blatant

/ˈbleɪtənt//ˈbleɪtnt/

معنی: خود نما، رسوا، خشن، پر سر و صدا، شلوغ کننده، بی معنی و بی ملاحظه
معانی دیگر: پر سر و صدا (به طور ناخوشایند)، پرقیل و قال، بلند و ناهنجار، جنجالگر، بارز، آشکار، چشمگیر، آنچه که توی ذوق می زند، شلوه کننده

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: blatantly (adv.), blatancy (n.)
(1) تعریف: completely obvious or undisguised, sometimes offensively so.
مترادف: egregious, glaring, obtrusive
متضاد: surreptitious
مشابه: brazen, flagrant, gross, obvious, overt, patent, unmistakable

- The politician's response showed a blatant disregard for the truth.
[ترجمه گوگل] پاسخ این سیاستمدار نشان دهنده بی توجهی آشکار به حقیقت بود
[ترجمه ترگمان] پاسخ سیاست مدار، بی توجهی آشکار به حقیقت را نشان داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The hostility between the two women was blatant.
[ترجمه گوگل] خصومت بین این دو زن آشکار بود
[ترجمه ترگمان] خصومت میان دو زن آشکار بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He resented their blatant attempt to win him over.
[ترجمه rose] او از تلاش آشکار آنها برای پیروزی او خشمگین شد.
|
[ترجمه گوگل] او از تلاش آشکار آنها برای جلب نظر او ناراحت بود
[ترجمه ترگمان] او از تلاش بی شرمانه خود برای پیروزی بر او منزجر بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- His blatant adoration of her made her uncomfortable.
[ترجمه گوگل] ستایش آشکار او از او باعث ناراحتی او شد
[ترجمه ترگمان] ستایش blatant او را ناراحت می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: conspicuous, often vulgarly so.
مترادف: conspicuous, egregious, glaring, obtrusive
مشابه: brazen, flagrant, obvious, overt

- This blatant show of wealth impressed most of the guests.
[ترجمه گوگل] این نمایش آشکار ثروت بیشتر مهمانان را تحت تاثیر قرار داد
[ترجمه ترگمان] این نمایش آشکار ثروت بیشتر مهمانان را تحت تاثیر قرار داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. blatant ignorance
جهل آشکار

2. a blatant disregard for human rights
زیر پا گذاری آشکار حقوق بشر

3. a blatant loudspeaker
بلندگوی گوشخراش

4. The whole episode was a blatant attempt to gain publicity.
[ترجمه زباری] کل این قسمت ( سریال ) تلاشی بارز برای جذب مخاطب بود.
|
[ترجمه گوگل]کل این قسمت تلاشی آشکار برای به دست آوردن تبلیغات بود
[ترجمه ترگمان]کل این قسمت تلاش blatant برای جلب شهرت بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Outsiders will continue to suffer the most blatant discrimination.
[ترجمه گوگل]خارجی ها همچنان از آشکارترین تبعیض رنج خواهند برد
[ترجمه ترگمان]اینگونه افراد گرفتار بیش ترین تبعیض خواهند شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. I was shocked by the blatant racism of his remarks.
[ترجمه زباری] من از وقاحت صحبت های نژادپرستانه او شوکه شدم.
|
[ترجمه گوگل]من از نژادپرستی آشکار سخنان او شوکه شدم
[ترجمه ترگمان]از نژاد پرستی بی شرمانه خود شوکه شدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. His treatment of his secretary was a blatant example of managerial arrogance.
[ترجمه گوگل]رفتار او با منشی خود مصداق آشکار گستاخی مدیریتی بود
[ترجمه ترگمان]رفتار او با منشی او نمونه ای آشکار از گستاخی مدیریتی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. She was shocked by his blatant sexism.
[ترجمه زباری] او از تبعیض جنسیتی وقیحانه اش شوکه شده بود.
|
[ترجمه گوگل]او از تبعیض جنسی آشکار او شوکه شده بود
[ترجمه ترگمان]او از تبعیض جنسیتی خود شوکه شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Everyone is tired of their blatant effronteries.
[ترجمه زباری] مردم از دست جنایات خشونت بار آنان به ستوه آمده اند.
|
[ترجمه گوگل]همه از شرارت های آشکارشان خسته شده اند
[ترجمه ترگمان]همه از effronteries their خسته شدن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The papers were full of the most blatant propagandist nonsense.
[ترجمه گوگل]روزنامه ها پر از آشکارترین یاوه های تبلیغاتی بود
[ترجمه ترگمان]روزنامه ها پر از the و blatant بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He accused the diary's publishers of blatant opportunism.
[ترجمه گوگل]او ناشران دفتر خاطرات را به فرصت طلبی آشکار متهم کرد
[ترجمه ترگمان]او ناشران این دفتر را با فرصت طلبی آشکار متهم کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The takeover of the embassy constitutes a flagrant/blatant violation of international law.
[ترجمه گوگل]تسخیر سفارت به منزله نقض آشکار / آشکار قوانین بین المللی است
[ترجمه ترگمان]تصرف سفارت به منزله نقض آشکار و آشکار قانون بین المللی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. How could she swallow such a blatant lie?
[ترجمه گوگل]چگونه می توانست چنین دروغ آشکاری را ببلعد؟
[ترجمه ترگمان]چطور تونسته همچین دروغی رو قورت بده؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Our teacher is guilty of blatant favouritism.
[ترجمه گوگل]معلم ما مقصر طرفداری آشکار است
[ترجمه ترگمان]معلم ما در مورد جانبداری blatant مقصر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Gibbs calls it a blatant violation of the federal Fair Housing Act, which forbids using federal money for gentrification.
[ترجمه گوگل]گیبز آن را نقض آشکار قانون مسکن عادلانه فدرال می‌داند که استفاده از پول فدرال برای اعیان‌سازی را ممنوع می‌کند
[ترجمه ترگمان]گیبس این را نقض آشکار قانون اسکان عادلانه فدرال می نامد که استفاده از پول فدرال برای gentrification را ممنوع می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. I was shocked to find that such blatant disparity in benefits still existed.
[ترجمه گوگل]وقتی متوجه شدم که چنین اختلاف آشکاری در مزایا هنوز وجود دارد، شوکه شدم
[ترجمه ترگمان]من از اینکه فهمیدم این اختلاف فاحش در منافع وجود دارد شوکه شدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

