عبارت ( phrase )
• : تعریف: to endure the pain or difficulty of voluntarily forced effort, or the unpleasantness of a situation forced upon one.
- We bit the bullet and finished the climb.
[ترجمه MPMF] ما جلوی سختی ها تاب آوردیم و صعود را به اتمام رساندیم|
[ترجمه محمد نادری] خون دل خوردیم ( سختی کشیدیم ) وصعود را به اتمام رساندیم|
[ترجمه علی ماشا اله زاده] دندان روی جگر گذاشتم و صعود را به پایان رساندم|
[ترجمه گوگل] گلوله را گاز گرفتیم و صعود را تمام کردیم[ترجمه ترگمان] گلوله رو گاز گرفتیم و بالا رفتن رو تموم کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- I bit the bullet and accepted him as a supervisor.
[ترجمه M] من تحمل کردم و اون رو به عنوان سرپرست پذیرفتم|
[ترجمه فریبا] سختی رو به جون خریدم|
[ترجمه علی ماشا اله زاده] علارقم میل باطنی ام پذیرفتم اورا به عنوان یک سرپرست|
[ترجمه علی ماشا اله زاده] دندان رای جگر گذاشتم و پذیرفتمش به عنوان سرپرست|
[ترجمه گوگل] گلوله را گاز گرفتم و او را به عنوان سرپرست پذیرفتم[ترجمه ترگمان] گلوله را گاز گرفتم و او را به عنوان سرپرست پذیرفته بودم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید