blamed

/ˈbleɪmd//bleɪmd/

لعنتی، ملعون، ملعون oh, this blamed weather! آه، این هوای لعنتی!

جمله های نمونه

1. oh, this blamed weather!
آه،این هوای لعنتی !

2. many accidents were blamed on the snow
برف را سبب تصادفات زیادی قلمداد کردند.

3. students should not be blamed for drinking deep of the culture which surrounds them
شاگردان را به خاطر پذیرش فرهنگی که دور تا دور آنها را فراگرفته است نباید ملامت کرد.

4. i am not to be blamed
تقصیر من نیست.

5. Truth may be blamed, but shall never be shamed.
[ترجمه گوگل]حقیقت ممکن است سرزنش شود، اما هرگز نباید شرمنده شود
[ترجمه ترگمان]حقیقت را می توان سرزنش کرد، اما هرگز شرمنده نخواهیم شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. A dropped cigarette is being blamed for the fire.
[ترجمه گوگل]یک سیگار افتاده مقصر آتش سوزی است
[ترجمه ترگمان]یک سیگار خاموش برای آتش سوزی مورد سرزنش قرار می گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The press has been blamed for intruding into people's personal lives in an unacceptable way.
[ترجمه گوگل]مطبوعات به دلیل نفوذ غیرقابل قبول در زندگی شخصی مردم مورد سرزنش قرار گرفته اند
[ترجمه ترگمان]مطبوعات به خاطر دخالت در زندگی شخصی افراد به یک روش غیرقابل پذیرش مورد سرزنش قرار گرفته اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He blamed Fiona for a lousy weekend.
[ترجمه گوگل]او فیونا را به خاطر یک آخر هفته بد سرزنش کرد
[ترجمه ترگمان]اون \"فیونا\" رو به خاطر یه آخر هفته مزخرف سرزنش می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The shortage of teachers was blamed on government cutbacks.
[ترجمه گوگل]کمبود معلم ناشی از کاهش بودجه دولت است
[ترجمه ترگمان]کمبود آموزگاران در کاهش های دولت مقصر شناخته شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. February's figures cannot plausibly be blamed on flukes or special factors.
[ترجمه گوگل]ارقام ماه فوریه را نمی توان به طور قابل قبولی به خاطر اتفاقات یا عوامل خاص مقصر دانست
[ترجمه ترگمان]آمار ماه فوریه را نمی توان به صورت plausibly و یا عوامل خاص سرزنش کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. She blamed him for the failure of their marriage/blamed the failure of their marriage on him.
[ترجمه گوگل]او را مقصر شکست ازدواجشان دانست/ شکست ازدواجشان را به گردن او انداخت
[ترجمه ترگمان]او او را به خاطر شکست ازدواج سرزنش کرد \/ تقصیر ازدواج آن ها را به گردن او انداخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Both sides blamed each other for the breakdown of talks.
[ترجمه گوگل]هر دو طرف یکدیگر را مسئول شکست مذاکرات دانستند
[ترجمه ترگمان]هر دو طرف به خاطر شکست مذاکرات یکدیگر را مقصر دانستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. In a fit of hysteria, Silvia blamed me for causing her father's death.
[ترجمه گوگل]سیلویا در یک حمله هیستری، من را به خاطر مرگ پدرش سرزنش کرد
[ترجمه ترگمان]در حالتی عصبی، silvia مرا به خاطر این که موجب مرگ پدرش شده بود سرزنش می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Both of them should be blamed.
[ترجمه گوگل]هر دوی آنها را باید مقصر دانست
[ترجمه ترگمان]هر دو باید سرزنش شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• (term used as an intensive) confounded; damned; darned (e.g. "she called me a blamed fool"; "the blamed darned car would not start")

پیشنهاد کاربران

بپرس