خرید بی بند و بار

2. last night he went on such a binge that he is still drunk
دیشب آن قدر (در میخواری) زیاده روی کرد که هنوز هم مست است.

3. They went on a binge last night.
[ترجمه مریم سالک زمانی] دیشب سور و سات راه انداختند ( بساط عیش و نوش )
|
[ترجمه گوگل]آنها دیشب به لقمه پرخوری رفتند
[ترجمه ترگمان] دیشب یه کم عیاشی کردن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Ken's gone on a binge with his mates.
[ترجمه گوگل]کن با جفت هایش پرخوری کرده است
[ترجمه ترگمان]کن با رفقایش به عیاشی رفته
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He went on a five day drinking binge.
[ترجمه مریم سالک زمانی] پنج روز بساط عرق خوری پهن کرده بود.
|
[ترجمه گوگل]او پنج روز مشروب خواری کرد
[ترجمه ترگمان] اون پنج روز عیاشی و مشروب خوری رو ادامه داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. I tend to binge on chocolate when I'm watching TV.
[ترجمه مریم سالک زمانی] موقع تماشای تلویزیون، یکریز شکلات میخورم.
|
[ترجمه گوگل]وقتی دارم تلویزیون می بینم عادت دارم شکلات بخورم
[ترجمه ترگمان]وقتی تلویزیون تماشا می کنم، تمایل به خوردن شکلات دارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. We discover Athenian women going on a three-day binge every autumn, gleefully burying models of male genitalia.
[ترجمه گوگل]ما زنان آتنی را کشف می‌کنیم که هر پاییز سه روز پرخوری می‌کنند و مدل‌هایی از اندام تناسلی مردانه را با خوشحالی دفن می‌کنند
[ترجمه ترگمان]ما از زنانی که در هر پاییز به خاطر دفن کردن مدل هایی از اندام های جنسی مردانه از سه روز پرخوری کرده اند، پی می بریم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He'd been on the binge of all time, wrecking cars, hitting her, almost breaking two of her fingers.
[ترجمه گوگل]او در تمام دوران پرخاشگر بود، ماشین‌ها را خراب می‌کرد، او را می‌زد، تقریباً دو انگشتش را شکست
[ترجمه ترگمان]او در تمام مدت در عیاشی بود، ماشین ها را می زد، به او ضربه می زد، تقریبا دو انگشت او را می شکست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The decline came in part from a buying binge by customers in 1994 as they tried to beat 1995 price increases.
[ترجمه گوگل]این کاهش تا حدی ناشی از خرید بی رویه مشتریان در سال 1994 بود، زیرا آنها تلاش کردند تا بر افزایش قیمت سال 1995 غلبه کنند
[ترجمه ترگمان]این کاهش تا حدی ناشی از خرید برخی از مشتریان در سال ۱۹۹۴ بود که تلاش کردند تا افزایش قیمت سال ۱۹۹۵ را شکست دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. This, in turn, makes binge eating more likely.
[ترجمه گوگل]این به نوبه خود احتمال پرخوری را بیشتر می کند
[ترجمه ترگمان]این به نوبه خود به احتمال زیاد پرخوری را بیشتر می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The fight sent Alexander off on a drinking binge.
[ترجمه گوگل]این مبارزه اسکندر را به مشروب خواری واداشت
[ترجمه ترگمان]این جنگ، الکساندر را به عیاشی و عیاشی فرستاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. I don't need to binge any more - I can have plenty to eat at mealtimes.
[ترجمه گوگل]من دیگر نیازی به پرخوری ندارم - می توانم در وعده های غذایی مقدار زیادی غذا بخورم
[ترجمه ترگمان]دیگر نیازی به عیاشی ندارم - می توانم غذا بخورم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The Yankees went on a building binge that was never completed.
[ترجمه گوگل]یانکی ها دست به یک پرخوری ساختمانی زدند که هرگز تکمیل نشد
[ترجمه ترگمان]یانکی ها به عیاشی پرداختند که هرگز کامل نشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Back in Atsugi he went on a movie binge.
[ترجمه گوگل]او در آتسوگی به یک فیلم پرخوری رفت
[ترجمه ترگمان]پیش از بازگشت به Atsugi، او به یک مهمانی پر از پرخوری تبدیل شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

شراب خواری (اسم)
spree, binge

عیاشی (اسم)
debauch, spree, orgy, debauchery, binge, revelry, carousal, carouse, dissipation, jollity, saturnalia

خوش گذرانی (اسم)
debauch, binge, randan, toot, life of endless frivolity, self-indulgence

انگلیسی به انگلیسی

• indulge excessively in an activity
period of excessive indulgence, spree, romp
if you go on a binge, you drink a lot of alcohol or eat a lot of food that may not be good for you; an informal word.
a binge is also a short period in which you spend far more money than you usually do or than is advisable; an informal word.

پیشنهاد کاربران

عیاشی، شراب خواری، میگساری
عیش و نوش ، عیش و نوش کردن
پر خوری کردن
She went on occasional drinking binges.
I haven't binged since 1986.
I binged on pizzas or milkshakes.
I binged the entire series in one day
We are not interested in seeing her drinking binges.
هُل هُل/ تند تند
زیاده روی کردن در هر کاری مثلا خوردن ، آشامیدن و غیره.
هم معنی spree میباشد به معنی افراط در خرج کردن یا غیره دو جمله زیر معتدل هم هستند یکی با کلمه spree و دیگری binge :
I have a tendency to lose control and go on buying sprees.
I have a tendency to lose control and go on a shopping binge
کاری را یکسره و بدون وقفه انجام دادن
یه کله /یه سره کاری را انجام دادن
افتادن رو چیزی ( اصطلاح عامیانه این که یه کاری را شروع میکنه و ولش نمیکنه )
زیاده روی کردن ( بیشتر در مورد خوردنی ها ) - افراط کردن ( با حرف اضافه on مثلا she binged on ice cream او در بستنی زیاده روی کرد - یا او در خوردن هله هوله زیاده روی کردhe binged on junk food
افراط
سوء استفاده
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)

بپرس