خود نما (صفت)
airy, showy, ostentatious, posing, sparking, foppish, blatant, cocky, jaunty, grandstanding, hot-shot, la-di-da, posturing, priggish

رسوا (صفت)
ashamed, infamous, blatant, ignominious, opprobrious

خشن (صفت)
raucous, rough, harsh, coarse, randy, rude, sore, tough, high, brutish, brute, wooden, blatant, stark, impolite, bearish, churlish, caddish, unkempt, blowsy, blowzy, boorish, indelicate, ragged, brusque, stocky, gruff, hoarse, plebeian, offish, crusty, scabrous, woolly, ungracious, iron-bound, rough-and-ready, rowdy, scraggy, truculent, unmannered

پر سر و صدا (صفت)
loud, tumultuous, blatant, obstreperous, noisy, piercing, deafening, unquiet, clamorous, vociferous, earsplitting, uproarious

شلوغ کننده (صفت)
blatant

بی معنی و بی ملاحظه (صفت)
blatant

انگلیسی به انگلیسی

• loud; obtrusive, conspicuous; blunt
blatant is used to describe something bad which is done in an open or obvious way.

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : blatancy
✅️ صفت ( adjective ) : blatant
✅️ قید ( adverb ) : blatantly
پرهیاهو - پرسروصدا _ جنجالی
( دروغ ) بزرگ و باور نکردنی
وقیح و شرم آور
خیلی با lie میادش.
Blatant lie یعنی دروغی که برای منفعت گوینده گفته میشه توسط خود اون فرد و این دروغ با گذشت کمی زمان فاش میشه و مشخص میشه که چرت بوده. اما این وسط گوینده ازینکه این حرف درست نیست اطلاع داره ولی بازم این دروغو میگه. یعنی اون فرد مردم رو خر و نفهم و بی ارزش فرض کرده. یعنی دروغ وقیحانه و شاخدار و به شعور مخاطب برخورنده
...
[مشاهده متن کامل]

very obvious and offensive
a blatant lie
He showed a blatant disregard for the safety of other drivers.
a blatant [=flagrant] attempt to bribe the judge
blatant racial discrimination
Why do they keep writing "biggest unknown animal in the ocean"? For starters, it's a blatant lie. And even if it was probable, you know there's no way we could possibly verify if it's true or not.
Beats me why, but whatever. Anyway, these publishers must indeed take their viewers for total idiots

بارز،
آشکار
How could she swallow such a blatant lie?
فاش گفتن ( از گفتن ابا نکردن )
به نظرم معادل جالبیه:
فاش می گویم و از گفته خود دلشادم
بنده عشقم و از هر دو جهان آزادم
جناب حافظ

فاحش، وقیحانه، بسیار واضح و زشت
وقیح
adjective :
وقتی درباره ی ( دروغ ) صحبت می شود، این کلمه به عنوان صفت آن به کار رفته و به معانی زیر خواهد بود:
( دروغ ) شاخدار
( دروغ ) عجیب و غریب
( دروغ ) باورنکردنی
( دروغ ) خیلی بزرگ
...
[مشاهده متن کامل]

وقیح
وقیحانه
بیشرمانه
به عنوان نمونه :
The company's refusal to hire him was a blatant act of discrimination

منابع• https://www.ldoceonline.com/dictionary/blatant

بپرس